عصر ایران؛ احمد فرتاش - «یک ماه یا کمتر، بچهها نتوانسته بودند... [به] رزمآرا... دسترسی داشته باشند تا اینکه ... اعلام شد چون آیتالله فیض فوت کرده... از طرف دولت ... مجلس ختمی به مناسبت فوت حضرت آیتالله فیض برقرار است و [رئیس] دولت شخصا حضور به هم میرسانند. خوب، این دیگر یک مژدۀ بسیار خوبی بود برای بچهها... آن شب تا نزدیکیهای ساعت چهار {و} پنج بعد از نصف شب بچهها از عشقشان نخوابیدند. خیلی شادی میکردند آن شب.»
جملات فوق، توصیف حاج مهدی عراقی از حال و هوای اعضای فداییان اسلام، در آستانۀ ترور حاجعلی رزمآرا در بهمن ماه 1329 است.
مهدی عراقی در شانزدهم شهریور 1309 در محلۀ پاچنار تهران به دنیا آمد. او در سال 1324، هنگامی که تازه به سن تکلیف رسیده بود با نواب صفوی آشنا شد و از همان اوان جوانی، توسل به قهر و خشونت انقلابی را به مثابه تکلیفی سیاسی در کنار تکالیف شرعیاش، از مراد و مرشدش نواب صفوی بیاموخت.
بهرغم اینکه نواب تنها 7 سال از مهدی عراقی بزرگتر بود اما نفوذ شخصیت او بر مهدی جوان به گونهای بود که او تا سال 1332 دوشادوش و دستادست نواب و یارانش در صحنۀ سیاسی جامعۀ ایران قدم زد و پس از آن نیز تحت تاثیر نواب، نقش خویش را بر تاریخ سیاست ایران رقم زد.
مهدی عراقی همچون مراد خود، به اتحاد و امتزاج دین و سیاست میاندیشید و عمر خود را بذل تحقق این آرمان نمود. دغدغۀ عراقی نسبت به اجرای احکام اسلامی، وی را از آغاز تا به آخر حیات سیاسیاش، در خط "اسلام سیاسی" قرار داد و هم از این رو، عراقی در بازگویی خاطرات سیاسی خود، بیپروا (اما مودبانه) مصدق و کاشانی را از حیث عدم اهتمام به "اجرای احکام اسلامی" و "احیای اسلام سیاسی" و یا "استفادۀ ابزاری از فداییان اسلام" مورد انتقاد قرار میدهد.
عراقی دربارۀ مصدق بدون ذرهای تردید میگوید: «او... از اول عمرش تا آخر عمرش دو رکعت هم نماز نخوانده.»
عراقیِ جوان پس از دستگیری برخی از اعضای فداییان اسلام در فروردین 1330، به سراغ آیتالله کاشانی میرود و خطاب به او میگوید:
«آقا، اینها نردبان شدهاند شما از این نردبان بالا رفتهاید و به آنجایی که میخواستید... رسیدهاید، یک لگد هم زدهاید و نردبان را پرت کردهاید. اما مواظب باشید خودتان هم با کله میافتید زمین.»
وی همچنین در شرح خاطرات سیاسیاش، مخالفت آیتالله بروجردی با اصلاحات ارضی و انقلاب سفید شاه را مطرح کرده و درباره ماهیت این مخالفت میگوید: «قهرا که نمیتوانسته انقلابی باشد، چون اگر انقلابی بود قبلا خیلی کارهای دیگر، بروجردی میتوانست بکند.»
مهدی عراقی در دوران فعالیت فداییان اسلام، در مسگرآباد، پایگاه نظامی فداییان، تمرین تیراندازی میکرد و بهرغم اینکه در میان "شکارهای سیاسی" دهههای 1320 و 1340 کسی به ضرب گلولۀ او از پای درنیامد، در اجرای نقشۀ ترور عبدالحسین هژیر، علی رزمآرا و حسنعلی منصور نقش اساسی داشت و ظاهرا در ترور کسروی هم نقشی بر عهدۀ او بود.
حاجعلی رزمآرا و محمدرضا شاه
نمونهای از نگرش سیاسی حاج مهدی عراقی و همرزمان جوانش در دوران ملی شدن صنعت نفت در این فراز از خاطرات او قابل رویت است:
«به {آیتالله محمدتقی} خوانساری گفتیم... نظرتان را بفرمایید وکلای صالح کیها هستند. گفت اشخاصی که معاصی کبیره نداشته باشند و اصراری هم به معاصی صغیره نداشته باشند. بعد... یکییکی مقایسه کردند. آیا دکتر مظفر بقایی است که معاصی کبیره انجام نمیدهد و اصراری به معاصی صغیره ندارد، یا حسین مکی؟ آیا حسین مکی است یا حائریزاده؟»
پس از دستگیری نواب صفوی در دوران حکومت دکتر مصدق، عراقی همراه با سایر فداییان، به تصرف بخشی از زندان قصر و تحصن در آن مبادرت میورزد و پس از اتمام ماجرای تحصن، نزدیک به هشت ماه در زندان میماند و سرانجام در تیرماه 1331 از زندان آزاد میشود.
وی و سایر فداییان اسلام، در ماجرای 30 تیر 1331 حاضر به حمایت از مصدق نمیشوند چراکه هنوز درد "باتومهای مصدق" را بر گرده خود احساس میکردند و در چنان شرایطی «عقلانی نبود که از مصدق دفاع بکنند.»
مهدی عراقی هرچند که تا به آخر به مراد و مقتدای خود، نواب صفوی، وفادار ماند ولی پس از آزادی نواب از زندان "در اثر رفتار خودسرانۀ واحدی"، جزو اولین نفراتی میشود که از عضویت در سازمان فداییان اسلام استعفا میکند تا «تضاد و دودستگی در گروه ایجاد نشود».
حاج مهدی بهرغم اینکه آرمانش دموکراسی نبود، اما به دموکراسی درونگروهی اعتقاد داشت و عبدالحسین واحدی، نفر دوم فداییان اسلام را چنین توصیف میکند:
«از ویژگیهایی که مرحوم واحدی داشت... این بود که مستبدالرای بود و بدون اینکه در... کاری با دیگران مشورت کند، خودش هر تصمیمی میگرفت ... از همین جا بود [که] یک مقدار اختلاف در دورن فداییان اسلام... به وجود میآید.»
وی همچنین پروبال دادن به شمس قناتآبادی – رهبر مجمع مسلمانان مجاهد – را اشتباه بزرگ نواب صفوی و فقدان "سازمان و تعلیمات و آموزش" را نقص اصلی فداییان اسلام میدانست.
نواب صفوی
پس از اعدام نواب صفوی و خاتمۀ کار فداییان اسلام، حاج مهدی چند سالی را در آرامش نسبی سپری میکند تا اینکه پس از انتشار اعلامیۀ آیتالله خمینی در باب لایحۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی، جذب شخصیت و کنش سیاسی امام میشود.
البته جمع مریدان سیاسی آیتالله خمینی به عراقی و همفکرانش محدود نمیشد. عراقی خود دربارۀ تبعات منفی انشقاق مریدان امام میگوید:
«از بدو حرکتی که روحانیت راجع به انجمن ایالتی و ولایتی شروع میکنند، در تهران سه گروه بودند که ... هر کدام مجزا از همدیگر با روحانیت... تماسکی پیدا کرده بودند... یک مقدار که کار بیشتر ... و مبارزه حادتر شد ... اینها افتادند... روی جنبۀ رقابت... بعضی وقتها کار به جایی میرسید که حتی کار همدیگر را هم میخواستیم خنثی بکنیم. فیالمثل امروز قرار بود بازار تعطیل بشود... اما چون [ما] ... مبدع این کار بودیم، آن گروه میآمد این کار را خنثی میکرد. میگفت نه، آقا گفته تعطیل نشود.»
حاج مهدی که نتایج تلخ رقابت مجمع مسلمانان مجاهد با فداییان اسلام بر سر تقرب جستن به آیتالله کاشانی را از یاد نبرده بود، برای پیشگیری از تکرار چنین رقابتی در میان مریدان آیتالله خمینی، پیشنهاد همکاری مشترک سه گروه مذکور را با حاج صادق امانی مطرح میکند و بدین ترتیب، نوزاد جمعیت موتلفۀ اسلامی از درون رحم این پیشنهاد پا به عرصۀ حیات سیاسی جامعۀ ایران میگذارد.
با امام در پاریس
در واقع تاسیس جمعیت موتلفۀ اسلامی را باید محصول پختگی و آبدیدگی سیاسی مهدی عراقی دانست. تشکیل موتلفه با استقبال امام خمینی روبهرو شد چرا که امام معتقد بود «مسلمان باید تشکیلاتی باشد.»
مهدی عراقی و یارانش، جمعیت موتلفه را با هدف بلندمدت برپایی حکومت اسلامی و هدف کوتاهمدت اجرای نظریات امام تاسیس کردند. موتلفه برخلاف فداییان اسلام پیوند محکمی با "مرجعیت" داشت. با این حال در موتلفه نیز همانند فداییان اسلام، از "تیپ روشنفکر" یا "عضویت زنان" خبری نبود.
نقش زنان در فداییان اسلام به حمل اسلحه و در موتلفۀ اسلامی به "دستهبندی اعلامیهها در خانه" محدود میشد. حاج مهدی و یاران موتلفهایاش در قبال "مشروطه" نیز سیاست "نه تایید، نه تکذیب" را در پیش گرفتند تا نه صدای "روشنفکران" را درآورند و نه آب به آسیاب "مرتجعین" بریزند.
مهدی عراقی جزو فعالان و سازماندهندگان اصلی قیام 15 خرداد 1342 بود. وی پس از نخستین دستگیری امام خمینی، نقشی اساسی در آمدن علما و مراجع از قم به تهران جهت آزادی امام داشت.
حاج مهدی پس از قیام 15 خرداد، در زمرۀ خواص مورد اعتماد امام درآمد به گونهای که خودش میگوید که پس از آزادی امام در فروردین 1343، در جریان ملاقاتهای عمومی، «ادارۀ منزل آقا در اختیار ما بود.»
نحوۀ برخورد رژیم شاه با آیتالله خمینی تاثیر مستقیمی بر کنش سیاسی مهدی عراقی و یارانش داشت. به عنوان مثال، جمعیت موتلفه پس از کشتار 15 خرداد به تاسیس شاخۀ نظامی مبادرت ورزید.
همچنین مهدی عراقی در خاطرات خود میگوید: «از همان روز اولی که حاج آقا تبعید شد، برنامۀ ترور منصور طرحریزی شد.» او و همرزمانش برای ترور حسنعلی منصور او را مفسد فیالارض تشخیص داده بودند و «کسی که مفسد فیالارض هست سه حکم بر او بار است؛ یا اینکه باید تبعیدش بکنند؛ یا زندان ابد، یا اینکه بکشندش.»
و از آنجایی که حکومت در دست نیروهای اسلامگرا نبود «پس قهرا بایستی حکم سوم دربارۀ ... [منصور] اجرا بشود.»
عراقی و یارانش، پس از تبعید آیتالله خمینی به ترکیه، نخست به فکر ترور شاه افتادند اما هراس آنان از وقوع جنگ داخلی و تبدیل شدن ایران به "ویتنام" یا ثبت شدن ترور شاه به نام اسلامگرایان و وفق یافتن اوضاع سیاسی به کام گروههای رقیب، آنها را به این نتیجه رساند که «بهتر است... از خودش بگذریم و ردههای پایینتر را بزنیم.»
حسنعلی منصور (وسط) در کنار محمدرضا شاه پهلوی
پس از ترور منصور، ابتدا شاخۀ نظامی موتلفه و سپس کل تشکیلات این تشکل سیاسی لو رفت. عراقی نیز جزو دستگیرشدگان بود و ابتدا به اعدام و سپس با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شد. وی بهرغم اینکه مشمول "عفو ملوکانه" شده بود، حاضر نشد نامۀ تشکرآمیز به شاه بنویسد.
عراقی (نفر دوم از راست) در جلسۀ دادگاه بابت ترور حسنعلی منصور
زمانی که حکم اعدام اولیۀ عراقی و دوستانش به آنان ابلاغ شد، آنها در زندان به مناسبت صدور حکم اعدام خود به رئیس زندان و زندانیان شیرینی دادند تا بدین طریق عزم عظیم خود را در راه تحقق آرمانشان نشان داده باشند.
بهرغم حکم حبس ابد، عراقی در سال 1355 از زندان آزاد شد و در سال 1357، با برافروخته شدن آتش انقلاب، از عراق به فرانسه رفت و عهدهدار تدارکات اقامتگاه امام خمینی در نوفللوشاتو شد.
پاریس
وی پس از پیروزی انقلاب، به عضویت شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و نیز شورای مرکزی بنیاد مستضعفان درآمد و علاوه بر این عهدهدار مدیریت مالی روزنامۀ کیهان و سرپرستی زندان قصر نیز شد.
حاج مهدی عراقی، "اهل یقین" بود و کمتر با "تردید" سروکار داشت. او با همان یقینی که مصدق را کسی میدانست که در عمرش دو رکعت نماز هم نخوانده، زنگنه رئیس دانشگاه را نیز از مهرههای اینتلیجنت سرویس میدانست.
ضمنا عراقی "اهل عمل" بود و همانگونه که آیتالله بروجردی را نمیستود، بهرغم خاستگاه اجتماعی – سیاسی دستراستیاش، دکتر شریعتی را میستود چرا که روشنفکری عملگرا بود و "فرهنگ انقلابی مذهب" را به عالم و آدم عرضه میکرد.
همچنین مهدی عراقی "اهل صداقت و صراحت" بود و به همین دلیل، بهرغم تضاد مواضع سیاسی، دکتر فاطمی را بیش از آیتالله کاشانی میپسندید چراکه در فاطمی غل و غش سیاسی نمیدید و از "رکگویی" و شجاعت او با لحنی آمیخته به تحسین یاد میکرد.
اما در سیاست همواره دیگران مشمول کنش برخاسته از یقین و عملگرایی و انقلابیگری آدمی نمیشوند. گاهی عکس این معادله نیز رخ میدهد.
این اتفاق در زندگی حاج مهدی عراقی در سن 49 سالگی به وقوع پیوست؛ زمانی که فرقانیانِ عملگرای انقلابیِ صریحاللهجۀ به یقین رسیدند که حاج مهدی عراقی باید ترور شود و در ساعت هفتوربع روز یکشنبه، چهارم شهریور 1358، مهدی عراقی را در اطراف حسینیۀ ارشاد، که از قضا محل سخنرانی متفکر مورد علاقه حاج مهدی و اعضای گروه فرقان بود به ضرب گلوله از پای درآوردند.