۲۵ آذر ۱۴۰۴
به روز شده در: ۲۵ آذر ۱۴۰۴ - ۲۲:۵۱
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۹۴۹۲۳
تاریخ انتشار: ۰۸:۰۰ - ۲۴-۰۴-۱۴۰۲
کد ۸۹۴۹۲۳
انتشار: ۰۸:۰۰ - ۲۴-۰۴-۱۴۰۲

با سعدی در گلستان؛ حکایت سوم: ملک اقلیمی بگیرد پادشاه/ همچنان در بند اقلیمی دگر (+صدای)

عصر ایران؛ ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادران بلند و خوبروی، باری پدر به کراهت و استحقار در او نظر می‌کرد، پسر به فراست و استبصار به جای آورد و گفت: ای پدر کوتاه خردمند به که نادان بلند. نه هر چه به قامت مهتر به قیمت بهتر.

شعر را این‌جا با خوانش مهرداد خدیر بشنوید

 

الشاةُ نَظیفَةٌ وَ الفیلُ جیفَةٌ.

 

اقلُّ جِبالِ الارضِ طورٌ و اِنّهُ

لاَعظَمُ عندَ اللهِ قدراً وَ منزلا

 

آن شنیدی که لاغری دانا

گفت باری به ابلهی فربه

 

اسب تازی و گر ضعیف بود

همچنان از طویله‌ای خر به

 

پدر بخندید و ارکان دولت بپسندیدند و برادران به جان برنجیدند.

 

تا مرد سخن نگفته باشد

عیب و هنرش نهفته باشد

 

هر پیسه گمان مبر نهالی

باشد که پلنگ خفته باشد

 

شنیدم که ملک را در آن قرب دشمنی صعب روی نمود چون لشکر از هر دو طرف روی در هم آوردند اول کسی که به میدان در آمد این پسر بود گفت

 

آن نه من باشم که روز جنگ بینی پشت من

آن منم گر در میان خاک و خون بینی سری

 

کانکه جنگ آرد به خون خویش بازی می‌کند

روز میدان و آن که بگریزد به خون لشکری

 

این بگفت و بر سپاه دشمن زد و تنی چند مردان کاری بینداخت چون پیش پدر آمد زمین خدمت ببوسید و گفت

 

ای که شخص منت حقیر نمود

تا درشتی هنر نپنداری

 

اسب لاغر میان به کار آید

روز میدان نه گاو پرواری

 

آورده‌اند که سپاه دشمن بسیار بود و اینان اندک جماعتی آهنگ گریز کردند پسر نعره زد و گفت ای مردان بکوشید یا جامه زنان بپوشید سواران را بگفتن او تهور زیادت گشت و به یک بار حمله آوردند شنیدم که هم در آن روز بر دشمن ظفر یافتند ملک سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و هر روز نظر بیش کرد تا ولیعهد خویش کرد.

 

برادران حسد بردند و زهر در طعامش کردند خواهر از غرفه بدید دریچه بر هم زد پسر دریافت و دست از طعام کشید و گفت محالست که هنرمندان بمیرند و بی هنران جای ایشان بگیرند

 

کس نیاید به زیر سایه بوم

ور همای از جهان شود معدوم

 

پدر را از این حال آگهی دادند برادرانش را بخواند و گوشمالی به واجب بداد پس هر یکی را از اطراف بلاد حصه معین کرد تا فتنه بنشست و نزاع برخاست که ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند.

 

نیم نانی گر خورد مرد خدا

بذل درویشان کند نیمی دگر

 

ملک اقلیمی بگیرد پادشاه

همچنان در بند اقلیمی دگر

برچسب ها: سعدی ، حکایت
ارسال به دوستان
تست 10 ثانیه ای بینایی: یک سرگرمی نه چندان دشوار احضار سفیر قبرس به وزارت امور خارجه یارانه نقدی آذر خانوارهای دهک های اول تا سوم واریز شد نادیده‌گرفتن آقای گل لالیگا؛ طعنه همسر رافینیا: مگر او بسکتبال بازی می‌کند؟ (+عکس) راهداری: در کشور کمبود حدود ٧ الی ٨ هزار اتوبوس داریم/ در بخش ناوگان باری باید ۱۱۰ هزار نوسازی انجام شود جواهری از ب ام و (تصاویر) اشتباه سهوی درباره حزب‌الله و انصارالله، منجر به برکناری چند مسئول در عراق شد عثمان دمبله، بهترین بازیکن سال فوتبال جهان در مراسم The Best 2025؛ پاری‌سن‌ژرمن حاکم جوایز فیفا ترماس ژئومتریکاس ؛ از حمام تا زیبایی معماری در طبیعت (+عکس) هشدار قرمز هواشناسی در کیش؛ تردد همه شناور‌ها متوقف شد هشدار فتح‌الله‌زاده به استقلال: با این نیمکت نمی‌توان قهرمان شد صدور پروانه نمایش برای 5 فیلم سینمایی کاپیتان شیاطین سرخ فاش کرد؛ «پول انگیزه اول من نبود، اما اگر شرایط فراهم شود به عربستان خواهم رفت» جهش طلایی سپاهان به صدر جدول؛ تیم نویدکیا با ۷ برد متوالی و کمترین گل خورده، بوی قهرمانی می‌دهد احضار خسرو حیدری به کمیته اخلاق فدراسیون فوتبال در پی انتقادات تند تلویزیونی