عصر ایران؛ هومان دوراندیش - لئون تروتسکی، مارکسیست انقلابی، در یکی از سخنرانیهایش تعبیر "پتک کوبندۀ اخلاق" را به کار برده است. البته او رفقای کمونیستاش را تشویق میکرد که در برابر پوستۀ محافظهکاری حاکم بر جامعۀ روسیه، پتک کوبندۀ اخلاق باشند تا این پوسته شکسته شود و نهاد "خانواده" در روسیه، پایه و اساس اخلاقی پیدا کند. اما به نظر میرسد که "اخلاق" غالبا به مثابه یک "پتک کوبنده" عمل میکند؛ فارغ از اینکه خرج محافظهکاری شود یا صرف نابودیِ محافظهکاری.
خودکشی لی سون کیون، بازیگر فیلم کرهای و مشهور "انگل"، آخرین نمونۀ کارکرد بارز "پتک کوبندۀ اخلاق" در زندگی بشر است. لی سون کیون متهم شده بود که در یکی از کافههای سئول، مواد مخدر مصرف کرده. و چون مصرف مواد مخدر در جامعۀ کره به شدت قبیح است، اعتبار او در کرۀ جنوبی با شتابی شگفتانگیز سقوط کرد و ظاهرا به این نتیجه رسید که عدمش به ز وجود.
اینکه یک هنرمند به دلیل متهم شدن به مصرف مواد مخدر خودکشی کند، برای مردم ایران و کشورهای غربی عجیب و حتی مسخره است. ولی هر جامعهای "اخلاقیات" خودش را دارد. در خاور دور ظاهرا نسبت به مصرف مواد مخدر حساسیت زیادی وجود دارد. دست کم در ژاپن و کرۀ جنوبی اوضاع چنین باشد.
حدود سه دهۀ قبل، دیهگو مارادونا به دلیلی قصد داشت به ژاپن سفر کند ولی دولت ژاپن به او ویزا نداد چراکه سابقۀ مصرف مواد مخدر داشت. چنین تصمیمی برای ماردونا ثقیل و غیر قابل باور بود. به همین دلیل اسطورۀ فوتبال آرژانتین زبان به درشتگویی علیه ژاپنیها گشود ولی چیزی تغییر نکرد. کشور پیشرفته و قانونمند ژاپن، قوانین خودش را محترمتر از مارادونا میدانست.
خلاصه اینکه، مصرف مواد مخدر در ژاپن و کرۀ جنوبی قبح اخلاقی غلیظی دارد. در کشورهای دیگر، اعمال و افعال دیگری چنیناند. مثلا در همین ایران خودمان، چند سال قبل، پدری سر دخترش (رومینا اشرفی) را برید که چرا میخواستی از خانه بگریزی به قصد ازدواج با فلان پسر. همین چند ماه قبل هم پدری به پای دخترش 16 سالهاش بلوک سیمانی بست و دختر بینوا را دستبسته دهانبسته، در سد سردشت غرق کرد.
رومینا اشرافی
دو سال قبل هم پدرش تلاش کرد دختر 12 سالهاش را در سد بوکان غرق کند ولی ناجیان غریق، دختر را نجات دادند اما بعد از نجات پیدا کردن دختر، "پدر اخلاقگرا" کوتاه نیامد و با چاقو به دخترش حمله کرد ولی مردم اجازه ندادند دختر را قیمهقیمه کند.
هشت سال قبل نیز، در ساحل دوبی، پدری اجازه نداد دخترش را که در حال غرق شدن بود، نجات دهند چراکه نمیخواست نامحرم به بدن دخترش دست بزند. از این موارد در خاورمیانه فراوان است. اگر بخواهیم مثال بزنیم، مثنوی هفتاد من کاغذ شود.
غرض اینکه، همیشه در ذهن یک فرد یا جمع کثیری از افراد جامعه، چیزی به نام "اخلاقیات" وجود دارد. اخلاقیات نباید نقض شوند. ولی همۀ سخن بر سر این است که اگر نقض شدند چه باید کرد؟ نحوۀ واکنش ما به نقص اخلاقیات، نشان میدهد که ما اومانیست هستیم یا نه.
از منظر یک اومانیست (انسانگرا یا فرد قائل به اصالت انسان)، انسان مهمتر از اخلاقیات است. آدمیزاد باید اخلاقی زندگی کند ولی اگر نتوانست یا نخواست، نباید او را با "پتک کوبندۀ اخلاق" نابود کرد.
اومانیستها را "انسانپرست" هم نامیدهاند. لفظ "پرستش" البته غلط انداز است ولی اگر به معنایش دقت کنیم، به غلط نمیافتیم. پرستش یعنی خدمت کردن. به همین دلیل کسی را که در خدمت یک بیمار باشد، پرستار مینامند. انسانپرست هم کسی است که به انسان خدمت میکند. اینکه سعدی میگفت "عبادت به جز خدمت خلق نیست"، خودش نوعی تجویز انسانپرستی بود.
لی سون کیون
به این معنا، انسانپرست در برابر اخلاقپرست قرار میگیرد. اخلاقپرست یا آدمی که رعایت "اخلاقیات" برایش مهمتر از هر چیز دیگری است، معمولا یقۀ این و آن را میگیرد که این کارت غیراخلاقی بود و آن کارت غیراخلاقیتر! اهل تساهل نیست و زبان سرزنشباری دارد.
البته عدهای ممکن است بگویند ما اخلاقگرا هستیم ولی فقط با خودمان سخت میگیریم نه با دیگران. اما تجربه نشان میدهد که پشمینهپوش، معمولا تندخو هم میشود. دوم اینکه، فروید همین "سختگیری با خود" تحت لوای "اخلاقیات" را نیز یکی از مصادیق تجلی غریزۀ پرخاشگری بشر میداند. اگرچه این غریزه معمولا متوجه دیگران میشود. به همین دلیل، در عصر عیسی (ع) کلی زناکار ایستاده بودند تا زنی را به جرم زنا سنگسار کنند!
باری، اومانیسم در برابر این نوع اخلاقگرایی خشن و سرکوبگر از خاک تاریخ سر بر آورد. اومانیستها حرفشان این بود که انسان را رعایت کنید. مخاطب اصلیشان هم کلیسای سختگیر و سنگدل بود.
اما سختگیریهای اخلاقی منحصر به کلیسا و قرون وسطی نبود. آلن تورینگ (پدر هوش مصنوعی و علوم کامپیوتر) نقش بسیار مهمی در شکست آلمان نازی داشت و محققان معتقدند نبوغ علمی او در کشف رمز پیامهای ارتش آلمان، موجب شد جنگ زودتر تمام شود و تعداد قربانیان جنگ جهانی دوم حدود 14 میلیون نفر کمتر باشد. اما در انگلستان لیبرال پس از جنگ جهانی دوم، برای رعایت اخلاقیات، چنان بلایی بر سر تورینگ آوردند که او ترجیح داد خودکشی کند.
آلن تورینگ
آلن تورینگ هم مثل لی سون کیون و رومینا اشرفی، قربانی "پتک کوبندۀ اخلاق" شد. کسانی که از اخلاقیات چماق میسازند و بر سر این و آن میکوبند، به این سخن حکیمانۀ امیل دورکیم، جامعهشناس فرانسوی، توجه ندارند: «جرائم امروز، اخلاقیات فردا هستند.»
الان دیگر در انگلستان یقۀ کسی را نمیگیرند که چرا زندگی شخصیات مثل آلن تورینگ است. یا در همین ایران خودمان، پوششی که امروزه اکثریت زنان در خیابانها و حتی ادارات دولتی دارند، اگر پوشش زنان عصر قاجاریه بود، مصداق جرم و بیاخلاقی قلمداد میشد و قطعا مستوجب مجازات بود.
وقتی "اخلاقیات" ماهیت سیال دارد، بهتر است "پتک کوبندۀ اخلاق" را کنار بگذاریم و ناقضان "اخلاقیات" را جز در مواردی که حق حیات و امنیت و آزادی و مالکیت دیگران را نقض نکردهاند، مجرم ندانیم.
امیل دورکیم
میتوان چند حق بنیادین دیگر را نیز به حقوق فوق اضافه کرد ولی نکتۀ مهم این است که اولا فهرست "اخلاقیات" نباید آن قدر بلندبالا باشد که بخش قابل توجهی از اعمال طبیعی و نرمال افراد در زندگی روزمره، غیراخلاقی قلمداد شوند، ثانیا در مواردی هم که فهرست کوتاه "اخلاقیات" ما نقض میشود، نباید به "فرد ناقض اخلاق" همانند یک "دشمن شایستۀ نفرت" بنگریم.
چه بسا آیندگان، که قاعدتا عقل و علمشان بیشتر از ماست، عمل او را غیراخلاقی ندانند. و مهمتر اینکه، ما موظفیم – به قول شاملو – انسان را رعایت کنیم؛ چه آن انسان نابغهای مثل آلن تورینگ باشد، چه دختر مظلومی مثل رومینا، چه هنرپیشهای مثل لی سون کیون.
و "ما" در اینجا فقط شامل قانونگذاران نمیشود؛ مردمان اهل نجوا و تمسخر را نیز، که غالبا کور خود هستند و بینای دیگران، در بر میگیرد.