عصر ایران - شبهدموکراسی (Quasi-Democracy) واژهای است برای توصیف برخی از نظامهای سیاسیای که در قرن بیستم در کشورهای در حال توسعه پدید آمدند و همچنان نیز در بسیاری از نقاط دنیا وجود دارند. در چنین نظامهایی، زندگی سیاسی نه کاملا دموکراتیک است نه کاملا غیردموکراتیک.
کشورهای دارای نظامهای سیاسی شبهدموکراتیک، اصولا در متن فرایند نوسازی و توسعه و گذار از سنت به تجدد قرار دارند و کشمکشهای برخاسته از این شرایط، مانع از استقرار کامل دموکراسی یا دیکتاتوری در آنها میشود.
در این کشورها سه انقلاب تاریخی الگوی سازماندهی زندگی اجتماعی و سیاسی بوده است: انقلاب فرانسه، انقلاب صنعتی، انقلاب روسیه یا الگوی اتحاد جماهیر شوروی.
از الگوی سیاسیِ انقلاب فرانسه، اندیشههایی چون مشروطیت، قانون اساسی، حاکمیت ملی، ملیت و دموکراسی گرفته شده است. همۀ این مفاهیم با نظامهای سیاسی بومی، یعنی استبداد و پدرسالاری سنتی، تئوکراسی، شیخسالاری و غیره در تعارض بودند. اگرچه هر یک از این نظامها برخی از ایدههای فوق را اقتباس کردند و آمیزههای عجیب و غریبی از لحاظ فکری و سیاسی پدید آوردند.
انقلاب فرانسه
انقلاب صنعتی الگوی اقتصادی بسیاری از کشورهای مذکور برای صنعتی شدن، رشد اقتصادی و نوسازی بوده است. ترکیب مقتضیات این الگوی اقتصادی با آن الگوی سیاسی (انقلاب فرانسه) در کشورهای در حال توسعه، در عمل دشواریهای خاص خودش را داشت و این ترکیب در هر کشوری به شکلی درآمد.
همچنین الگوی سوم، یعنی الگوی دولتی انقلاب روسیه، با تاکید بر دولت مقتدر، برنامهریز و بزرگ، با میراث انقلاب فرانسه در تعارض قرار داشت. مشکل اصلی بسیاری از کشورهای در حال توسعه، ایجاد ساختار دولت مدرن (مطلقه، بوروکراتیک و نوساز) بوده است. از این رو الگوی انقلاب روسیه نمیتوانست به نحو تمام و کمالی به کار برده شود.
به عبارت دیگر، دولت در کشورهای در حال توسعه، دچار ضعفهای ساختاری بوده و نتوانسته سلطۀ توتالیتری بر زندگی سیاسی و اجتماعی داشته باشد. از سوی دیگر، ضعفهای ساختاری جامعۀ مدنی نیز مانع تحقق دموکراسی در این کشورها بوده است.
بنابراین وضعیتی مابین دموکراسی و توتالیتاریسم در کشورهای در حال توسعه پدید آمده که تبدیل شدهاند به انواع گوناگونی از نظامهای غیردموکراتیکِ واجد برخی نهادهای دموکراتیک.
به طور کلی استقرار دموکراسی در کشورهای در حال توسعه با موانع مهمی از این دست مواجه بوده است:
سلطۀ گروههای اشرافی و قدیمی که دموکراسی را مغایر با منافع خود می یافتند؛
سلطۀ ارزشهای مطلق کهن و استحکام سنتها؛
ادامۀ قدرت نهادهای قدیمی مغایر با دموکراسی مثل دربارها، نهادهای مذهبی نیرومند و ارتشها؛
عدم پیدایش طبقات متوسط تجاری و صنعتی که معمولا به تساهل و صلح و دموکراسی علاقهمندند؛
شدت شکافهای قومی، مذهبی و فرهنگی که معمولا از اجماع و تفاهم جلوگیری میکنند؛
مقتضیات و فشارهای ناشی از فرایند نوسازی و صنعتی کردن.
از سوی دیگر در کشورهای در حال توسعه، زمینههای مساعد برای گرایش به شیوههای حکومت اقتدارگرا نیز قوی بوده است. در نتیجۀ ترکیب این عوامل، شبهدموکراسیهای بیثباتی در کشورهای در حال توسعه شکل گرفته است که میان اتوکراسی، الیگارشی، پوپولیسم و دموکراسی صوری نوسان دارند.
اگرچه با توجه به الفاظ میتوان شبهدموکراسی و دموکراسی صوری (Formal Democracy) را یکی گرفت اما به نظر میرسد در شبهدموکراسی، پارهای نهادهای دموکراتیک وجود دارند و کارکرد دموکراتیک خودشان را نیز دارند اما در مجموع قادر به استبدادزدایی از نظام سیاسی نیستند. ولی در دموکراسی صوری، ماهیت همان مختصر نهادهای دموکراتیک نیز مسخ شده است و نظام سیاسی فقط برای بستن دهان منتقدان داخلی و بخصوص خارجی، صورتی از نهادهای دموکراتیک را حفظ کرده است.
مثلا انتخابات در روسیۀ پوتین، در خدمت بازتولید دموکراسی صوری است ولی انتخابات در ترکیه، کارکردی فراتر از این دارد. به عبارت دیگر، نظام سیاسی ترکیه چه در دوران آتاتورک و پیروان لائیکش و چه در دورۀ تفوق اسلامگرایان به رهبری اردوغان، شبهدموکراتیک است اما نظام سیاسی در روسیۀ پوتین، دموکراسی صوری است.
اردوغان و پوتین
و یا نظام سیاسی در روسیۀ یلتسین شبهدموکراتیک بود اما شبهدموکراسی روسیه پس از به قدرت رسیدن پوتین، تدریجا به دموکراسی صوری بدل شد.
در شبهدموکراسی اگرچه "انتخابات آزاد و منصفانه" به معنای دقیق و کامل کلمه برگزار نمیشود، ولی حدی از "رقابت" در انتخابات وجود دارد و به همین دلیل گاهی ممکن است مشارکت سیاسی بالایی هم در انتخابات رقم بخورد؛ چراکه رقابتی واقعی بین نمایندگان سیاسی لایههای قابل توجهی از جامعه وجود دارد و همین موجب میشود بسیاری هم از سر مصلحتاندیشی، به کاندیدایی رای بدهند که علیالاصول کاندیدای مطلوبشان نیست ولی به قدرت رسیدن او را در راستای تحقق نسبی "حکمرانی خوب" و افزایش "آزادیهای سیاسی و اجتماعی" میدانند.
اما در دموکراسی صوری، انتخابات به کلی از معنا تهی میشود و همان رقابت انتخاباتی واقعی اما محدودی که در شبهدموکراسی وجود دارد، در دموکراسی صوری به کلی از بین میرود و مردم معترض به وضع موجود، هیچ کاندیدایی پیدا نمیکنند که بخواهند به او رای دهند.
بنابراین باید گفت یک نظام سیاسیِ اساسا غیردموکراتیک، ممکن است از دموکراسی صوری به شبهدموکراسی ارتقا یابد و یا از شبهدموکراسی به دموکراسی صوری تنزل یابد.
همچنین شبهدموکراسیها میتوانند با تن دادن به اصلاحات دموکراتیکتر شوند و یا به اصلاحات ساختاری تن دهند و کاملا دموکراتیک شوند.
دموکراسیهای صوری، بنا بر فرض یا نظراً، میتوانند کاملا غیردموکراتیک شوند. مثلا اگر نظام سیاسی در روسیۀ فعلی شبیه نظام سیاسی کرۀ شمالی یا عربستان شود، دیگر حتی نمیتوان آن را دموکراسی صوری دانست.
با این حال باید گفت که برخی از صاحبنظران، نظامهای سیاسی را یا "واقعا دموکراتیک" میدانند یا "ظاهرا دموکراتیک". بنابراین این افراد به تفکیک شبهدموکراسی از دموکراسی صوری اعتقادی ندارند.
اما به نظر میرسد در غیاب این تفکیک، پارهای تفاوتهای مهم نظامهای سیاسی نادیده باقی میماند. مثلا، چنانکه گفته شد، نظام سیاسی ترکیه آشکارا متفاوت از نظام سیاسی کرۀ شمالی و حتی روسیه است و در بحث از نسبت این سه کشور با دموکراسی، نمیتوان ترکیه را با روسیه (و کرۀ شمالی) یکی و یککاسه کرد.
ترکیه اگر کاملا غیردموکراتیک بود، نمیتوانست عضو ناتو شود و اگر کاملا دموکراتیک بود، درخواست عضویتش در اتحادیۀ اروپا پذیرفته میشد.
بنابراین ترکیه را باید کشوری در حال توسعه دانست که نظام سیاسیاش شبهدموکراتیک است و بیش از نظام سیاسی روسیه، پذیرای نهادها و روندهای دموکراتیک شده است.
روسیه نیز، برخلاف کرۀ شمالی، صورتی از دموکراسی را حفظ کرده است. بنابراین مفهوم "دموکراسی صوری" برای تفکیک نظام سیاسی روسیه از کرۀ شمالی، کاربرد دارد.