۰۳ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۰۲:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۳۱۶۲۶
تاریخ انتشار: ۱۰:۰۸ - ۱۲-۱۰-۱۴۰۲
کد ۹۳۱۶۲۶
انتشار: ۱۰:۰۸ - ۱۲-۱۰-۱۴۰۲
به بهانۀ سومین سالگرد درگذشت تئوریسین «جمهوریت ناب»

بخت‌یاری‌ها و بداقبالی‌های آقای مصباح یزدی /مهرداد خدیر

بخت‌یاری‌ها و بداقبالی‌های آقای مصباح یزدی /مهرداد خدیر
مصباح‌یزدی برای خود مأموریت مقابله با اندیشه‌های لیبرالی را تعریف کرد و بعد از دوم خرداد در تریبون نمازجمعۀ تهران به ترویج اندیشه‌های خود با صراحت بیشتر پرداخت که جوهرۀ آن «جمهوریت ناب» بود که نوعی درجه‌بندی شهروندی به حساب می‌آمد و در نقطۀ مقابل شعار ایران برای ایرانیان بود که مجلس ششم براساس آن شکل گرفت.
هم میهن، مهرداد خدیر
 
در سومین سالگرد درگذشت آیت‌الله محمدتقی مصباح‌یزدی که پیروان و علاقه‌مندان، عنوان اختصاصی‌ترِ «علامه» را برای او ترجیح می‌دهند، می‌توان به برخی از بخت‌یاری‌ها و نیز بداقبالی‌های او اشاره کرد.
 
در ساختار حوزوی عنوان «علامه» به صورت رسمی وجود ندارد و معمولاً به فقیهانی اطلاق می‌شود که با فلسفه بیشتر شناخته می‌شوند اگرچه در مفهوم عام به معنی همه چیز‌دانی است و نوعی احترام در آن نهفته و بیشتر به این سبب که مشهورترین علامه‌ها مرحوم طباطبایی صاحب تفسیر«المیزان» است و برای کسانی چون مرحومان مطهری، محمدتقی جعفری و حسن‌زادۀ‌آملی هم به کار رفته و به جز شهید مطهری، دیگران چندان اهل سیاست و ورود به مناسبات قدرت نبودند و توجیه آقای مصباح در سال‌های پیش و بعد از انقلاب تا قبل از میانۀ دهۀ 70 خورشیدی هم احتمالاً همین بوده است.
 
چندان که نام او را جز در دو نامۀ سرگشاده یا سرگشوده خطاب به امیر‌عباس هویدا در اوایل نخست‌وزیری او نمی‌بینیم و بعدتر به‌خاطر ارتباط انقلابیون با مجاهدین خلق و تاثیر‌پذیری از اندیشه‌های دکتر شریعتی از آنان فاصله می‌گیرد.
 
خود او گفته بود: «آقای هاشمی گفتند بیا و با مجاهدین همکاری کن. من گفتم آنها را نمی‌شناسم. گفتند ما می‌شناسیم. گفتم من کار شما را تخطئه نمی‌کنم. شما پیش خدا حجت دارید و کارتان را بکنید اما من تا آنها را نشناسم تأیید نمی‌کنم.»
 
بعد از پیروزی انقلاب 57 هم امام خمینی هیچ حکمی خطاب به او صادر نکرد و در سراسر صحیفۀ نور تنها دو بار نام آقای مصباح آمده که یک نوبت آن مربوط به دیدار اعضای شورای مرکزی نهضت سوادآموزی و همراه آنان است و کافی است با احکام متعدد امام به روحانیونی چون آیت‌الله خامنه‌ای، بهشتی، موسوی‌اردبیلی، هاشمی‌رفسنجانی، سیدمحمد خاتمی، مشکینی، مهدوی‌کنی، فضل‌الله محلاتی، فقهای شورای نگهبان، موسوی‌خوئینی‌ها، عبدالله نوری و دیگران مقایسه شود خاصه این‌که هم‌سن و سال مرحوم هاشمی و بزرگ‌تر از برخی از نام‌بردگان بالا بوده و نه حتی برای عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی اولیه درحالی‌که شهرت مصباح یزدی در دهۀ 60 در وهلۀ نخست به سبب شرکت در یک مناظره در کنار دکتر عبدالکریم سروش و در مقابل مارکسیست‌ها بود.
 
بعدتر خود سروش بر سر لیبرالیسم در تقابل با او قرار گرفت ولی مادام که بحث مارکسیسم بود در یک اردوگاه تعریف می‌شدند. جالب اینکه مصطفی ملکیان از شناخته‌ شده‌ترین متفکران ایرانی هم یک چند در حوزه شاگرد مصباح بوده و از آن حال و هوا کاملاً فاصله گرفته است.
 
در تارنمای ایشان البته آمده است که «با حمایت و ترغیب امام، چندین دانشگاه و مؤسسه از جمله دفتر همکاری حوزه و دانشگاه در مؤسسۀ راه حق و بنیاد فرهنگی باقر‌العلوم» تأسیس یا با آنها همکاری کرده است.
 
آیت‌الله مصباح علت قطع دورۀ درسی با امام را تبعید ایشان ذکر می‌کند و 15 سال در دروس فقه آیت‌الله بهجت شرکت می‌کرده است.
 
نخستین اقبال مصباح یزدی در دهه 70 شاید تغییر وزیر علوم در دولت دوم سازندگی بود چراکه دکتر معین زیر بار تأسیس مؤسسۀ آموزش عالی زیر نظر مصباح نرفت و وقتی دکتر هاشمی‌گلپایگانی جای او را در دولت دوم هاشمی‌رفسنجانی گرفت با تشکیل مؤسسۀ پژوهشی امام‌خمینی که البته هیچ ارتباط ارگانیکی با مؤسسۀ نشر و آثار امام خمینی نداشت و ندارد، از بودجۀ اختصاصی برخوردار شد و دیگر ناگزیر نبود به‌صورت موردی بودجه دریافت کند.
 
(در سال 1369 طی نامه‌ای از رئیس‌جمهور وقت – هاشمی‌رفسنجانی و به‌منظور «سفر خود و 20 نفر از فضلای حوزۀ علمیه و اعضای گروه فلسفۀ بنیاد باقر‌العلوم جهت شرکت در کنفرانس تحقیقات و فلسفه و علوم اسلامی به کانادا و آمریکا» 150 هزار دلار تقاضا می‌کند و قاعدتاً رئیس‌جمهوری وقت با تمام یا بخشی از این مبلغ موافقت کرده بود چون در بازگشت قصد داشته بقیۀ مبلغ را بازگرداند و رئیس‌جمهوری – هاشمی- اجازه می‌دهد نزد خودشان بماند.)
 
بخت دوم اینکه با هژمونی گفتمان روشن‌فکری دینی و هشدارهای رهبری دوم جمهوری اسلامی دربارۀ تهاجم فرهنگی و بعدتر با تعابیر ناتوی فرهنگی و شبیخون فرهنگی مصباح‌یزدی برای خود مأموریت مقابله با اندیشه‌های لیبرالی را تعریف کرد و بعد از دوم خرداد در تریبون نمازجمعۀ تهران به ترویج اندیشه‌های خود با صراحت بیشتر پرداخت که جوهرۀ آن «جمهوریت ناب» بود که نوعی درجه‌بندی شهروندی به حساب می‌آمد و در نقطۀ مقابل شعار ایران برای ایرانیان بود که مجلس ششم براساس آن شکل گرفت.
 
بحث‌برانگیزترین سخنان او بر سر موضوع «خشونت» بود که حتی پاره‌ای موافقان هم گفتند بهتر است ذیل عنوان «مجازات» مطرح می‌شد:
 
«بى‌تردید این حکومت اسلامى که به قیمت خون صدها هزار شهید شکل گرفت و تداوم یافت و باوجود خیل عظیم نیروهاى فداکار و وفادار به انقلاب که از مرزهاى کشور و نیز از ارزش‌هاى انقلاب و دستاوردهاى بزرگ آن پاسدارى مى‌کنند، نباید به وسیله عدّه‌اى مزدور آسیب ببیند. این مردم فداکار به چند نفر مزدور و خودفروخته اجازه نمى‌دهند که مصالح اسلام، مال، جان و ناموس مردم را به خطر اندازند. کسانى که در این مرحله [و روزهاى پس از 18 تیرماه سال 1378] که مشتى آشوبگر، مزدبگیر و جیره‌خوار بیگانگان به خیابان‌ها ریختند و آشوب به راه انداختند و اموال مردم را آتش زدند و به یغما بردند و ناموس مردم را هتک کردند و حتّى مسجد آتش زدند، باز هم مى‌گویند نباید در برابر آنان خشونت نشان داد و اسلام اجازه نمى‌دهد اِعمال خشونت شود، یا اسلام را نشناخته‌اند و یا مى‌خواهند به اسلام و مسلمین خیانت کنند. با ناز و نوازش لبخند که نمى‌شود جلوى آشوبگر را گرفت، باید با قوه قهریه و خشونت و شدّت عمل با آنان برخورد کرد و با قدرت جلوى آنان را گرفت و دیگر نباید اجازه دهیم که این حوادث تلخ در کشور ما تکرار گردد. مردم ما فریب این سخنان را نمى‌خورند و به سخن کسى که مى‌گوید خشونت همیشه و مطلقاً ممنوع است گوش نمى‌دهند و اگر تاکنون صبر کرده‌اند و خون دل خورده‌اند، به جهت اطاعت از فرمان مقام معظم رهبرى است، وگرنه هرگاه مردم فداکار ما احساس کنند که مقام معظم رهبرى قلباً به امرى راضى است، براى تحقق آن خواسته از جان‌شان مایه خواهند گذاشت.»
 
از بداقبالی‌های او اما این بود که رأی نیاوردن آیت‌الله در خبرگان سال 94 انگیزۀ رأی دادن به فهرست رقیب شد و مانند شیخ‌محمد یزدی بازماند. در اسفند سال 98 اما در انتخابات میان‌دوره‌ای به خبرگان بازگشت و این بار کرونا مانع تشکیل جلسات شد و در 12 دی 1399 در اوج کرونا چشم از جهان بست.
 
بداقبالی بزرگ‌تر اینکه اگر تنها چند ماه دیگر زنده می‌ماند ابراهیم رئیسی را در جایگاه ریاست‌جمهوری می‌دید که از ستایش او فروگذار نخواهد کرد.
 
درست است که محمود احمدی‌نژاد هم در سال‌های 84 و 88 گزینۀ مطلوب او بود، ولی رئیس‌جمهور مورد نظر اصول‌گرایان ترجیح می‌داد دیگران او را بستایند نه خود دیگران را و از سال 90 به بعد هم مسیر دیگری برگزید.
 
البته معاون اول دولت احمدی‌نژاد - پرویز داوودی- از نیروهای مؤسسۀ آموزشی او و رابط آقای مصباح با احمدی‌نژاد بود اما با خروج داوودی از دولت، این ارتباط هم رو به افول گذاشت و آقای مصباح بر روی سعید جلیلی سرمایه‌گذاری کرد اما نامزد اختصاصی اولیه مصباح یزدی برای انتخابات سال 92 در میان شگفتی دیگران نه سعید جلیلی که کامران باقری‌لنکرانی وزیر بهداشت دولت اول احمدی‌نژاد بود و دربارۀ او گفت: «‌من در پیشگاه الهی شهادت می‌دهم در بین کسانی که در یازدهمین دورۀ انتخابات ریاست‌جمهوری نامزد شده‌اند جناب آقای دکتر باقری‌لنکرانی اصلح هستند و امیدوارم این شهادت برگ زرینی در نامۀ 80سالۀ من باشد. من به برخی از افراد که نامزد شده‌اند ارادت دارم و آنها نورچشم من محسوب می‌شوند اما برای این کارمناسب نیستند. آقایان روی فردی توافق کرده‌اند که بنده از 7 سال پیش او را در نظر گرفته بودم ولی به کسی نگفته بودم و بینی و بین‌الله شهادت می‌دهم که روی زمین و زیر این آسمان کسی اصلح از آقای دکتر لنکرانی نمی‌شناسم.» - [هفته‌نامۀ متن، اردیبهشت 92، شمارۀ 30]
 
با این وصف کامران باقری‌لنکرانی انصراف داد هرچند که انکار نکرد «عده‌ای مجدانه به دنبال ردصلاحیت من بودند.»
 
آقای مصباح آن‌قدر زنده نماند تا جلوس ابراهیم رئیسی را بر کرسی ریاست‌جمهوری ببیند تا مراتب ارادت خود را به او بارها ابراز دارد و اکنون نیز نیست تا خود بر کرسی ریاست مجلس خبرگان رهبری بنشیند و از این حیث نیز نابخت‌یار بود.
ارسال به دوستان