عصر ایران؛ مهرداد خدیر- این گفتۀ «آندرهآ استراماچونی» که «استقلال، همیشه در قلب من است» دستمایۀ طنز و طعنه و سوژه کاریکاتور و حتی انگیزۀ پرخاش به او در صفحۀ شخصی فضای مجازی شده چرا که سرمربی پیشین و ایتالیایی با شکایت خود استقلال را از لیگ آسیایی محروم کرد و تا پول خود را تمام و کمال نگرفت رضایت نداد.
از این رو حالا که گفته "استقلال همیشه در قلب من است" مقبول و مسموع نیفتاده و چه بسا سبب شده دلباختگان دیروز از خشم دندان بر هم بسایند چرا که میان عشق و نفرت فاصله بسیار نیست. عشق، توقع میآفریند و توقع برآوردهنشده نفرت میزاید.
نزد برخی استراماچونی به زنی تشبیه شده که اگرچه مهریۀ خود را به اجرا گذاشته و شوهر خود را به زندان انداخته ولی وقتی مرد با هزار گرفتاری پول مهریه را جور کرده و آزاد شده زن همچنان ابراز عشق و وفاداری میکند و می گوید باز هم در قلب منی در حالی که قلب او با سکه های طلا مالامال شده!
اما به ماجرا به گونۀ دیگر هم میتوان نگریست. فرض کنید از دوستی طلبی دارید به رغم مطالبه و فرستادن واسطه و پیغام و هشدار او نمیپردازد. انکار نمی کند. اما وعده میدهد و عمل نمیکند. فرصت و مهلت میدهید. باز هم نمیپردازد. دست آخر چارهای باقی نمیماند جز این که شکایت کنید خاصه این که می بینید جاهای دیگر خوب هزینه میکند. پول خود را میگیرید ولی می گویید دوستی مان برقرار است. در اینجا چه کسی خطا کرده؟ آن که به تعهد خود عمل نکرده یا کسی که دنبال مطالبات بوده است؟
در این که استراماچونی اگر واقعا به هواداران استقلال علاقه مند بود از بخشی از مطالبات می گذشت یا نمی گذاشت کار به اینجا بکشد تردیدی نیست اما این سکه یک روی دیگر هم دارد. چرا مدیران پیشین کار را به اینجا کشاندند؟
استرا را کنار گذاشتند تا استاد فکری را بیاورند؟ پس از آن که میرزا رضای کرمانی ناصرالدین شاه را با گلوله از پا درآورد ناظمالدوله به او گفت: کی پشت دروازه منتظر ورود به کاخ بود که شاه را کُشتی؟
از ابتدا معلوم بود پول استراماچونی را باید بدهند اما آن قدر دستدست کردند و مدیر عامل پشت مدیر عامل عوض شد و ندادند و پشت گوش انداختند و دلار هم مدام بالاتر رفت و شرایط دشوارتر شد تا کار به جایی رسید که از بانک شهر وام گرفتند و بدهی را پرداختند تا شاید فرجی شود و دست کم ار تنبیهات دیگر برهند.
بعید است استراماچونی نشریات ایران را بخواند و کاریکاتور امروز خبر ورزشی را دیده باشد که سخن او را به سخره گرفته وقتی با قلبی پر از پول اعلام کرده استقلال در قلب اوست اما سه نکته را نباید از نظر دور داشت:
اول این که مدیرانی که این میراث را برای بعدی ها به جا گذاشتند هم باید مورد طعن قرار گیرند. کسی می داند جناب فتحی الان کجاست؟یک جا باید گوش مالی می شدند تا دست از این همه بی وفایی بردارند یا نه؟
دوم این که اگر شخصی به بد عهدی شهره شود و تا از او شکایت نکنند زیر بار پرداخت بدهیها نرود و طلبکارانی که شکایت کنند به پول برسند و آنها که شکایت نکنند دستشان کوتاه باشد دیگران چه نتیجهای میگیرند؟
در همین داستان یارانه نقدی و در اوایل دولت روحانی خواسته شد اگر نیاز ندارید انصراف بدهید. اکثریت البته انصراف ندادند. اما سر کی بی کلاه ماند؟ خانواده ای که سه فرزند داشت از یارانه 45 هزار تومانی در روزگار روغن و تخم مرغ ارزان گذشت و حالا که قیمت ها چند برابر و یارانه هم نزدیک به 10 برابر شده احساس غبن و زیان می کنند. به عبارت دیگر به خاطر همکاری و همراهی پاداش که نگرفتند هیچ، مجازات هم شدند!
در باشگاه ها هم تا شخص شکایت نکند به پول خود نمی رسد و و اعتبار ایران در کنفدراسیون آسیا و خود فیفا به شدت آسیب دیده است.
وجه سوم اما این است که استراماچونی از دروغ هایی که به او گفته شده رنجیده است. نزد مربیان حرفهای خارجی و حتی غیر مربیان و هر حرفهای که در فرهنگ اروپا پرورش یافته عمل به قول و وعده فوقالعاده مهم است و اصطلاحی به نام «شرافت کلام» را به کار میبرند. این که به آدمهایی مشهور شویم که به حرفمان پایبند نیستیم خیلی بد است و این همان اتفاقی است که برای فوتبال ما رخ داده است.
مشهور است که خوش استقبال و بد بدرقهایم و اگر بخواهیم رفتار استراماچونی را به خاطر ایتالیایی بودن او بدانیم برانکو چی؟ او که اهل اروپای غربی نبود و تحصیلات عالی دانشگاهی هم دارد. دو روز دیگر ساپینتوی پرتغالی هم ناگزیر است همین مسیر را طی کند.
اشکال کار جای دیگر است و با تمسخر استراماچونی مشکل حل نمیشود. کاریکاتور مرد ایتالیایی خوب است اما سراغ مدیرانی هم باید رفت که از کیسه مردم خرج میکنند و حاتم طایی میشوند و زیان روی زیان انباشته میکنند و بعد میروند دنبال کارشان!
از ابتدا معلوم بود این پول را باید بدهند. چرا ندادند؟ نقض عهد و دروغ گویی و وعده بی پشتوانه و اتهام نداشتنِ شرافت کلام زشتتر است یا شکایت به مراجع بینالمللی برای دریافت مطالبات و آن جمله؟
شما چرا بین وجدان کاری و علاقه قلبی با دستمردی که حق اوست تفاوت قائل میشی ؟