۰۹ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۹ آذر ۱۴۰۳ - ۱۵:۲۷
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۵۴۱۵۷
تاریخ انتشار: ۱۱:۵۶ - ۲۹-۰۵-۱۴۰۱
کد ۸۵۴۱۵۷
انتشار: ۱۱:۵۶ - ۲۹-۰۵-۱۴۰۱
"آنکه امروز در بند شماست/در غم فردای فرزند شماست"

احمد مسجدجامعی: ابتهاج زندانبانی داشت که پس از مدتی شاگردش شد

احمد مسجدجامعی:
ابتهاج زندانبانی داشت که پس از مدتی شاگردش شد
سایه می‌‌گفت داوطلبانه سرود «ایران ای سرای امید» را برای مدیران وقت رادیو در شرایط دشوار آغاز جنگ بردیم که استقبالی از آن نشد. هر چند بعدها ناچار شدند از این موسیقی بارها و بارها استفاده کنند. او می‌‌گفت شجریان این وضع و بی‌احترامی‌ها را پیش‌‌بینی می‌‌کرد و از آمدن پرهیز داشت.

ابتهاج زندانبانی جوان و تندخو داشت که پس از مدتی شاگرد او شد. آن جوان گاهی چیزی می‌‌سرود و به او نشان می‌‌داد. کم‌کم رابطه آنها بیشتر شد، بعدها این جوان به جبهه رفت و به درجه شهادت نائل آمد.

 احمد مسجدجامعی در هم میهن نوشت:

نوشته پیش‌رو، پیش از این در ویژه‌نامه وزین روزنامه هم‌میهن چاپ شد و همان با اندک‌ویرایشی به‌مناسبت ورود پیکر آن ایران‌دوست مهربان تقدیم می‌گردد. با عرض تسلیت به دوستداران فراوان و خانواده محترم و پربرکت ایشان که در پیش‌بینی تحقق یافته پدر آن همکلاسی دوران دبستانش به این تبار پربار نیز اشاره شده بود.

شجریان می‌‌گوید وقتی پیام سیاوش کسرایی درباره بی‌اعتباری و توخالی بودن همسایه شمالی را به ابتهاج دادند او «فرو ریخت»

در فضای مجازی به مناسبت درگذشت زنده‌‌یاد امیرهوشنگ ابتهاج گزارشی تصویری پخش شده که در آن سایه خاطره‌‌ای از دوران کودکی‌‌اش بازگو می‌کند. سایه در این فیلم جالب و تاثیرگذار می‌‌گوید: یک روز همکلاسی سال‌‌های نخست دبستان او در رشت از دانش‌آموزان می‌‌خواهد که نام مادر و نام خودشان را بگویند تا پدرش آینده آنها را پیشگویی کند.

ابتهاج نام مادرش و نام خودش را می‌‌گوید: فاطمه و امیر. با آن‌که در شناسنامه نامش امیرهوشنگ است اما می‌‌گفت مادرم من را به این نام می‌‌خواند. به هر حال زمان درگذشت او بر اساس پیشگویی پدر دوستش در سن ۹۴ سالگی ذکر شده است. هر چند امیدوار بودیم با دعای دوستداران بسیارش بر سن و سلامتی سایه افزوده شود.

گریزی بزنم به خاطره‌‌ای دیگر و دوباره از شاعر بزرگ و نامدار امیرهوشنگ ابتهاج بگویم. این‌که مواردی از این دست که برای سایه پیش آمده است را باز هم سراغ داریم. چنان که کسی درباره مرحوم دکتر محمدحسن گنجی در خردسالی چنین پیش‌‌بینی کرده بود که هم شهرتی جهانگیر می‌‌یابد و هم جهانگردی بزرگ و بنام می‌‌شود و عمری طولانی خواهد داشت.

دکتر گنجی در سال‌‌های پایانی زندگانی پربارش نقل می‌‌کرد هنگام رانندگی سهوا وارد خیابانی ورود ممنوع می‌‌شود و چون افسر رانندگی گواهی‌نامه او را می‌‌خواهد در کمال تعجب مشاهده می‌‌کند که این گواهینامه در دوره پهلوی اول صادر شده است و بیشتر به کار موزه می‌آید. آن افسر هم دیگر گواهی‌نامه را به او بر نمی‌‌گرداند و با احترام به او می‌گوید که گواهینامه جدیدی برایش صادر خواهد شد.

اما به موضوع سایه برگردیم. در ادامه آن گفت‌وگو ابتهاج به کتابش، بانگ نی اشاره کرد و نسخه‌‌ای از آن را برداشت و شروع به خواندن اشعارش کرد. آن زمان این کتاب مجوز نداشت به همین سبب از آیدین قشلاقی که با دوربین گوشی فیلم می‌‌گرفت، خواست که از این قسمت صرف‌نظر کند.

او گفت من قول داده‌ام که از این نسخه‌‌ای که در اختیارم است هیچ‌گاه هیچ چیزی منتشر نشود و ممکن است فیلمبرداری شما از این شعرخوانی من، به معنای انتشار آن تلقی شود. خوشبختانه گفت‌وگوهای طولانی همان جلسه مقدمه‌ای شد این کتاب مجوز بگیرد.

جزو پیشگویی‌‌های پدر دوست دبستانی‌‌اش سخنوری ابتهاج بود. ابتهاج به واقع سخنوری را به ویژه در غزل به اوج رسانید؛ اما تفاوت او با برخی معاصرانش این بود که شعر خود را با سیاست آلوده نکرد.

ابتهاج از نظر سیاسی چپ بود و در میان شاعران این گروه از معدود کسانی بود که منافع همسایه شمالی را در نظر نمی‌‌گرفت و شیفته آنها نبود. در حالی که تجربه زندگی با روس‌‌ها را هم نداشت؛ هرچند سفر کوتاهی به آنجا داشت و کتاب درباره بناهای تاریخی سمرقند و بخارا با عکس‌های فاخر به همراه آورد.

آن کتاب هنوز هم در کتابخانه اوست. یکبار استاد شفیعی کدکنی هم همزمان با حضور ما به آنجا وارد شد و سایه خاطره آن سفر و آن کتاب را تکرار کرد که چگونه شفیعی تحت تاثیر آن تصاویر این غزل ماندگار را بلافاصله آغاز کرد.

تا کجا می‌برد این نقش به دیوار مرا

تا بدانجا که فرو می‌ماند

چشم از دیدن و لب نیز ز گفتار مرا

آقای عنایت‌الله رضا، افسر حزب توده که سال‌‌ها در شوروی می‌‌زیست، می‌‌گفت روزهای اولی که به آن دیار رفتیم ما را در اتاقی جای دادند که بعدها فهمیدیم طویله بوده است و تا آخر هم وضع بهتر از این نشد. البته شجریان نقل‌قول قدری متفاوت دارد.

او می‌‌گوید وقتی پیام سیاوش کسرایی درباره بی‌اعتباری و توخالی بودن همسایه شمالی را به ابتهاج دادند او «فرو ریخت». شاید مشابه این تجربه احتمالا برای شیفتگان امروز روسیه در آینده تکرار شود. ولی به هرحال در شعر ابتهاج، شیفتگی به همسایه شمالی آشکار نیست. به واقع اینگونه شعر او تاریخ مصرف ندارد و خود او هم متوجه این نکته بود و آنها را دیوارنوشته نمی‌دانست.

سبب را می‌‌توان در پیوندهای او با چهره‌‌های وطن‌دوست ملی همچون شهریار و شفیعی‌کدکنی دانست. علاوه بر آن‌که او از خاندانی ایران‌دوست و نام‌آور برخاسته بود که در ایجاد تاسیسات تمدنی جدید نقش داشته‌اند. خانه پدری آنها تا چندی پیش در رشت در محله استاد سرا در همان خیابانی که خانه موزه میرزاکوچک‌خان واقع است، برپا بود. تلاش‌هایی هم برای حفظ و نگهداری آن شد که به جایی نرسید.

سایه جز شاعری، در بسط موسیقی فاخر ایران نقش اساسی داشت. او سال‌‌ها در برنامه گلها کوشید که همه استادان بزرگ موسیقی و نوازندگی و خوانندگی را گرد آورد. الان که به آن کارنامه نگاه می‌‌کنیم تاثیر و درخشش او کاملا هویدا است. ابتهاج سراینده شعر مشهور ترانه «ایران ای سرای امید» است؛ ترانه‌‌ای که با صدای شجریان و تار محمدرضا لطفی اجرا شد.

سایه در این‌باره می‌‌گفت داوطلبانه این سرود را برای مدیران وقت رادیو در شرایط دشوار آغاز جنگ بردیم که استقبالی از آن نشد. هر چند بعدها ناچار شدند از این موسیقی بارها و بارها استفاده کنند. او می‌‌گفت شجریان این وضع و بی‌احترامی‌ها را پیش‌‌بینی می‌‌کرد و از آمدن پرهیز داشت.

به هر حال در زندان و زمانی که این سرود از رادیو پخش می‌‌شد ابتهاج هم خندید و هم گریه کرد. هم‌سلولی او از این حالت دوگانه می‌‌پرسد. سایه می‌‌گوید شاعر این شعر من هستم. دوست هم‌سلولی می‌‌گوید تو که شعرت از رادیو پخش می‌‌شود اینجا چه می‌‌‌کنی؟ شاید دلیل غم او هم همین بوده است.

ابتهاج زندانبانی جوان و تندخو داشت که پس از مدتی شاگرد او شد. آن جوان گاهی چیزی می‌‌سرود و به او نشان می‌‌داد. کم‌کم رابطه آنها بیشتر شد، بعدها این جوان به جبهه رفت و به درجه شهادت نائل آمد. ابتهاج از ما خواست که مزار او را بیابیم و بر سر مزارش برویم. نام او را دوستان یادداشت کرده‌اند، شهید مهرداد کریمی و آرامگاه این جوان رزمنده را در بهشت زهرا یافتند. هرچند این آخرین دیدار ما با ایشان بود و دیگر سفری به این سرای امیدش نداشت که با هم به آنجا برویم.

خانه مورد علاقه شاعر در تهران در خیابان شهید تقوی (هدایت سابق) است که در اختیار بنیاد مستضعفان است و ابتهاج خاطرات شیرین و البته تلخ از آن دارد. در همین دو سه سال گذشته در دوره پیشین مدیریت شهری، برای تملک این خانه که میراث طبیعی و فرهنگی پایتخت است تلاش شد و حتی دوستِ دوستدار کتاب، آقای مهندس حمید چیت‌چیان، وزیر اسبق نیرو در این باره با رئیس باحسن نیت بنیاد مستضعفان وارد مذاکره شد. امیدواریم با نیک‌اندیشی که در مدیریت آن بنیاد سراغ داریم شاهد شکل‌گیری خانه موزه شعر معاصر ایران باشیم.

او درخت ارغوان را مخاطب قرار داده و با او راز دل می‌‌گوید:

ارغوان، بیرق گلگون بهار، تو برافراشته باش

شعر خون‌بار منی، یاد رنگین رفیقانم را، بر زبان داشته باش

ارسال به دوستان
امام جمعه کرج : دشمنان نمی‌توانند با تحریم جلوی ایران را بگیرند امام جمعه تهران : غرب می‌تواند با اصلاح رفتار و احترام متقابل، امکان گفت وگو و رسیدن به توافق با ایران را به وجود آورد بارش برف در کره جنوبی ۱۳۰۰ مدرسه را تعطیل کرد و چند کشته به جا گذاشت معاون هماهنگ کننده سپاه: یعنی چه ورزشکار و هنرمند قهر کرده؟ شما مگر روی این فرد سرمایه گذاری نکردید؟ فرمانده نیروی دریایی ارتش : نیروهای آمریکا در دریاهای آزاد را راندیم عضو شورای شهر تهران : ۸۰ درصد کودکان کار ، ایرانی نیستند آیت الله نوری همدانی در دیدار با عراقچی : با دنیا با در نظر گرفتن مصلحت منافع ملی و عزّت کشور ، ارتباط داشته باشید / نباید به آتش بس اسرائیل اعتماد کرد آیت‌الله جوادی آملی در دیدار با عراقچی : جهانی فکر و جهانی عمل کنید / ما هر جا آسیب دیدیم به خاطر این بود که یا بیراهه رفتیم یا راه دیگران را بستیم آیفون 17 ایر؛ محصول جدید اپل شبیه آیفون 5سی می شود؟! (عکس) واکنش علی ربیعی به اعلام ممنوعیت برنامه‌های فردوسی پور و سروش صحت: عده‌ای تاب دیدن حال خوب مردم را ندارند گزارش آژانس درمورد نصب هزاران سانتریفیوژ جدید در ایران ساترای صدا‌و‌سیما با کدام قانون صدای فردوسی‌پور در فضای مجازی را هم بُریده؟ اتحادیه اروپا : همه اعضا موظف به اجرای حکم دستگیری نتانیاهو هستند علی قنبری اقتصاددان : مبادلات بانکی ایران و روسیه تحولی ایجاد نمی‌کند/ امیدمان اکنون به مذاکرات با اروپا است عضو خبرگان رهبری : دشمن برای تخریب قم و جلوه دادن فضای خشونت، تحجر و عقب ماندگی حوزه و روحانیت برنامه دارد