عصر ایران؛ حمیدرضا عسگری- نوع کنش و رفتارهای نسل کنونی به خصوص جوانان در بیان خواستها و مطالبات یکی از پرچالشترین مساdل در حوزه اجتماعی است که هنوز واکنش مناسبی را از سوی حاکمیت به خود ندیده است .
این موضوع از جهات مختلف قابل بررسی است، اما باید توجه ویژه به این hlv داشت که آینده ایران را باید در دل مطالبهگری نسل امروز [جُست.. حال باید دید ناکامی در مطالبهگری و کسب توفیق در بیان مطالبات ریشه در چه دارد.
این موضوع را با دکتر "محمدعلی الستی" جامعهشناس ارتباطات و استاد دانشگاه در میان نهادیم و دربارۀ آن به بحث نشستیم:
دکتر الستی، در ابتدای بحث خود در بررسی چالشهای موجود در امر مطالبهگری در جامعه، به موضوع "گسست یا شکاف بین نسلی" اشاره کرد و بیان داشت: اولین چالش اجتماعی در این گسست است و این موضوع در تمام نقاط جهان بین نسل قدیم و نسل جوان با یک اختلاف نظرهایی وجود دارد که در مواردی به شکل عارضه آن را مطرح می کنند و اگر به آن توجه نشود تبدیل به مشکل خواهد شد و اگر باز به آن توجه نشود تبدیل به بحران خواهد شد.
در سوی دیگر قضیه مسأله مطالبات نسل جدید قرار دارد که از نوع همان اختلاف بیننسلی است، منتها وضعیت خاصی که وجود دارد این است که ما در یک ساختارسیاسی زندگی می کنیم که یک "نظام منحصر به فرد" است. شکل گیری این نظام سیاسی آن را تبدیل به یک پدیده کرده است.
به عبارتی دیگر اختلاف بین نسلی در کشور ما، بین نسل جدید و نسلی است که حاکمان جمهوری اسلامی هستند.
برای تشریح این موضوع باید گفت اختلاف بین نسلی همواره بین یک نسل قدیمی با یک نسل مدرن بوده است. نسل سنتی اصولی برای خود داشته و به آن پایبند بوده و معتقد است راه درست مسیر آنهاست و نسل جدید، مترقی و پیشرو و رباینده و طرفدار تغییر است. حال به تقابل سنت و مدرنیته میرسیم.
اما آنچه مسئله بین نسلی در کشور ما را با چالش مواجه کرده این است که در مطالبات نسل جدید، دیگر مطالبات از پدر و مادر یا خانواده سنتی آنها نیست؛ بلکه مطالبات از یک نظام سیاسی است که اتفاقاً یک نظام سیاسی سنتی نیست.
زمانی که انقلاب 57 درحال شکل گیری بود، میشل فوکو سفری به ایران داشت و در برخی راهپیماییهای آن سال هم حضور داشت و سپس کتابی با عنوان «ایرانیان چه رویایی در سر دارند» نوشت و در آن کتاب انقلاب اسلامی ایران را یک انقلاب جدید و خاص معرفی کرد.
وی در کتابش آورده که انقلاب اسلامی ایران اولین انقلاب پست مدرن جهان است. به عنوان مثال شما در انقلاب اکتبر یک تزار دارید که مظهر فئودالیته است و در مقابل انقلابی هایی مثل لنینِ کمونیست را دارید که مظهر سوسیالیسم است. هرکه از بیرون به این انقلاب نگاه کند تزار را متعلق به جامعه سنتی و لنین و طرفدارانش را به جامعه مدرن نسبت میدهد.
در انقلاب چین نیز مائو همین جایگاه را در مقابل امپراتور چین داشت. در انقلاب فرانسه نیز انقلابیون مدرن در مقابل ارتجاع سلطنت لویی قرار می گرفتند. در تمام این انقلاب ها یک نظام مدرن علیه یک نظام سنتی انقلاب می کرد.
اما در ایران نظام حاکم سلطنتی یک نظام مدرن بود یا حداقل در مسیر مدرنیته قرار داشت و کسانی که علیه آن مبارزه میکردند صورتی مدرن تر از صورت حاکمیت نداشتند. بلکه بحث انقلابیون این بود که می خواستند از مدرنیته پیشرفت و رفاه و تسهیلاتش را بگیرند و از نظام سنتی اخلاق و عدالتش را داشته باشند. در واقع انقلابیون ایران مدرن علیه سنتی نبودند بلکه پست مدرن علیه مدرن بودند.
امام خمینی میگفت "ما با پیشرفت و تمدن مخالف نیستیم ما با فساد و فحشا مخالفیم". بنابراین صورت و شعائری که این انقلاب دنبال آن بود درواقع استفاده از هر دو وجه پیشرفت مدرنیته و هم اخلاق سنت بود.
اما در مورد نظام حاصل از این انقلاب میتوان گفت که ساختار برآمده پس از آن نتوانست به برخی از مطلوب های خود برسد. این مسئله دست نیافتن ما به برخی آرمان ها، وضع را از قبل هم بدتر کرد.
اگر شما در دوره قبل با نظام شاهنشاهی مبارزه می کردید، ممکن نبود اتهام مقابله با اسلام و رسول خدا به شما زده شود. اما وقتی نظام حاکم نظام اسلامی شد، و الگوی انقلابیون نیز نظام اسلامی برپایه الگوی معصومین بود، تبدیل به نظام "مقدس جمهوری اسلامی" شد.. اما این مقدس بودن به گونه ای تعبیر شد که غیرقابل انتقاد گردید. چون وجه اصلی "مقدس" بودن غیر قابل انتقاد بودن است.
لذا این وجه انتقاد ناپذیری نظام مقدس جلو آمد و حاکمیت را به میزان قابل توجهی غیرقابل نقد کرد.
درحالی که یک نظام انقلابی باید قابل نقد باشد چون همانطور که علیه استبداد پیشین مبارزه کرده، خودش نمی خواهد یک استبداد جدید را بازتولید کند. لذا باید مدام در حال نقد خودش باشد و این وظیفه یک نظام انقلابی درحال تکامل است. اما چون در انقلاب ما بحث "نظام مقدس" به میان آمد نقدناپذیر شد.
به جای تخلق [خو گرفتن] به اخلاق متعالی اسلامی که مدرنیته را به معنویت آراسته بکند، در عوض نقد ناپذیری تقدس جایش را گرفت. از طرف دیگر به جای اینکه بتوانیم از امتیازات مدرنیته که در راس آن عملکرد علمی در همه نهاد ها بود، بهره ببریم، عملکرد علمی در رتبه دوم قرار گرفت و به بهانه تعهد واخلاق بهره وری و کارآمدی پایین آمد .
درحالی که به لحاظ اخلاقی اولین شرط تعهد آن است که اگر فردی تخصص ندارد مسئولیت نپذیرد.
پس با یک حاکمیت سیاسی مواجهیم که به رغم افتخارات ودستاوردهای چشمگیری همچون جنگ تحمیلی و مقابله با استکبار جهانی، اما به شدت انتقادناپذیر است.
این حاکمیت از وضعیت سنتی انتقاد ناپذیرتر و انعطاف ناپذیرتراست، چرا که بافت سنتی در نقطه پایانی خود می پذیرفت که به هرحال نسل جدید مدرن تر و آموزش دیده تر است و تاحدی به آن تن می داد.
بنابراین ما می بینیم کمافی سابق تقابل نسل جدید و نسل قدیم را داریم اما آنچه جایگزین نسل قدیم شده یک حاکمیت سیاسی مجهز به انواع ابزارهای مدرن است و مطالبات نسل جدید را نادیده میگیرد.
این جامعه شناس ارتباطات در تشریح نسل مطالبه گر مطلوب و نسل مطالبه گر امروز در کشور گفت: نسل جدیدی که قبل از انقلاب با آن مواجه بودیم نسلی بود که از طبقه متوسط شکل و خط می گرفت و یک سری اصالت هایی را با خود همراه داشت. نه آنقدر فقیر بود که به خاطر فقر از اخلاق چشم بپوشد و نه آنقدر ثروتمند که ثروت برای آنها فساد به وجود بیاورد. نسل متوسط نسلی است که فرصت مطالعه داشت و دارای تعهدات اخلاقی بود.
اما امروز نسل جدید ما که مطالبه گر است از طبقه متوسط برنخاسته؛ چرا که طبقه متوسط در جامعه ما از بین رفته و یا درحال محو شدن است.
نسل جدید امروز آمیزه ای از طبقه ضعیف است که طبیعتاً خشونت خاص خودش را دارد و به راحتی در مورد خیلی از مسائل انعطاف نشان نمی دهد و نمی پذیرد و نسبت به بسیاری از زنجیره های تعهد و اخلاق نیز فاصله گرفته است.
پس باید بپذیریم نسل مطالبه کننده ما هم یک نسل عادی نیست ، گرسنه است (نه صرفاً معیشتی) و در مقابل خود نه برای شغل نه برای ازدواج و نه برای مسکن و خودرو و... آینده ای نمیبیند و اگر هم چیزی دارد از داشتههای نسل قبل خودش گرفته است.
دکتر"الستی" درمورد ضعف های این نسل مطالبه گر عنوان داشت: وقتی نسلی از بدنه متوسط جامعه نباشد، یعنی فرصت کار روی شعارهای خود را پیدا نکرده است. درمورد حرکت اخیر و شعار "زن زندگی آزادی" ما تحرک اکثریت مردم ایران را ندیدیم.
عده زیادی از جوانان در دانشگاه و خیابان اعتراض کردند اما وقتی مشکل اصلی مردم، مشکل اقتصادی است و شما در شعار اصلی حرکت خود شعار اقتصادی یا مشکلات اصلی جامعه را سر نمی دهید، معلوم است که این شعارها برخواسته از خواست عمیق اکثریت تغییر طلب نیست. و چون این حرکت و شعارها انعکاس دهنده خواست اکثریت نیست خود به خود مسیر اعتراض را منحرف می کند.
شما باید ببینید چند درصد کارگران به این حرکت اخیر پیوستند. وقتی کارگر شعار نان و مسکن و اشتغال را در این حرکت نمی بیند چطور می تواند نقشی در این حرکت داشته باشد. اشکال مطالبه گران این است که جریانشان برخواسته از اکثریت ناتوان تحت فشار آسیب پذیر جامعه نیست.
طبیعتاً خیل کثیری از مردم جامعه نسبت به وضع موجود ناراضی هستند و ممکن است هر نوع اعتراضی را بپذیرند و حتی حرکت اخیر را تایید کنند، اما برای حمایت از آن وارد میدان نمی شوند.
ما با تودهای مواجهیم که در بیان مطالبات خود زبانش الکن شده و از بیرون این مطالبات را در دهان آنها می گذارند. این توده اکثریت تاکنون در این همه اعتراضاتی که رخ داده است نتوانسته یک راهپیمایی مسالمت آمیز میلیونی همچون راهپیمایی های عیدفطر و عاشورای سال 57 راه بیندازد و آن را هدایت کند.
وقتی این جمعیت نمی تواند مطالبات خود را بیان کند و از سوی دیگر نمی تواند یک هدایت مناسب داشته باشد و رهبران آن در خارج از کشور معرفی می شوند و شخصیت های بی مایه ای به صورت فردی و گروهی خود را رهبر این جریان می دانند که کارنامه آنها انقلت [ایراد] های فراوان دارد، نتیجه این می شود که مطالبات مطالبه گرها یا به درستی بیان نمی شود و یا در بیان آن الکن هستند. در مقابل نیز حاکمیت مطالبه شونده اصلا حاضر نیست به مطالبات انعطاف نشان دهد.
دکتر"الستی" در بیان راهکار برای برون رفت از این بحران و بن بست بیان داشت: باید نیرویی پیدا شود که مورد پذیرش هر دو طرف باشد . نیرویی که هم نسل جوان بتواند به آن امیدوار باشد و هم حاکمیت آنقدر به آن اعتماد داشته باشد که اپوزیسیون بودنش را همچون اپوزیسیون برانداز، تجزیه طلب و فرصت طلب حس نکند.
این یک اپوزیسیون اصلاح طلب خواهد بود. البته نه اصلاح طلبی که در کشور ما به یک جریان سیاسی اطلاق می شود. اصلاحات یعنی من به اصل یک چیزی معتقد باشم و احساس کنم از اصل خودش دور شده است.
راهکار ما در این وضعیت رسیدن به آشتی ملی و اصلاحات واقعی است. یعنی ما نشان دهیم جمهوری اسلامی چه ظرفیت هایی برای تغییر و اصلاح دارد.
متاسفانه آنقدر این کلمه اصلاحات نخ نما شده که نمیتوان برای جامعه این نسخه را تجویز کرد و اگر امروز کسی حرف از اصلاحطلبی میزند محکوم به "وسط باز" بودن می شود.
این جامعه شناس ارتباطات در بیان رویکرد نسل جدید برای مطالبه گری گفت: این نسل چون نا امید است معترض دائمی باقی خواهد ماند و اگر ببیند هیچ انعطافی صورت نمی گیرد اولین راهکارشان مهاجرت است و به هر کیفیتی به آن تن می دهند.
الان ما دچار انسدادی شده ایم که اصلاح از جانب جامعه امکان پذیر نیست و این حاکمیت است که باید اصلاح و تغییر را از خود شروع کند. جامعه نمی تواند سبک مطالبه گری کنونی خود را تغییر دهد و چه بسا در آینده سبک آن با خشونت بیشتری همراه شود؛ چرا که باید توجه داشته باشیم حاکمیت و مردم به صورت مستقیم برهم تاثیر می گذراند.
اما تغییر در حاکمیت قابل مشاهده تر است. وقتی رفتار عقلایی در حاکمیت صورت بگیرد نتایج آن سریع منعکس می شود اما ایجاد رفتار عقلایی در توده مردم بسیار سخت و وقت گیر خواهد بود.