عصر ایران؛ هومان دوراندیش - در یادداشت "بوسۀ جنجالی؛ روبیالس چوب فمینیسم را میخورد"، که پانزده روز قبل نوشته شد، با قاطعیت پیشبینی کردیم کار رییس فدراسیون فوتبال اسپانیا تمام است و باید از مقامش کنار برود.
آن یادداشت با این جملات شروع میشد: «جنجالی که علیه لوییس روبیالس رییس فدراسیون فوتبال اسپانیا آغاز شده، قطعا به برکناری او از مقامش ختم خواهد شد. اگرچه روبیالس محکم ایستاده و قصد استعفا ندارد و حتی از جنیفر هرموسو نیز شکایت کرده، ولی او شانسی برای باقی ماندن در مقامش ندارد.»
واقعیت این است که فمینیسم در جهان لیبرالدموکراتیک، یکی از نیرومندترین ایدئولوژیهاست که اگرچه نقدهای ریز و درشتی هم به آن وارد است، ولی نقش بسیار مؤثری در دموکراتیک شدن روابط زن و مرد دارد.
دموکراسی همیشه به سود کسانی است که در موضع ضعف قرار دارد. به همین دلیل رشد دموکراسی در جهان، در قالب شکلگیری فرهنگ دموکراتیک و وضع قوانین دموکراتیک، به سود سیاهپوستان و زنان و اقلیتهای مذهبی و قومی و ... بوده است؛ روندی که البته همچنان ادامه دارد.
حتی در دموکراتیکترین و خوشبختترین کشورهای جهان، یعنی کشورهای اسکاندیناوی (سوئد و نروژ و فنلاند و ایسلند و دانمارک)، فمینیستها تبعیضهای زیادی بین زن و مرد میبینند و در دو دهۀ اخیر تلاش فکری و عملی چشمگیری برای زدودن این تبعیضها به خرج دادهاند.
مثلا "مرخصی زایمان" یکی از همین تبعیضهاست که چهرهها و جنبشهای فمینیستی معتقدند باید شامل حال مردان هم بشود تا مرد نیز پس از زایمان همسرش، در خانه بماند و بار مراقبت از فرزند، عمدتا بر دوش زن نباشد بلکه به تساوی (یا نسبتا به تساوی) بین زن و مرد تقسیم شود.
مرخصی زایمان، ظاهرا امتیازی به سود زن است ولی واقعیت این است زنی که به دلیل زایمان قید حضور در محل کار را میزند، ولو با مرخصی، معمولا موقعیتش در محل کارش تضعیف میشود؛ بنابراین اگر لذت برخورداری از فرزند، ممکن است چنین هزینهای در پی داشته باشد، بهتر است این هزینه – از طریق اعطای مرخصی زایمان به پدر - بین زن و مرد تقسیم شود تا هم عدالت رعایت شود، هم ضرر احتمالی تقسیم شود و همۀ ضرر متوجه مادر شاغل نشود.
از این دست مثالها فراوان است. چنین مطالباتی در جوامع جهان سوم هنوز به شکل گسترده مطرح نشده، ولی در کشورهای دارای دموکراسیِ پیشرفته مطرح است؛ و نشان میدهد که حتی در چنین کشورهایی نیز، روابط و مناسبات زن و مرد کاملا دموکراتیک نشده است.
حالا در این جوّ اجتماعی و فرهنگی، یک رئیس فدراسیون به خودش اجازه دهد در حضور چند ده و شاید چند صد میلیون بینندۀ تلویزیونی، یک فوتبالیست زن باتجربه و 33 ساله را بدون اجازۀ او ببوسد، معلوم است که باید تاوان کارش را بپردازد.
چنان بوسهای، بوسۀ دو شریک جنسی است و اگر کسی همسر یا پارتنر یک زن نباشد و بخواهد او را آن طور ببوسد، قطعا باید از رضایت طرف مقابل مطمئن باشد وگرنه در جامعهای که روابط زن و مرد در آن زیر ذرهبین فمینیسم است، چنان بوسهای برای مرد ناخوددار، گران تمام میشود.
اما در ماجرای لوئیس روبیالس و جنی هرموسو، عامل دیگری هم در کنار ملاحظات فمینیستی دخیل بود که استعفای روبیالس را محتوم میکرد. سیاست کلی فیفا "توسعۀ فوتبال در جهان" است. حمایت فیفا از روبیالس، مانع پیشبرد این سیاست و به زیان فیفا بود.
وقتی اکثر بازیکنان تیم زنان اسپانیا و بسیاری از بازیکنان لیگ فوتبال زنان این کشور اعلام میکنند در صورت باقی ماندن روبیالس در مقامش، دیگر در لالیگا یا برای تیم ملی اسپانیا بازی نمیکنند، و کاپیتان تیم ملی مردان اسپانیا علیه روبیالس موضع میگیرد، و افکار عمومی در اسپانیا به زیان روبیالس است، و زنان فوتبالدوست دنیا جانب جنی هرموسو ایستادهاند، حمایت فیفا از لوئیس روبیالس موجب سرخوردگی زنان فوتبالدوست در سراسر دنیا، بویژه در کشورهای غربی میشد.
باقی ماندن روبیالس در مقامش، به اعتبار جام جهانی فوتبال زنان لطمه میزد و چنین لطمهای هیچ باب طبع فیفا نبود. اشخاص و نهادهای دموکراتیک نمیتوانند به افکار عمومی بیاعتنا باقی بمانند. وقتی افکار عمومی خواهان کنارهگیری یک فرد صاحبِ قدرت از مقامش است، او باید استعفا کند وگرنه عملا نشان داده است که برای خواست مردم تره هم خرد نمیکند.
چنین فردی اگر از مقامش کنار نرود، باید به دست سایر نهادها مجبور به کنارهگیری شود وگرنه این نهادها نیز متهم میشوند به بیاعتنایی به افکار عمومی. دولت اسپانیا و هیئت رئیسۀ فدراسیون فوتبال اسپانیا و البته فیفا، سه نهادی بودند که به سهم خود به روبیالس فشار آوردند تا نسبت به نارضایتی ملیِ پدیدآمده از عملش بیاعتنا نماند و قید مقام و قدرت را بزند و به احترام مردم اسپانیا و جهان، مردان و بویژه زنان، کنار برود.
قدرت اگرچه شیرین است ولی آن قدرها هم ارزش فحشخوردن ندارد. وقتی کسی با عمل و عملکردش نارضایتی ملی گسترده ایجاد کرده و در معرض انتقادات همهجانبۀ یک ملت قرار گرفته و اکثریت مردم خواهان استعفای او هستند، بهتر است برای افکار عمومی احترام قائل شود و محترمانه از مقامش کنارهگیری کند و کار را به دیگران بسپارد. لوئیس روبیالس در چنین موقعیتی قرار گرفته بود و علیرغم هارت و پورت اولیهاش، سرانجام ترجیح داد محترمانه کنار برود؛ پیش از آنکه دیگران به شکلی مفتضحانه برکنارش کنند.
به قول میخائیل گورباچف "صاحبان قدرت باید صدای مردم را بشنوند". لوئیس روبیالس اگرچه کمی دیر، ولی بالاخره صدای زنان فوتبالیست و فوتبالدوست اسپانیا و سایر کشورهای غربی و حتی غیرغربی را شنید و قید قدرت و مقامش را زد تا بیش از این در معرض ملامت و مذمت مردم نباشد.
او با اشتباهی فاحش، قهرمانی تیم ملی فوتبال زنان اسپانیا در جام جهانی را خراب و بیاهمیت کرد. در واقع یک دستاورد ملی را به باد داد و شیرینیاش را به تلخی بدل کرد. عمر او در روی صحنۀ جهان فوتبال به پایان رسیده است. شاید پشت صحنه بتواند حضوری نه چندان مهم داشته باشد و در گوشه و کنار، منافعی مالی هم نصیبش شود. مهم، رفتنِ او بود که رقم خورد و این به سود ارزشهای دموکراتیک در دنیای فوتبال است؛ حتی اگر فیلسماز مشهور و متهمی مثل وودی آلن با آن مخالف باشد.