عصر ایران؛ هومان دوراندیش - در خبرها آمده بود که علیرضا زاکانی، شهردار تهران، گفته است: «در پارکها تابلو ورود حیوانات ممنوع وجود دارد، اما با این وجود عدهای حیوانات خود را در این محدوده میآورند. در این زمینه متولیان امر باید پیگیر باشند تا ببینند اصل ماجرا چیست که چنین فرهنگی جا افتاده است؛ این موضوع باید ضابطهمند شود و در چارچوب قرار گیرد.»
آقای زاکانی همچنین در پاسخ به این سؤال که آیا مکان بخصوصی ساخته میشود تا افراد حیوانات خود را فقط در همان منطقه ببرند پاسخ داد: این مسئله را باید بررسی کنیم.
همین که شهردار تهران، که متعلق به جریان راست رادیکال است، پذیرفته "چنین فرهنگی جا افتاده است" و گفته حضور افراد با حیوانات خانگیشان در سطح شهر، باید "ضابطهمند" شود؛ و از ضرورت "بررسی" اختصاص مکانهایی خاص برای هواخوری و پیادهروی و گردش حیوانات خانگی سخن گفته، به نظر میرسد گامی رو به جلو است؛ چراکه اقلیت قابل توجهی از مردم ایران حیوان خانگی دارند و اینجا هم چین مائو نیست که با یک دستور از بالا، سگها مثل گنجشکها قلع و قمع شوند!
در بین حیوانات خانگی، تقریبا فقط سگ نیاز به پیادهروی و هواخوریِ هرروزه دارد. گرگها در طبیعت حداقل روزی 7 تا 8 کیلومتر راه میروند و به این کار عمیقا نیاز دارند. سگها هم مثل گرگها، البته کمی کمتر، نیاز دارند که روزی چند کیلومتر راه بروند. اگر اماکنی برای پیادهروی و هواخوری سگها درست شود، آیا آسمان به زمین میآید؟
اگرچه مطلوب اصولگرایان این است که هیچ یک از مردم ایران در خانهاش سگ و هیچ نوع حیوان خانگی دیگری نداشته باشد ولی این مطلوب محققشدنی نیست. اگر چنین شود، تقریبا تمام مطبها و بیمارستانهای دامپزشکی هم باید تعطیل شوند. هر کسی که در دامپزشکیها حضور مستمری دارد، میداند که اکثر مردم سگ و گربهشان را برای درمان به دامپزشکی میآورند.
شمار کسانی که با پرنده به دامپزشک مراجعه میکنند، در قیاس با کسانی که با سگ یا گربه به دامپزشکی میآیند، ناچیز است. کفتربازهای سنتی هم غالبا کبوترهایشان را به دامپزشکی نمیبرند. هر کدام را که مریض شود، در کوچه رها میکنند تا گربه بخوردش!
شهردار تهران همچنین گفته است «متولیان امر باید پیگیر شوند تا ببینند اصل ماجرا چیست که چنین فرهنگی جا افتاده است.» دربارۀ علل این "تحول فرهنگی" میتوان مفصلا بحث کرد ولی اجمالا باید گفت در واقع تحولی در کار نیست؛ چراکه حیواندوستی در بسیاری از انسانها ذاتی است و در مورد سگ نیز این تمایل ذاتی پررنگتر است، چراکه سگ دست کم از پانزده هزار سال قبل وارد زندگی انسان شده و خدمات گوناگونی هم به آدمیزاد کرده. در طول این دوران تاریخی بلند، طبیعتا انس و الفتی بین انسان و سگ پدید آمده.
بنابراین دوستداشتن سگ، امری ریشهدار در وجود انسان است و این طور نیست که کسی اراده کند انسانها از این به بعد سگها را دوست نداشته باشند و همۀ مردم نیز سگها را طرد کنند. اگرچه زندگی شهری هم تاثیرات منفیاش را بر این گرایش طبیعی و ریشهدار بر جای گذاشته، ولی واقعیت نشان میدهد این علاقه در زندگی همچنان به صورت مشهودی وجود دارد.
اما دربارۀ علل آن "تحول فرهنگی" میتوان گفت پرهیز از ازدواج و بچهدار شدن (یا پرهیز از داشتن چند فرزند)، در کنار رشد غربگرایی و البته باستانگرایی در جامعۀ ایران، چند علت مهم این تحولاند. کسانی هم البته بیش از یک فرزند دارند ولی از سر حیواندوستی و چه بسا برای عدم ابتلای فرزندانشان به فوبیا نسبت به سگ و گربه (و کلا حیوانات اهلی)، یک حیوان خانگی هم به جمع فرزندانشان اضافه میکنند.
به هر حال سه علت نخست (ازدواج نکردن و بچهدار نشدن و رشد غربگرایی) نیازی به توضیح ندارند. عیانهایی هستند بی حاجت به بیان. اما علت چهارم مختصر توضیحی لازم دارد.
با رشد روزافزون علاقۀ مردم ایران به دوران بلندمدت ایران باستان، که دست کم شامل ایران دوران هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان میشود، سگ در زندگی بسیاری از ایرانیان امروز، دیگر موجودی "مطرود" به حساب نمیآید. ایرانیان باستان معتقد بودند که سگ و خروس، سروش غیبی را درک میکنند و به همین دلیل برای این دو حیوان احترام قائل بودند.
سگها بسی چیزها را قبل از ما آدمها درک میکنند و نکتۀ مهمتر اینکه، فهمیدهها و ادراکاتشان را میتوانند به ما نیز انتقال دهند. از وقوع زلزله گرفته تا ابتلای افراد به بیماریهایی نظیر سرطان. در غرب کودکان مبتلا به اوتیسم را با استفاده از سگ آموزش میدهند تا کموبیش از ورطۀ "درخودماندگی" خارج شوند. دربارۀ سگ گله نیز نیازی به اطالۀ کلام نیست.
فیالجمله اینکه، سگ ذاتا "اخلاق مراقبت" دارد و تربیتپذیر و قدرشناس و فروتن است. و به دلیل همین خصائص، کسانی که سگ داشتهاند، از شبانان و چوپانانِ روستاهای ایران و انگلیس گرفته تا ارنست همینگوی و همسرش که در دهۀ 1920 در پاریس، در اوج فقر ناچار بودند سخت کار کنند و هر وقت که از خانه خارج میشدند، پسر دوسالهشان را نزد سگشان میگذاشتند و خیالشان راحت بود که آن حیوان مراقب کودکشان است، همگی سگ را موجودی ارزشمند میدانستند و به دیدۀ تحسین در او مینگریستند.
چنین نگاهی البته مقبول بسیاری از مردم ایران نیست ولی اگر دقت کنید، این افراد سگ را "از نزدیک" نمیشناسند. به دلایل و عللی، "از دور" نظری منفی نسبت به سگ دارند و عملا به انسانهایی سگستیز تبدیل شدهاند. یعنی هر جا سگی را ببینند، میکوشند که او را از آن محیط طرد کنند. چه آپارتمان محل زندگیشان باشد، چه یکی از پارکهای شهر.
اما قصۀ سگستیزی این حضرات به اینجا هم ختم نمیشود. یعنی اگر همۀ سگهای خانگی و غیرخانگی از تهران و سایر شهرهای ایران طرد شوند، این جماعت حتی با سگهای خارج از شهرها هم مشکل دارند. معلوم نیست سگها در ایران حق حیات دارند یا نه. اگر دارند، لطفا دوستان سگستیز بفرمایند سگها کجا باید زندگی کنند؟
این هم طنز روزگار است که ما آدمها با شهرسازی و صنعت و تکنولوژی، پدر طبیعت و محیط زیست را درآوردهایم اما همین که چهار تا آدم نه چندان مرفه پول شان را روی هم میگذارند و برای سگهای بیابانها غذا میبرند، سگستیزان محترم به یاد چرخۀ طبیعت و روند طبیعی محیط زیست میافتند!
روند طبیعی محیط زیست وقتی دوباره احیا میشود که ما انسانها برگردیم به عصر ماقبل مدرن. چنین چیزی ناممکن است. بنابراین شهرداری تهران به جای اینکه سایر نهادها را به ریشهیابی فرهنگی و "فرهنگسازی" فرابخواند، بهتر است بخش ناچیزی از درآمد هنگفتش را صرف ساماندهی وضعیت سگهای ولگرد کند. اینکه ماموران شهرداری هر چند وقت یکبار به جان سگهای زبانبسته بیفتند و آنها را راهی دیار عدم کنند، راه حل مشکل نیست. که اگر بود، مشکل سگهای ولگرد تا الان حل شده بود.
کسانی البته به دلایل مذهبی در خانهشان از سگ نگهداری نمیکنند. در پارکها اما دیگر آن مساله چندان مطرح نیست زیرا سگی که در پارک همراه صاحبش قدم میزند، وارد خانۀ کسی نشده تا بگوییم از حیث طهارت مشکلی ایجاد کرده. در پارکها بیشتر "فوبیا نسبت به سگ" علت حساسیت برخی از مردم است. اصولگرایان هم سگگردانی را مصداق غربزدگی میدانند و در اعتراضاتشان کمتر به جنبه های دیگر این موضوع پرداختهاند.
فوبیا نسبت به سگ، یا سگهراسی، شامل گربه هم میشود و بیشتر در محیطهای شهری به چشم میخورد نه در محیطهای روستایی. انسان روستایی، در قیاس با انسان شهری، طبیعتا با حیوانات بیآزار مأنوستر است. به هر حال در ایران کنونی، بسیاری از روستاییان و شهرنشینان غربگرا با حیوان مظلوم و باوفایی به نام سگ مأنوساند یا دست کم نسبت به او فوبیا ندارند.
در بحث از سگ و سگگردانی و نگهداری از سگ، خاطرۀ سید مظاهر حسینی، مدیرکل تشریفات دفتر مقام رهبری، از کوهپیمایی آیتالله خامنهای هم خواندنی است. آقای مظاهری در سال 1395 گفت:
«در برنامۀ کوهنوردی، ایشان به دختری برخورد که سگی در بغل داشت. شاید اگر هرکدام از ما بودیم به او تذکر میدادیم که این سگ نجس است؛ یا ممکن است باعث بیماری شود. اما ایشان رو کرد و از آن دختر خانم پرسید: اسم سگت چیست؟ چقدر دوستش داری؟ سپس گفتند: خب احکام نگهداری از سگ را هم میدانی؟ چند نمونه را برایش گفتند و سپس منبعی را معرفی کردند تا به آن رجوع کند و بخواند. دختر جوان که از این نحوۀ برخورد اشک بر دیدگانش جاری شده بود، گفت: من چطور بگویم شما را دیدهام؟ رهبری چفیۀ خود را به او هدیه دادند. این دختر دو روز بعد با دفتر تماس گرفت و گفت: به آقا بگویید بنده ارادتمندشان هستم.»
اما از سگ که بگذریم، این سؤال هم جای طرح دارد که چرا شهرداری تهران به وضعیت گربههای این شهر رسیدگی نمیکند. چون کسی گربه را نجس نمیداند و ضمنا حضور گربهها در پارکها "طبیعی" و مقبول مردمی است که علاقهای به حیوانات ندارند، پس شهرداری هم وظیفهای در قبال گربههای شهر ندارد؟
در شهر تهران احتمالا بیش از یک میلیون قلاده گربه وجود دارد. عقیمسازی درصد قابل توجه و معقولی از این گربهها و غذارسانی به آنها و علاج بیماریهای گوناگونشان، هیچ ربطی به شهرداری ندارد؟
چنین اقداماتی را گروههای حامی گربهها در پارکهای شهر انجام میدهند ولی معمولا اقلیتی از مردم با این گروهها نیز سرشاخ میشوند که چرا به گربهها غذا میدهید و پارک را به محل تجمع گربهها تبدیل میکنید. در حالی که گروههای حامی، بسیاری از این گربهها را عقیم میکنند و مانع ازدیاد جمعیتشان در پارکها و کوچههای شهر میشوند. ولی بدیهی است که بودجۀ چند صد یا حداکثر چند هزار جوان حیواندوست، به رتقوفتق امور گربههای پایتخت قد نمیدهد.
واکسیناسیون حداکثری و عقیمسازی درصد معقولی از گربههای شهری، اقدام مهمی است که شهرداری تهران میتواند آن را برعهده بگیرد یا دست کم در انجام آن مشارکت ورزد. در متمرکز شدن بر تبلیغات سیاسی و ایدئولوژیک و نادیده گرفتن حق حیات و بهزیستی حیوانات شهر، خیر چندانی نهفته نیست.
شهرداری به جای پرداختن به سیاست خارجی و نزاعهای مربوط به سیاست داخلی و تمرکز بر تبلیغات، باید به مسائل شهر تهران بپردازد. حیوانات و نحوه و کیفیت زیست آنها نیز یکی از مسائل پایتخت است.