عصر ایران - پروژه یکدستسازی به دنبال انتخابات کمرمق محقق میشود. جریانی در سال 98 به دنبال این بود که در یک انتخابات کمرمق یک مجلس کارآمد و همراه تشکیل شود. با وجود تلاشهای صورت گرفته این هدف محقق نشده است. افرادی که سنگ بنای این مجلس را بنیان گذاشتند، الان رضایتی از این مجلس ندارند. حتی در مورد دولت و انتخابات ریاست جمهوری 1400 هم، چنین اتفاقی رخ نداد. پنج رییس جمهور بالقوه را به پای آقای رئیسی ذبح کردند، اما واقعیت این است که آقای رئیسی فردی نبود که بتواند این پروژه را اجرا کند...در نظرسنجی انجام شده مشخص شده که میزان مشارکت در برخی از مناطق مثل شهر تهران، زیر ده درصد و در کل کشور به 18 درصد میرسد.
این ها را محمد مهاجری، فعال سیاسی می گوید. این روزنامه نگار قدیمی اصولگرا مهمترین مشکل کشور را ناکارآمدی می داند و از همه فعالان سیاسی می خواهد برای حل دموکراتیک این بحران، مجلسی قدرتمند با مشارکت بالا شکل دهند. گفت و گوی جماران را با او پیش رو دارید.
با توجه به نظرسنجی که اخیرا انجام شده است مشخص شده که 58 درصد از مردم خبر ندارند که قرار است انتخاباتی در اسفندماه برگزار شود.
من بر این باورم که اگر اتفاقات سال گذشته هم رخ نمیداد، انتخاباتی با مشارکت بالا و رقابت سیاسی دور از ذهن بود.
مردم در سالهای اخیر به طور کامل دید حسابگری پیدا کرده اند. به عبارت بهتر این انتظار را دارند که در برابر دادن یک هزینه، «مابه ازای» آن را دریافت کنند. در سال 92 مردم با مطالباتی همچون برجام، آشتی با دنیا، رفع تحریمها و بهتر شدن سفره زندگی و بهبود وضعیت اقتصادی کشور پای صندوق رأی رفتند. در سال 94 با امضاء برجام تا حد زیادی مهمترین وعده آقای روحانی محقق شد. به هر حال تورم کاهش پیدا کرد و ارتباط ایران با دنیا خوب شد و ایرانیان این حس را پیدا کردند که جزو جامعه جهانی هستند.
در سال 96 مردم به همین دلیل به آقای روحانی رأی دادند، چون توانسته بود وعده خود را عملیاتی کند. اما یک جریان داخلی زیرآب برجام را زد؛ در واقع ترامپ خط را از داخل کشور گرفت و برجام را بر زمین زد. مردم وقتی که می بینند که با وجود شرکت در انتخابات و تلاش رییس جمهوری برای تحقق وعدهها، جریانی سیاسی در داخل کشور اجازه نمیدهد که کار پیش برود، از روند انتخابات نا امید میشوند. به همین دلیل مردم به خاطر رویکرد حسابگرانه شان در انتخابات حضور پررنگی پیدا نمیکنند، حتی اگر اتفاقات سال 1401 رخ نمی داد، میزان مشارکت اندک بود.
اتفاقات 1401 آتش زیر خاکستر را شعلهور کرد. آن آتش اصلا مهسا امینی و اغتشاشات خیابانی نیست، بلکه موضوع اصلی بیاعتمادی مردم است. آن آتش با موضوع مهسا «گُر» و به قولی«الو» گرفت. بخش بزرگی از جامعه ما به هیچ یک از قوا اعتمادی ندارد. در واقع مردم اعتماد خودشان را به بیشتر دستگاههای حکومتی از دست داده اند. این بیاعتمادی حضور مردم در انتخابات را کمرنگ میکند.
قصد من ورود به بحثهای علمی و تئوریک نیست. به طور خودمانی، مردم این حس را دارند که رأی میدهند، اما رأیشان فایده نداشته و بدون تأثیر است. به همین دلیل اعتمادشان را از دست میدهند. در دولت فعلی، به دلیل زیر سوال بردن دولتهای گذشته و به هم ریختن برساختهای موجود، اعتماد باقی مانده مردم را شخم زده و از بین برده شد و اتهامات متعددی را به دولت روحانی وارد و آن را متمایل به غرب معرفی کردند.
در چنین شرایطی جامعه احساس کرد که «ول معطل» بوده و به عبارتی خود را علّاف کرده است. به همین دلیل بخشی از مردم انتخابات را رها کردند و در یک «خلاء اعتماد» قرار گرفتند و به همین دلیل آوردن آنها پای صندوق رأی کار بسیار سختی است.
این بی اعتمادی قابل ترمیم هست، اما در یک انتخابات امکان پذیر نیست. من معتقدم اگر در این شرایط کلا شورای نگهبان را تا پایان انتخابات به مرخصی بفرستند و بعد اعلام کنند که هر فردی با هر گرایش سیاسی میتواند در انتخابات شرکت کند، شما اطمینان داشته باشید که مشکل بیشتر نخواهد شد. اگر چنین اتفاقی بیفتد یا اینکه شما دلار را به هفت تومان همچون سال 57 برسانید یا اینکه مرغ را مجانی در خانه مردم تحویل بدهید، باز هم این اعتماد بازسازی نمیشود و مدت زمانی لازم است تا این بیاعتمادی کاملا ترمیم شود.
این نکته را باید متذکر شد که از سال 84 تاکنون برخی از مسئولان کشور روی اعتماد عمومی مردم یورتمه رفته اند! این بازسازی باید به تدریج انجام شود، همچون مریضی که دچار بیماری سخت بوده و دوره نقاهت وی طولانی تشخیص داده میشود. به فرض اینکه شورای نگهبان در انتخابات امسال شُل گرفت و در مورد تایید صلاحیتها با دستبازتر عمل کرد. امکان دارد که میزان مشارکت 5 تا ده درصد اضافه شود. در این صورت، حاکمیت باید کلاه خود را بالا بیندازد. باور من این است که در انتخابات آینده در صورت بهتر «تا کردن با مردم» میتوان امیدوار بود که اعتماد مردم قدری بازسازی شود.
برخی تصمیم گیران کلی تلاش کردند تا به این مرحله برسند. در واقع، تلاش گستردهای انجام دادند تا مردم در انتخابات شرکت نکنند.
بله. پروژه یکدستسازی به دنبال انتخابات کمرمق محقق میشود. جریانی در سال 98 به دنبال این بود که در یک انتخابات کمرمق یک مجلس کارآمد و همراه تشکیل شود. با وجود تلاشهای صورت گرفته این هدف محقق نشده است. افرادی که سنگ بنای این مجلس را بنیان گذاشتند، الان رضایتی از این مجلس ندارند. حتی در مورد دولت و انتخابات ریاست جمهوری 1400 هم، چنین اتفاقی رخ نداد.
پنج رییس جمهور بالقوه را به پای انتخاب یک نفر ذبح کردند، اما واقعیت این است که آقای رئیسی فردی نبود که بتواند این پروژه را اجرا کند؛ شاید اگر فردی دیگری به جای ایشان قرار میگرفت، این پروژه بهتر به سرانجام میرسید. نکته بسیار مهم این است که مردم از حاکمیت یکدست خوششان نمیآید. قهر مردم با انتخابات نشان داد که مردم به حاکمیت یکدست نسبتی نداشته وبه آن اقبالی نشان نمیدهند.
الان جبهه پایداری که آقای سعید جلیلی نیست؛ اصلا آقای سعید جلیلی یا آقای محصولی وزن چندانی ندارند. این جریان یک پشتوانه اقتصادی دارند که آنها را هدایت و رهبری میکند. به هر حال شرط برخورداری از حزب و جریان قدرتمند این است که یک جریان چند میلیون نفری از این حزب حمایت کنند یا اینکه حزب توان اقتصادی خیلی بزرگی داشته باشد یا اینکه از سوی نهادهای تأثیرگذار حمایت شود. ایده «خالصسازی» که از سوی جبهه پایداری مطرح میشود طرفدارانی در برخی از نهادهای تاثیرگذار کشور دارد.
جریان طرفدار جبهه پایداری بر این باور است که باید با حداقل مشارکت مردمی کار را جلو برد. مشارکت مردمی در واقع یک ابزار بوده و آنها بر این باورند که با این حداقل میتوان حکومت کرد و البته نگاهشان این است که در حکومت دینی قرار نیست که مردم رأی بدهند. هدف ما این است که مردم به سر منزل مقصود یعنی بهشت هدایت شوند.
در نظرسنجی انجام شده مشخص شده که میزان مشارکت در برخی از مناطق مثل شهر تهران، زیر ده درصد و در کل کشور به 18 درصد میرسد. در انتخابات مجلس میزان مشارکت در کل کشور به 43 درصد رسید. حتی در برخی از شهرها بسیار حداقلی بود به گونهای که در شهر رشت زیر ده درصد بود. در کل تهران بیست درصد بود. آن تصوری که همیشه وجود داشت که میزان مشارکت در انتخابات مجلس بالذات بالاست، الان دیگر این وجود ندارد. به هرحال ساختار قومی و جمعیتی به هم ریخته است و موضوع قومیت به عنوان یک مسأله اصلی در جامعه ایران همچون گذشته نقش موثری در حوزه های انتخابیه ایفا نمیکند. البته دلخوش کنک خوبی است که ما امیدوار باشیم که انتخابات مجلس به دلیل وضعیت قومیتی و منطقهای در برخی از مناطق پرشور شود. موضوع قومیت یکی از دلایل مشارکت بیشتر مردم در انتخابات مجلس بود.
یکی از دلایل دیگر این بود که کاندیداها با وعدههایی مردم را تحریک میکردند، اما مردم الان متوجه شدند که بالقوه این امکان وجود ندارد که نمایندگان بتوانند این مطالبات را محقق کنند. اگر در دورههای گذشته نمایندگان میتوانستند وعده های بزرگ بدهند، الان رییس دولت هم نمیتواند وعده های بزرگ بدهد. به همین دلیل من خیلی خوشبین نیستم که میزان مشارکت به جهت قومیتی و مطالبات منطقهای خیلی تفاوت زیادی با شهرهای بزرگ کشور داشته باشد.
در بین اصولگرایان یک تفکر واحد وجود ندارد، کما اینکه جبهه پایداری طرفدار مشارکت کم هستند.
چون مجلس توانمند با مشارکت بالا جلوی دولت میایستد. اگر مجلس قوی باشد قطعا اجازه نخواهد داد که آقای فلانی وزیر اقتصاد بماند. بنابراین، اولین متضرر مجلس قوی آقای رئیسی است.
به همین دلیل معلوم است که این جریان علاقهای به مشارکت بالا در انتخابات ندارد. بنابراین، جریان سیاسی نزدیک به دولت و جبهه پایداری اصلا علاقه مند نیست که مشارکت بالا باشد. جریانی که آقای حداد عادل معرفش است هم خیلی برایش فرقی ندارد. آنها معتقدند که اگر اندکی این قیف را باز کنیم، معلوم نیست که چه اتفاقی میافتد؛ امکان دارد که اصلاح طلبان بیایند و پدر ما را در بیاورند!
به هر حال مجلس ششم خاطره تلخی برای اصولگرایان برجای گذاشته و تکرار مجلس ششم کابوس اصولگرایان است.
نگرانی بزرگ آنان این است که چنین مجلسی دوباره شکل بگیرد. بخش دیگری از جریان اصولگرا اعتقاد دارد که باید فضا را باز کرد، اما این کار باید «مدیریت شده » انجام شود. به طور مثال، فضا باز شود و در کنار اصولگرایان تعدادی از منتقدان دولت هم حضور داشته باشند تا مشارکت افزایش باید، البته به شرطی که مشارکت بالای 50 نشود. بلکه یک اقلیت یک سومی در مجلس داشته باشند تا هم سر صدا داشته باشند و هم پز دموکراسی داده شود. در نهایت نخ در دست ما باقی میماند.
بنابراین، من فکر میکنم که اکثر جریانات اصولگرایی علاقهای ندارند که با دست خودشان شرایط حضور رقیب را در مجلس فراهم کرده و حتی آن را به ریاست مجلس برسانند. البته این رویکرد اختصاص به اصولگرایان ندارد، بلکه اصلاحطلبان هم همینطور هستند. موضوع سیاست کسب قدرت است و همه جریانات سیاسی این اعتقاد را دارند که اگر حکومت نکنند، دنیا «کن فیکون» میشود. در واقع بخش محدودی از جریان اصولگرایی دنبال بازکردن فضا به صورت مهندسی شده هستند.
البته شورای نگهبان تمایل ندارد که از این عبارت استفاده شود، اما جریان حامی دولت به دنبال آن است. اهرم اصلی آن را هم به خیال خودشان در شورای نگهبان می بینند و اهرم دوم جریان سیاسی است که از طریق عضو گیری و یارگیری از میان اقشار مستضعف و کمبرخوردار اهداف خود را پیش میبرد. اینها به کمک این دو اهرم و اهرم دیگر یعنی رسانه به اهداف خود میرسند. به کمک رسانه، سیاست «زدن مخالفان و بدنام کردن هر فردی که دوستشان ندارند» را در پیش می گیرند.
من فکر می کنم دنبال مجلس همراه قوی نیستند، کما اینکه مجلس فعلی، مجلسی همراه است. در نهایت دو وزیر را استیضاح کرد و کار دیگری انجام نداده است. این مجلس یک مجلس همراه است. جریان حامی دولت دنبال یک مجلس فرمانبردار هستند.
مجلس ضعیف در دو حالت شکل میگیرد؛ اول اینکه آدمهای قدکوتاه وارد مجلس شوند. دوم اینکه ساختار مجلس متشتت و ناکارآمد باشد. به عبارت دیگر، نتوانند در هیچ حوزهای با هم به به توافق برسند.
آقای قالیباف خیلی دوست دارد که ادای ایدئولوگها را دربیاورد، اما هیچوقت چنین جایگاهی نداشته است. سخن آقای قالیباف درباره حکمرانی صرفا یک ژست تبلیغاتی است. اگر اینطور بود ایشان در دو سال گذشته باید چهارتا دکترین برای اداره امور کشور در حوزههای اقتصاد، دیپلماسی و کشاورزی و... ارائه می کرد. ایشان تاکنون دستاوردی در این حوزه نداشته است.
من این را قبول دارم که آقای قالیباف مجلس برایش مقدمه ریاستجمهوری است. تحلیل من این است که آقای قالیباف دنبال ریاست جمهوری 1404 است. در واقع بهارستان برای آقای قالیباف سکوی پرتاب به سمت پاستور است.
ناکارآمدی.
ناکارآمدی حاکمیت در ناکارآمدی دولت خود را نشان میدهد. وقتی دولت نتواند نفت بفروشد ناکارآمد جلوه میکند. در کشور ما پیشرفتهای نظامی بسیار زیادی وجود دارد که موجب حساسیت آمریکا و اروپا شده است، اما با وجود این پیشرفت ها این عامل به عنوان عامل کارآمدی حاکمیت شناخته نمیشود. نمود کارآمدی ارزان شدن بربری است. من معتقدم ناکارآمدی در حوزه اقتصادی از سال 84 تا کنون در هیچ مرحلهای به اندازه این دولت سابقه نداشته است. این ناکارآمدی کاملا مشارکتگریز است.
این حوادث در ایجاد ناکارآمدی تأثیر نداشت. اگر آن اتفاق در سال 1401 رخ نمی داد، باز هم ما کارآمدی نداشتیم. به نظر من آقای رئیسی میتوانست از اتفاق 1401 به نفع خودش بهره گرفته و از آن بهرهبرداری کند و تا حد قابل توجهی ضعفهای دولت را بپوشاند.
میتوانست این جریان را به نفع خودش و نظام مصادره کند. نباید اینگونه سخن میگفت که همه افرادی که در خیابان هستند دشمن و کافر هستند. آقای رئیسی میتوانست سوار جریان شده و با یک استراتژی درست، شرایطی را ایجاد کند تا بیاعتمادی به نظام سیاسی تشدید نشده و موضوع جمع شود. اعتماد افکار عمومی در سال 88 ضربه بزرگی را خورد و تنها پیروز این میدان آقای احمدینژاد بود. تماما از صدر تا ذیل بازنده انتخابات بودند و در این میان مردم بیش از همه متضرر شدند. اگر انتخابات سال 92 رخ نمیداد معلوم نبود که ریزشهایی که رخ داده بود چه فاجعهای را رقم میزد .
نه اتفاقا. به نظر من بسیار هوشمندانه بود چون متوجه شدند که باید مسیر را عوض کنند.
به نفع جناح اصلاحطلب اتفاقی رخ نمیدهد. در مورد آقای روحانی یک پارادوکسی وجود داشت و آن این بود که آقای روحانی با اینکه به آقای هاشمی منتسب بود، اما هرگز در جناح اصلاح طلب تعریف نمیشد.
دوستان حتما به خاطر دارند که سخنران مراسم 23 تیر 1378 آقای روحانی بود. همان زمان از افراد زیادی درخواست کرده بودند که سخنرانی این مراسم را بپذیرند که البته قبول نکرده بودند.در سال 92 آقای روحانی آمده بود که خلاء موجود در کشور را به لحاظ مدیریت سیاسی پر کند. من بر این باورم که آقای روحانی از با هوشترین چهره های سیاسی کشور است.
بله، ایشان بسیار باهوش هستند؛ حتی بیشتر از آقای هاشمی و محاسبه اش، در مورد برجام اصلا اشتباه نبود. ایشان به درستی زمین بازی را تعریف کرده بود و مهره شطرنج را درست چیده بود. من بر این باورم که اگر مزاحمتهای داخلی نبود، حتی ترامپ هم نمیتوانست بازی در بیاورد و از برجام خارج شود. حتما یادتان هست که همان زمان موجی از درخواستهای سرمایه گذاری به سمت ایران سرازیر شد. اگر 200 میلیارد دلار در این کشور سرمایه گذاری خارجی انجام میشد اطمینان داشته باشید که ترامپ نمیتوانست کاری از پیش ببرد و از برجام خارج شود، زیرا سرمایه گذاران اجازه خروج از برجام را نمیدادند.
آقای روحانی زمانی دچار اشتباه شد که فکر میکرد رقبای سیاسی او همچنان پشت سرش حرکت خواهند کرد و نمیتوانند او را زمین بزنند. وقتی موضوع سرمایه گذاری متوقف شد، روحانی متوجه شد که مخالفانش چه برنامه ای را تدارک دیدند. آقای روحانی، هرگز دنبال این نبود که در برابر رهبری بایستد.
بله. آقای روحانی، سنتیترین روحانی جمهوری اسلامی ایران است. نه روحانی و نه خاتمی ساختار شکن نبودند. اصلا روحانیت نمیتوانست در برابر روحانی دیگر بایستد. معادلات ایجاد شده در ساختار قدرت، محاسبات وی را به هم ریخت. فراموش نکنید زمانی که برجام به سرانجام رسید بسیاری از افراد موثر در حمایت از برجام مصاحبه کردند.
آقای باهنر پیشتر گفته بود که باید شورای نگهبان بازتر عمل کند. من با وجود آن سخنان، هنوز نتوانستم مواضع آقای باهنر را هضم کنم؛ شاید یک خبرنگار زرنگ با یک مصاحبه از ایشان حرف کشیده است وگرنه مشی آقای باهنر اصلا اینجور نیست.
بخش تندروی اصلاحات تمایلی به شرکت در انتخابات ندارند، چون بازی را از قبل باخته است.
آنها بر این باورند هر کاندیدایی که معرفی کنند، تایید صلاحیت نمیشود. اما مهم تر این است که طبق نظرسنجی ها، آنها دیگر پایگاه اجتماعی سابق را ندارند. البته اصلاح طلبان پیشتر علاوه بر جامعه رأی خود، می توانستند آرای خاکستری را به سمت کاندیدای خود جلب کنند، اما الان در پایگاه سنتی خودشان هم نفوذی ندارند.
با این همه به هر حال اصلاح طلبان هم اهل محاسبهگری هستند؛ آنها می گویند به فرض اگر کاندیدایشان تایید صلاحیت و وارد مجلس بشود هم به فردی شبیه دیگران و اهل زد و بند تبدیل میشود. فکر می کنم اصلاحطلبان علاوه بر نفوذ نداشتن در پایگاه سنتی خودشان امکان برانگیختگی قشر خاکستری را هم از دست داده اند.
از منظر کارکردگرایی اگر همه به این اجماع برسند که در راستای حل بزرگترین مشکل یعنی تبدیل دولت ناکارآمد به دولت کارآمد باید حرکت کرد، برای نیل به این هدف از طریق قانون باید مجلس قوی شکل بگیرد. اگر اصولگرایان و اصلاح طلبان به این نتیجه مشترک برسند که باید این هدف بزرگ را محقق کنند اصلا دنبال این نخواهند رفت که انتخابات را تحریم کنند.
هدف بزرگ تر مشارکت را توجیه خواهد کرد. نظام سیاسی هم به این نتیجه برسد که هدف مردم برای مشارکت این است که دولت کارآمد شود. اگر این سیگنال مثبت به جامعه ارسال شود، وضعیت مشارکت اندکی بهبود پیدا خواهد کرد.
من موافقم که شما در این مورد یک نظرخواهی بگذارید و از فعالان سیاسی این سوال را بپرسید تا در قالب یک پژوهش ارائه شود. باید به این دغدغه پاسخ داده شود که چرا از بخشی از اصلاح طلبان میترسند و چرا مرتب این نگرانی مطرح میشود که این افراد میخواهند نظام را به دشمن بسپارند. در برابر چنین اتهاماتی باید ایستادگی کرد و از مدعیان درخواست کنند تا سند خود را ارائه کنند.
در این زمینه پروندههای متعددی وجود دارد که همچنان باز است. در این ساختار همه را عامل دشمن میدانند؛ از هاشمی تا ناطق نوری. باید فضایی به عنوان مطالبهگری مطرح شود که در صورت طرح ادعای جاسوسی باید این نکته را اثبات کنند.
در حال حاضر که فضای کشور، فضای امیدبخشی نیست، برخی این نکته را مطرح میکنند که اصلا مجلس یا دولت چه کاره است که رأی بدهیم. در این شرایط، مردم قهر میکنند که باید گفت که راه مداوای این مشکل، قهر از صندوق رأی نیست.
شما این نکته را مد نظر قرار دهید که هر وقت مردم کنار رفتند، دولت ترکتازی کرده است. دولت حداقلی فشار زیادی را بر مردم وارد میکند. آیا دولت آقای خاتمی جرات داشت که نرخ دلار را بیست تومان افزایش دهد؟ اصلا جرأت چنین کاری را نداشت، زیرا یک جمعیت بزرگ برانگیخته وجود داشت.
اما در دولت رییسی شما دلار را 90 تومان بکنید، هیچ اتفاقی رخ نمیدهد. در دولت با مشارکت اندک چون مردم با نظام سیاسی قهر هستند چنین نگرانی وجود ندارد. مردم ما نظام سیاسی را طلاق عاطفی داده اند. این طلاق عاطفی نظام سیاسی، به افسردگی سیاسی منجر میشود. مردم برای برون رفت از چنین بحرانی بهتر است فکری کرده و در انتخابات مشارکت کنند.
رسانه ها در کشور ما به شدت سیاست زده هستند. بسیاری کار حرفه ای را رها کرده و به کار سیاسی پناه برده اند. در چنین شرایطی، تلاش میکنند تا کار سیاسی را از دالان رسانه عبور بدهند. در نتیجه شرایط تأسف بار کنونی ایجاد میشود. رسانههای دولتی از زمان هوخشتره تا کنون ضعیفترین شرایط را تجربه کرده اند.
در این رسانهها از ضعیفترین افراد رسانه ای کشور مشغول به کار هستند. دوم اینکه برخی از این افراد، رسانه را به معنای رسانه نمیدانند، بلکه برای آنها رسانه حکم بوق دارد و برای رسیدن به اهداف خودشان هر کار اشتباهی را انجام میدهند. اصلا روزنامه در میآورند که فحش بدهند. هدفشان این نیست که در رسانه حرفهای متفاوت زده شده و در کنارش فحش دهند. فضای رسانه ی کشور به شدت مسموم بوده و این شامل صدا و سیما هم میشود.
علت اینکه بخشی از مردم به رسانههای ضد انقلاب پناه میبرند این است که داخل کشور نتوانسته مرجعیت رسانه ای خود را حفظ کند. شما به این نکته توجه کنید که ماجرای مهسا امینی رخ داده و ما هنوز بلاتکلیف کارکردن خبر هستیم، به محض انتشار خبر، یک خبرنگار بازداشت میشود البته هدف من بیان این نکته نیست که این خبرنگار فقط برای انتشار آن خبر بازداشت شده است. امکان دارد دلایل دیگری هم داشته باشد.
در مورد سقوط هواپیمای اوکراینی هم همین مشکل وجود دارد. تمام این مشکلات به این دلیل است که ما رسانه را بوق سیاسی میدانیم. وضعیتی ایجاد شده که همه ما یادمان رفته که کارکرد رسانه چیست؟ فرقی ندارد که اصولگرا باشید یا اصلاح طلب همه ما از کارکرد رسانه غفلت کردیم.
من با روش این آقایان موافق نیستم. این نقد بی محابا سودی ندارد. ایشان و سایر دوستان پرسشهایی را مطرح میکنند که اصل این پرسشها باید به رسمیت شناخته شود. این شبهات باید زودتر پاسخ داده شود. مثلا آقای نصیری فرد آگاه و با تجربهای است. اگر حرفی میزند به این دلیل است که واقعا دغدغه دارد. نقد من این است که شما دنبال اصلاح هستید. اما این روش بیان به اصلاح منجر نمیشود.
شاید نظام به این نتیجه رسیده که این افراد می توانند در حکم سوپاپ اطمینان عمل کنند. اما در مقابل این پرسشها نباید سکوت کرد و باید برای آن پاسخی پیدا کرد. آقای نصیری در بحث حوزه اختیارات رهبری ان قلت دارد اما این را باید مدنظر قرار دهند که این اختیارات الان ایجاد نشده، بلکه در طول چهل سال گذشته ایجاد شده و بحثی تعیین کننده برای آینده نظام سیاسی کشور محسوب میشود.