عصر ایران؛ هومان دوراندیش - در خبرها آمده بود که علیرغم هشدارهای مکرر کرۀ شمالی به آمریکا دربارۀ برگزاری رزمایش نظامی با کرۀ جنوبی و ژاپن در شرق آسیا، این سه کشور بار دیگر رزمایش انجام دادند. هدف از این رزمایش، تمرینات مشترک دفاع موشکی دریایی با هدف بهبود پاسخ به تهدیدات کرۀ شمالی بود.
به لحاظ سیاسی، این رزمایش از این حیث اهمیت دارد که آمریکا نقش موثری در شکلگیری نظام سیاسی لیبرالدموکراتیک در ژاپن و کرۀ جنوبی داشته است.
پس از اتمام جنگ جهانی دوم با تسلیم شدن ژاپن در برابر متفقین، ژنرال داگلاس مک آرتور – که فرمانده نیروهای نظامی آمریکا در منطقۀ جنوب غربی اقیانوس آرام بود - حاکم نظامی ژاپن شد و روشنفکران و حقوقدانان و سیاستمداران ژاپنی را جمع کرد و از آنها خواست برای کشورشان یک قانون اساسی دموکراتیک بنویسند (نگاه کنید به کتاب "دموکراسیهای آسیایی"، اثر آلن تامس وود).
اما ژاپنیها گرفتار بحثهای بیپایان شدند و به علت فقدان تفاهم و سازگاری، از عمل بازماندند و در نوشتن قانون اساسی جدید برای کشورشان ناکام ماندند. پس مکآرتور مشاوران حقوقی ارتش آمریکا را فراخواند و به آنها یک هفته مهلت داد تا برای ژاپن یک قانون اساسی جدید و دموکراتیک بنویسند.
یک هفته بعد، قانون اساسی تازۀ ژاپن روی میز ژنرال بود و الان 78 سال است که همان قانون اساسی، سنگ بنای نظم سیاسی ژاپن است. علاوه بر این، مکآرتور تا سال 1951 بر خلع سلاح ژاپن و پیشرفت اصلاحات سیاسی در این کشور نظارت داشت و پس از تثبیت دموکراسی در ژاپن، کار سیاست در این کشور، به کلی به خود ژاپنیها سپرده شد.
کرۀ جنوبی نیز موجودیتش را مدیون ایالات متحدۀ آمریکا است. اگر مداخلۀ نظامی آمریکا (با کمک نیروهای نظامی سازمان ملل) در جنگ کره نبود، کمونیستهای کرۀ شمالی کل شبه جزیرۀ کره را فتح میکردند و امروز اثری از کرۀ جنوبی لیبرالدموکراتیک در دنیای سیاست نبود. چنانکه پس از خروج ارتش آمریکا از جنگ ویتنام، کمونیستهای ویتنام شمالی، ویتنام جنوبی را هم از آن خود کردند و "ویتنامی کمونیستی" تحویل تاریخ دادند.
اما جدا از کمک نظامی آمریکا به حفظ موجودیت کرۀ جنوبی در سالهای آغازین دهۀ 1950، در سالهای پایانی دهۀ 1980 نیز حمایت دولت آمریکا از نیروهای اجتماعی دموکراسیخواه کرۀ جنوبی، سبب تحقق فرایند گذار به دموکراسی در این کشور شد.
اگر اروپای غربی و آمریکای شمالی و استرالیا و نیوزیلند را منها کنیم، در دنیای امروز فقط دو لیبرالدموکراسی مطلوب وجود دارند: ژاپن و کرۀ جنوبی. البته مطلوب، با معیارهای لیبرالدموکراتیک و با در نظر گرفتن شاخصهای "پیشرفت اجتماعی" و "توسعۀ انسانی".
بنابراین کاملا طبیعی است که آمریکا از این دستاورد تاریخیاش، یعنی تحقق لیبرالدموکراسی در ژاپن و کرۀ جنوبی، دفاع کند و اجازه ندهد رژیم کمونیستی بیرحم و عقبماندۀ کرۀ شمالی، دموکراسیهای کارآمد ژاپن و کرۀ جنوبی را با برپایی جنگ اتمی یا غیراتمی، گسترده یا محدود، ویران کند.
شاخص پیشرفت اجتماعی (Social Progress Index) (SPI) میزان تأمین نیازهای اجتماعی و زیستمحیطی شهروندان توسط کشورها را اندازهگیری میکند. 54 شاخص در زمینۀ نیازهای اساسی انسان، مبانی رفاه و فرصت پیشرفت، عملکرد نسبی ملتها را نشان میدهد. برخی از عوامل اجتماعی و محیطی مربوط به شاخص پیشرفت اجتماعی، عبارتند از سلامتی (از جمله بهداشت، پناهگاه و بهداشت)، برابری، شمولیت، پایداری، آزادی و امنیت شخصی.
در رتبهبندی کشورهای جهان بر اساس شاخص "پیشرفت اجتماعی" در سال 2020، ژاپن در رتبۀ چهاردهم قرار داشت و کرۀ جنوبی در رتبۀ هجدهم. در سه دهک بالای این فهرست، همۀ کشورها غربی و جزو متحدین ایالات متحدۀ آمریکا بودند. اولین کشور غیرغربی این فهرست، سنگاپور است که در رتبۀ سیام قرار دارد.
کرۀ شمالی در این فهرست در رتبۀ 139 قرار داشت و حاکمان این کشور در سه سال گذشته هم به جای تمرکز بر افزایش سطح رفاه مردم گرفتار کشورشان، همچنان عزم و ارادۀ خود را معطوف به پیشرفت برنامۀ موشکیشان و تهدید گاه و بیگاه کرۀ جنوبی و ژاپن کردهاند.
فرض کنیم که ارتش آمریکا پاسدار موجودیت و دموکراسی ژاپن و بخصوص کرۀ جنوبی در برابر تهدیدات کرۀ شمالی نباشد و کمونیستهای کرۀ شمالی بتوانند مطابق آرزوهایشان، کرۀ جنوبی را فتح کنند و سیاست و اقتصاد مد نظر خودشان را در کرۀ جنوبی هم پیاده کنند.
آیا نتیجه چیزی جز این خواهد که جمعیت 54 میلون نفری کرۀ جنوبی، به 26 میلیون انسان فلکزدۀ کرۀ شمالی اضافه خواهند و حاکمان کمونیست کرۀ شمالی، فلاکت و نکبت بیشتری در جهان ایجاد خواهند کرد؟
رزمایش اخیر آمریکا و کرۀ جنوبی و ژاپن، در کنار سایر حمایتهای نظامی ایالات متحده از این دو دموکراسی کارآمد شرق آسیا، اگر از چشماندازی کلان بنگریم، هدفش دقیقا ممانعت از بسط فلاکت در جهان از طریق نابودی دو لیبرالدموکراسیِ پایدار و پیشرفتۀ شرق دور است.