عصر ایران؛ سروش بامداد- فرسته یا پُست اینستاگرامی محمد بحرانی بازیگر و صداپیشۀ محبوب نقش «جناب خان» در مجموعۀ «خندوانه» احتمال پایان یافتن برنامۀ رامبد جوان را جدیتر از پیش مطرح ساخته و حالا دیگر با قید 99 درصد میتوان از اتمام این مجموعه سخن گفت و اگر هم قسمتهایی پخش شود مربوط به ضبط های قبلی است. قبل از این البته نوع خداحافظی و در تاریکی با جدا کردن وسایل ارتباطی غافلگیر کننده و حاوی پیام خداحافظی از نوع تلخ آن بود اما توضیح خاصی داده نشد.
با این حال این نکته را نباید از نظر دور داشت که رامبد جوان میتوانست با شکوه بیشتری خداحافظی کند نه این که هم چوب را بخورد هم پیاز را و پس از افشای دروغ مسابقه و تغییر اسم وریا که کامران تفتی نوشته بود.
در واقع هم به سانسور اسم «وریا» به عنوان یک نام و نه حتی «وریا غفوری» ناظر به یک شخص مشهور تن داد و هم می رود. تن شاید چون حساب و کتاب او دچار مشکل میشد ولی اگر دروغ لو نمی رفت به جای تاریکی می شد در نور خداحافظی کرد. شاید تاریک کردن اعتراف به آن گناه بود و نمایش بخش تاریک روح که از آن رفتار ضربه خورده است.
در تلویزیون البته حرف اول را پول میزند و خیلی از برنامهسازان اگرچه با مدیران به لحاظ سیاسی و ایدیولوژیک مشکل دارند ولی تن میدهند چون پول خیلی خوبی دارد و وقتی رادیو و تلویزیون انحصاری است و این همه شبکه خوراک می خواهد چرا از این خوان گسترده استفاده نکنند؟ توجیه هم می کنند حافظ به آن حافظی و سعدی به آن سعدی بودنش تن می دادند و حافظ هم دنبال «وظیفه» بود که در آن زمان همین جور پول ها بوده است! البته این توجیهات را از رامبد نشنیدم. دوستی برایم می گفت.
دوست تهیه کنندهای هم دارم که با چند سال کار تلویزیون به اندازۀ چند ده برابر سالها کار مطبوعاتی درآمد داشته است.
منتها یک جاهایی معلوم میشود طرف دیگر دارد روح خود را میفروشد و به این دیگر نباید تن بدهند خصوصا وقتی میدانند قرار نیست بمانند.
بهتر این بود که رامبد جوان در بازگشت از کانادا دیگر خندوانه را ادامه نمی داد. اما داد. چرا؟ سادهاندیشی است که تصور کنیم به خاطر مردم بوده است. برای پول است چون هیچ جا این موقعیت را ندارند.
حالا ساخت. در قضیۀ وریا دیگر خیلی توهین آمیز بود و آنجا می توانست مثلا قهر کند. اما تن داد و باز همان ادای "خیییییییلی" را درآورد ولی این بار دید جواب نداده و ترجیح داده برود یا ترجیح دادند برود.
بخیل نیستیم و این که بازیگرانی عادی که 20 سال پیش دستمزدهای معمولی میگرفتند حالا به پول های افسانه ای رسیده اند اتفاق بدی نیست اما بهتر است از این پول برای حفظ استقلال شخصیت خود هم استفاده کنند نه آن که کل وجودشان به دوربین وابسته شود.
اگر چه دست برخی از این جماعت برای مردم رو شده ولی خیلی بد است فلان برنامه ساز مشهور ابتدا به عنوان مسؤولیت اجتماعی تبلیغ یک فروشگاه را انجام دهد ولی بعد مثل دیگران تبلیغ کند و مشخص باشد پول می گیرد.
پول خوب است اما تلویزیون هم به اینها نیاز دارد و قدری باید عزت نفس خود را بالاببرند.
البته همین که به هر کاری تن نمیدهند و لبخند بر لبان مردم مینشانند یا مینشاندند خوب است اما جاهایی هست که واقعا باید به شخص بربخورد و بگوید این را دیگر نیستم و این جاها را هر کس در خلوت خود می داند که کجاست. داستان تغییر نام وریا از آن جاها بود وبرای رامبد گران تمام شد و با تاریک بازی خواست جبران کند اما دیگر دیر شده بود.
همین که تلویزیون تازگی ها یک سریال خود را در تبلیغات محیطی معرفی کرده (مستوران) نشان میدهد چقدر ریزش مخاطب داشتهاند چون تا قبل از این عکس این داستان صادق بوده و از تلویزیون تبلیغ دیگران می شده نه در تابلوها تبلیغ تلویزیونی که خصوصی هم نیست. یا شاید با یک دست شدن مدیریت ها سازمان ها وظایف هم را نیابتی انجام می دهند و سازمان زیباسازی کار سازمان تبلیغات را و قس علی هذا.
این همه شبکه اما خوراک می خواهد و نیاز به برنامه و مجری دارند و نیاز دو طرفه است.
برنامه سازان به جای تبعیت محض عزت نفس خود را بالاتر ببرند و به هر امری تن ندهند تا رسانهای که از پول من و شما تنها به نظرات 20 درصد جمعیت ایران بها می دهد شاید قدری ملی شود.
با این نگاه دور شدن امثال عادل فردوسی پور و رامبد جوان و سروش صحت یا مهران مدیری به صورت موقت خوب است به شرط آن که دربازگشت شرط بگذارند و زیر بار هر تحمیلی نروند.
پول، خوب است اما به قدر کافی در این سال ها پول درآورده اند و خودشان بهتر می دانند با هر متر و معیار سهم بیشتری نصیب شان شده ولی حالا که سن شان هم بالا رفته و کمی باید بیشتر به خودشان و مخاطبان احترام بگذارند.
در این فقره سروش صحت یک الگوی خوب است. چون در عین تعامل از استانداردهای خود کوتاه نمی آید. انعطاف و سازش خوب است اما تا جایی که در نگاه مخاطب تعبیر دیگری از آن نشود.