عصر ایران؛ مهرداد خدیر- وزیر خارجۀ ایران در پاسخ به درخواست تحصنکنندگان مقابل سفارت سوئد در تهران برای اخراج سفیراین کشور گفته است "مأموریت او پایان پذیرفته و سفیر جدید سوئد را نخواهیم پذیرفت و خود نیز سفیر جدیدی نخواهیم فرستاد".
تکرار قرآنسوزی و سکوت یا مماشات مقامات سوئدی و اجتناب از مقابله با فرد یا افراد اقدام کننده به بهانۀ استفاده از "حق آزادی بیان" دلیل تحصن در مقابل سفارت سوئد در تهران است.
البته میتوان ادعا کرد هرآینه غیر دولت کنونی بر سر کار بود احتمالا شاهد اشغال یا آتش زدن سفارتخانه هم بودیم اما این اتفاق نیفتاده است.
آقای امیر عبداللهیان نیز اگرچه در گفتوگوی تلویزیونی دیشب سخنان خود را با ستایش معترضین شروع کرد اما به عنوان مقام دیپلماتیک و البته مسلمان سخن گفت نه نیروی انقلابی با ادبیات قبل از استقرار دولتمردان کنونی.
در خبرها آمده که وزیر امور خارجه همچنین خواستار برگزاری اجلاس اضطراری سازمان همکاریهای اسلامی شده است.
صبح امروز نیز رییس مجلس شورای اسلامی هشدار داده "جریحه دار کردن احساسات و توهین به عقاید مسلمانان بیهزینه نیست و دولت سوئد باید پاسخگو باشد".
آقای قالیباف همچنین دولت سوئد را به زمینه سازی اهانت مجدد به قرآن کریم متهم کرده و گفته در ادعای قبلی "صادق نبودهاند".
هر چند مشخص نیست چه کسی یا کسانی و چه دولت یا دولتهایی یا چه محفل یا محافلی پشت این قضیه قرار دارند اما دلیل اعتراض روشن است. این که چرا قوانین سوئد یا پلیس سوئد چنین اجازهای میدهد؟ چگونه است در برخی کشورهای اروپایی نمیتوان آدامس جویده شده را به زمین انداخت تا مبادا موجب مرگ پرندهای شود که به تصور دانه یا خوراک برمیدارد و به گلوی او میچسبد ولی میتوان رفتاری داشت که انبوهی از انسانها را میآزارد؟
نکتۀ مورد نظر در همین کلمۀ آخر است. هر قدر هم بر "مقدسات" و "اعتقادات" تأکید شود باز امکان دیالوگ با سوئدیها - و اروپاییها در گسترۀ گستردهتر- فراهم نمیآید.
مسلمانان و مشخصا ایرانیان در این قضیه طبعا نمیتوانند مقابله به مثل کنند و مثلا تورات یا انجیل را آتش بزنند چون اولا چه بسا فرد یا افراد آتشزنندۀ قرآن به هیچ دینی باور نداشته باشند و ثانیا نام دو پیامبر دیگر ابراهیمی بارها و بارها حتی بیش از خود پیامبر اسلام در قرآن آمده است.
در این ماجرا چند نکته را باید در نظر داشت:
با هدف واکنش سیاسی
اول: اگر قرار باشد با هر قرآنسوزی رابطه با آن کشور قطع شود، سازمان جاسوسی اسراییل در هر کشور اروپایی خصوصا اسکاندیناویها کسی را اجیر و این کار را تکرار میکند تا حضور مسلمانان و خاصه ایرانیان در آن سرزمینها محدود شود و به هدف غایی خود برسند.
اذعان به زنده بودن
دوم: این اقدام نشان میدهد قرآن تنها یک کتاب نیست و یک فرهنگ زنده است. یعنی جدای جسمیت کتاب، روحی دارد وگرنه چرا به دیگر مظاهر فرهنگی و دینی حساسیت نشان نمیدهند؟ در این رفتار با همۀ آزارندگی و چندشآوری اذعان به زنده بودن هم نهفته است.
ظرفیت سازمان همکاریهای اسلامی
سوم: قرآن، ارزش مشترک مسلمانان است. بنابر این موضوع در سازمان همکاریهای اسلامی قابل طرح است. در سال 1367 بعد از فتوای امام خمینی علیه سلمان رشدی فضای بسیار سنگینی علیه ایران ایجاد شد چون "صدور فرمان قتل یک شهروند بریتانیایی" و نه "فتوای شرعی" میدانستند اما موضع این سازمان که در آن زمان "سازمان کنفرانس اسلامی" نامیده میشد فشارها را کاهش داد.
تا پیش از آن تصور یا متهم میکردند شیعیان و مشخصا ایرانیان آن قدر که به دختر و داماد پیامبر و دیگر امامان حساساند در قبال خود پیامبر چنین نیستند اما دیدند مرجع تقلید شیعه و رهبر تنها حکومت شیعه تا آن زمان نه به خاطر ارزشهای خاص شیعی که برای پیامبر و قبل از کشورهای اسلامی دیگر موضع گرفت هر چند در اعتراضات مردمی پاکستانیها پیشتاز بودند.
از این رو تماس آقای امیرعبداللهیان با سازمان همکاریهای اسلامی اقدام مثبت و درستی است. خاصه این که اگر نشستی تشکیل شد هشدار دهند احتمال تحریم کالاهای سوئدی در تمام کشورهای اسلامی وجود دارد. نوبت قبل هم تهدید به تحریم لبنیات دانمارکی کارگر افتاد.
ظرفیت روشنفکری دینی
چهارم: جریان روشنفکری دینی که در تلاش برای تلفیق ارزشهای دینی با عقلانیت مدرن است یک ظرفیت غیر حکومتی برای مقابله با این روند است. به رغم نقش غیر قابلانکار جریان روشنفکری دینی در تأسیس جمهوری اسلامی به مرور حذف و چهرههای شاخص آن هم رانده شدند. با این حال از ارزشهای خود دست نشُستند.
چند سال قبل دکتر سروش یکی از جلسات سخنرانی خود را با انتقاد تند از حاضران که هنگام تلاوت قرآن خوب گوش نمیدادند آغاز کرد و گفت دیگر مسلمانان احترامی به مراتب بیشتر قایلاند و ابراز تأسف کرد. طبیعی است که سوزاندن قرآن باید ناپذیرفتنیتر باشد.
حضور این چهرهها در کشورهای غربی لیبرال و قطع ارتباط آنان با حکومت در تهران مانع انتسابات سیاسی و حکومتی است.
همچنین تا سفیر سوئد نرفته حتی میتوان او را به تلویزیون دعوت کرد و به لحاظ حقوقی او را به چالش کشید.
هزینه
پنجم: مشخص نیست منظور آقای قالیباف از هزینه زا بودن این اقدامات چیست. اگر بحث اقتصادی باشد درست است و اشاره شد ولی در چارچوب مصوبه سازمان همکاریهای اسلامی مؤثر خواهد بود نه به تنهایی. اما اگر تهدید به خشونت باشد اتفاقا همین را میخواهند.
ارزش آزار نرساندن
ششم: به گمان نویسنده این سطور جدای نکات بالا که دیگران هم کما بیش اشاره کردهاند یا میکنند قضیه را با ارزشهای خود غرب هم میتوان محکوم کرد.
آن هم با تأکید بر این که اگر هم در سوئد بحث اهانت به اعتقادات مطرح نباشد اما آیا این رفتار "آزار" جمعیت انبوهی از مسلمانان در سراسر جهان و من جمله در خود اروپا نیست؟
آیا قانونی برای منع آزار هم ندارند؟ آن کارگر افغان یا پاکستانی که با رنج زندگی میکند و تنها در نمازهای 5 گانه از بام تا شام احساس آرامش دارد از این رفتار آزار نمیبیند؟ جز این است که تمام تلاش بشر طی قرون برای کاهش رنج بوده است؟ این همه فناوری نیر آیا هدفی جز کاهش رنج داشته است؟ حتی بی باورترین افراد به دین نقش ادیان را درتسلای رنج دیدگان را انکار نمی کنند چه با انتساب به تقدیر چه جبران در جان دیگر و چه باور به روح فرد مرده تا رنج کمتری متحمل شویم. هر کاری که دیگری و دیگران و در اینجا انبوهی از انسان ها را جسما و روحا بیازارد با ارزش های زندگی مدرن ناسازگار است.
جوهر عرفان و ادبیات ایرانی هم کمآزاری است و مهمترین آموزۀ شاعران و عارفان ما آزار ندادن یا دستکم، کمآزاری.
با این نگاه چگونه میتوان کاری کرد که موجب رنجش انبوهی از انسانهای دیگر شود و آیا آزار دیگران با ارزشهای مدرن سازگار است؟
صحبت از آزار عملی است نه باور. کما این که جمع قابل توجهی در دنیای امروز خداناباورند ولی خداباوران را با رفتار و گفتار خود نمیآزارند.
با تأکید بر آزار و کمآزاری می توان به ادبیات مشترک دست یافت. جدای این چون موجب احتمال آزار رساندن به خود سوئدیها هم میشود از این منظر هم قابل بررسی است.
بنا براین دست سوئدی ها بسته نیست. کما این که در آمریکا و انگلستان هم اصل آزادی بیان حاکم است اما چنین اتفاقاتی با این آزادی عمل نمیافتد.
چون تأکید این نوشته بر آزار ندادن است نقل سخنی از ناصر خسرو مناسبت دارد:
هرکه نازارَدَت مَیازارَش
که بهینِ بهان، کمآزار است