عصر ایران ؛ نهال موسوی - امروز پنجشنبه (22 تیر) احمدرضا احمدی به خانه ابدی بدرقه شد، در مراسمی که هنرمندان، دوستان وآشنایان او حضور داشتند، طبق خواسته خود او پیکرش از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان راهی سرای ابدی شد.
او مدت زیادی بیمار بود و امروز روح او از آن جسم خسته پربست. اگرچه او به عنوان یکی از تاثیرگذاران بر شعر معاصر شناخته شده است اما او در زمینه ادبیات، نقاشی، موسیقی، سینما و ... هم فعال بود.
صدای احمدرضا احمدی در خواندن شعر یا متن هم بسیار تاثیرگذار و لحن و سبک خاص خودش را داشت. اشعار بسیاری از شاعران کلاسیک و نو را در سالهای پیش و پس از انقلاب، بر روی نوار و صفحات موسیقی با صدای او ضبط شده است.
فروغ فرخزاد در نامهای به او نوشته بود: «هر چیزی که به وجود میآید و زندگی میکند تابع یک سلسله فرمها و حسابهای مشخصی است و در داخل آنها رشد میکند. شعر هم همینطور است و اگر تو بگویی نه، و دیگران بگویند نه، به نظر من اشتباه میکنند.
اگر نیرویی را در یک قالب مهار نکنی، آن نیرو را بکار نگرفتهای و هدر دادهای، حیف است که حساسیت تو هدر برود و حرفهای قشنگ و جاندار تو، فرم هنری را پیدا نکنند. یک روز خواهی فهمید که من راست میگفتم.
خیلی نوشتم. امیدوارم خستهات نکرده باشم. برای من نامه بنویس. خوشحال میشوم. مرا خواهر خودت حساب کن. اگر من دیر بهدیر مینویسم در عوض زیاد مینویسم و در نتیجه جبران میشود.»
جای درباره شعر او نوشته بودند: «او از طبیعت برای شرح احساسات درونیاش بهره میگیرد و عناصر مختلف طبیعت همچون دریا و باران مکررا در اشعارش دیده میشوند. یکی از ویژگیهای جذاب شعر احمدی استفاده از رنگها برای جان بخشیدن به مفاهیم گوناگون است». مانند:
يک روز سرانجام با تو
وداعي آبي ميکنم
ميدانم
روزي از من خواهي پرسيد
مگر وداع هم رنگ دارد
آن هم به رنگ آبي
من در جواب تو
فقط چشمانم را ميبندم
احمدرضا احمدی استاد معنا بخشیدن به اتفاقات و لحظات معمولی زندگی بود، از دل هر اتفاقی یا هر جریان روزمرهای یک مفهوم در میآورد وقتی از او درباره زندگی و شرایط خانوادگی و کودکی او پرسیدند جواب داد: «یه گلدون داشتم که خیلی مراقبش بودم، با دستورالعمل بهش آب میدادم؛ ولی گل نمیداد. رفتم سفر و کلا یادم رفت، برگشتم دیدم گل داده. اینکه مادر و پدرم از اهالی هنر نبودن خیلی هم بد نبود؛ ما همین جوری کولیوار رشدکردیم، گل دادیم.»
عباس کیارستمی فیلمساز معروف و صاحب سبک سینما درباره احمدرضا احمدی گفته بود: «احمدرضا شاعر پاره وقت نیست او شاعر تمام وقت است و حتی اگر کسی نشناسدش، به وقت امور روزمره هم از سخنگفتن و حتی خرید روزانهاش در بقالی میشود فهمید نسبتش را با هنر و با شاعری.»
همیشه هراسم آن بود
که صبح از خواب بیدار شوم
با هراس به من بگویند
فقط تو خواب بودی
بهار آمد و رفت...
مسعود کیمیایی کارگردان قدیمی و شناخته شده سینما ایران برای احمدرضا احمدی نوشت: «دنیا بعد تو مهری ندارد. با گلاب سنگم را شستشو کن. تنها بیا. برایم شعر بخوان اما حتما «پسر شرقی» میانشان باشد. اصلا حواسم پی مرثیهخوانی نیست. باید رفتن را یاد گرفت.
ما تا آخرین چکه عمر زنده هستیم و تو شعرت را مینویسی و من اگر توانی باشد فیلم میسازم. اما احمدرضا شوخیها تمام شده. وقت جمع کردن جل و پلاس است. نه شعرها را میتوان برد و نه فیلمها را. تا قضاوتها از بیرحمی دور شود. از بالا دیدن چه کیفی دارد. من فقط نگران ماهور و پولاد هستم.
در تلویزیون شکل قبل از تلویزیون بودی؛ دو چشم پنهان شده پشت شعله گرم و گر گرفته و یک قیام بیحوصله. یکتنه در مقابل نقد و نقاد.
تو اصلا از جوانی سیم آخر نداشتی. از همان کتاب شعر اولت به سیم آخر زده بودی که از سازت ترسید، رفت. میدانم وقت رفتن بعد من دوتایی هیچ رخت چرکی نداریم. پشت ما همهچیز تمیز است.
چه کار کنم شعری از تو بخوانم؟ تو را یاد ابر بیاندازم که از نوجوانی بر ما باریده است و ما فقط تعریف آفتاب راشنیدهایم؟ چرا ما ریاضی یاد نگرفتیم. برای اینکه من هنوز یک سقف و اطاق از خودم نداشته باشم؟ برای اینکه چشمهای تو را یواشکی ویراستاری کردن، پیش پرده فیلم گفتن به این زیبایی کم سو کرده است؟
حتی یاد نگرفتند به ما احترام بگذارند. البته کم هستند. چهل کتاب برای بزرگ و کودک کافی نیست این همه موسیقی را این همه ساز و صدا از بهترینهایش را نوار کردی. از کویر تا سالهای سی آمدی. شعرها نوشتی و نثرها. هیچکدام هم نه شهرستانی بود نه کویری. شیش دانگ مال خودت بود.
نمیدانم برایت چه بنویسم. از این حرفهای ما گذشته است. چقدر در تلویزیون شاعر بودی و جنگنده و خسته. اما پیر نبودی. آن کس که نداند شعرهای تو شبیه شعرهای هیچ شاعری نیست تقصیری ندارد. تقصیر با همان ریاضی است. من استعداد سینما دارم اما استعداد زندگی ندارم. بلدی میخواهد. در جوانی جامی به جامت زدم و تا پیری مست ماندم. من بلد نیستم برای تو «زیبا» بنویسم. آفتاب لب بام است و ما هنوز سردمان نیست»
احمدرضا احمدی در عین شوخ بودن و خوش سخنی، بسیار صریح بود در یک مصاحبه درباره سینما و ادبیات گفته است: «در ادبیات، مسائلی مثل جایزه، پول و شهرت وجود ندارد. یعنی همان چیزهایی که در سینما وجود دارد و از این منظر سینما صدمه بزرگی به ادبیات زده است؛ براین اساس آنقدر که عباس کیارستمی در دنیا مطرح شد احمد شاملو مطرح نشد.
کیارستمی تا آن اندازه که در دنیا معروف شد، فیلمساز برجستهای نبود. فرانسوی ها او را برجسته کردند؛ همچنان که زمانی جری لوئیس (کمدین و کارگردان آمریکایی) برایشان برجسته بود و زمانی آلفرد هیچکاک (کارگردان آمریکایی) را برجسته کردند.»
احمدرضا احمدی در سینما هم فعالیت داشت، برخی فعالیتهای او در حوزۀ سینما عبارتند از: دستیار کارگردان «فیلم پنجره» (جلال مقدم، 1349) ، بازی در «پستچی» (داریوش مهرجویی، 1351)، نویسنده انیمیشن «ملک خورشید» (علیاکبر صادقی، 1354)، گوینده گفتار متن «نار و نی» (سعید ابراهیمیفر، 1367)، گوینده گفتار متن «بانوی اردیبهشت» (رخشان بنیاعتماد، 1376)
رضا صائمی منتقد سینما امروز برای کوچ ابدی احمدرضا احمدی نوشت: «در سالی سخت درگذشت، شاعر که باشی، سال های سخت بر تو سخت تر می گذرد... خودش گفته:
سالي که بر من و تو گذشت
فقط 365 روز نبود
جمعهها را بايد دو روز حساب کرد
به قول خودش: این همه مرگ و این همه پاییز، از طاقت ما بیرون است
گاهی شعر هم نمی تواند حجم دردهای آدم را تاب آورد و بازتاب دهد.... می گوید:
حجم غصه ها، انتظارهای ما، دلتنگی های ما از حجم شعرها بیشتر است
با این همه، هر بار شعری با صدای احمد رضا احمدی شنیدم آرام شدم....او در نامه ای به پرویز دوایی نمی دانم درباره کی گفته بود: " او آموخته بود که در مصیبت ها فقط با یک لبخند به دیگران ،سواد عشق بیاموزد"....به گمانم این روایتی از خود اوست...سودای عاشقی کافی نیست، سواد عشق لازم است....احمد رضا احمدی سواد عشق داشت...برای همین بود که دوست داشتنی بود......
می گفت: "یه دفعه قرار بذاریم ، بشینیم آه بکشیم"....حالا او رفته و باید قرار بذاریم بشینیم آه بکشیم»