۰۳ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۰۶:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۳۸۲۳۷
تاریخ انتشار: ۱۶:۵۰ - ۰۵-۱۱-۱۴۰۲
کد ۹۳۸۲۳۷
انتشار: ۱۶:۵۰ - ۰۵-۱۱-۱۴۰۲

ماجرای قصد سیلی به مهندس بازرگان از زبان موسوی تبریزی

ماجرای قصد سیلی به مهندس بازرگان از زبان موسوی تبریزی
در پی بازنشر خاطره ای از آیت‌الله نوری همدانی درباره داماد خود که قصد داشته در مدرسه فیضیه به مهندس بازرگان سیلی بزند پس از 43 سال ماجرا را از خود موسوی تبریزی جویا شدیم....

    عصر ایران- در پی انتشار ار خاطره‌ای از آیت‌الله نوری همدانی  که در آن گفته بودند داماد ما ( سید حسین موسوی تبریزی) در نشستی در مدرسۀ فیضیۀ قم قصد داشته به مهندس بازرگان ( که به عنوان نماینده مجلس به قم آمده بود)  سیلی بزند خبرنگار ما از آیت‌الله موسوی تبریزی خواست ماجرای 43 سال قبل را توضیح دهد.

   اصل خاطره را پدر همسر ایشان و از مراجع تقلید نقل کرده و یک طرف قضیه هم مرحوم مهندس بازرگان است و آقای موسوی تبریزی به جای آن  تکذیب کل قضیه یادآور شد:

 « در آن جلسه مهندس بازرگان که به عنوان نمایندۀ مجلس شورای اسلامی و همراه نمایندگان دیگر به قم آمده بود از علمای قم خواست به درس و بحث خود برسند و در سیاست دخالت نکنند. حاضران هم گوش می‌دادند و چون شخصیت‌هایی چون آیت‌الله منتظری هم نشسته بودند ولی واکنشی نشان ندادند، من برخاستم و خطاب به آقای منتظری (و نه آقای بازرگان) گفتم چرا هیچ پاسخی نمی‌دهید؟ مگر سیاست ما عین دیانت ما نیست؟ البته درگیری لفظی‌یی هم بین من و مهندس بازرگان پیش آمد ولی با ایشان رفاقت داشتیم و چون بزرگ‌تر از ما و محترم بود احترام می‌گذاشتیم منتها در آن جلسه احساس کردم به علما و مشخصا به آیت‌الله منتظری بی‌احترامی شده است. اما این که بخواهم سیلی بزنم و کسانی مانع شوند، نه. چنین کاری نکردم.»

    موسوی تبریزی تصریح کرد: «من در واقع احساس کردم به آقای منتظری و علمای دیگر بی احترامی شده واز آنها می‌خواستم دفاع کنم.»

    این خاطره را البته 34 سال قبل آقای نوری همدانی -از مراجع کنونی- گفته و مجلۀ حوزه در شماره 32 نقل کرده بود ولی به سبب بازنشر آن - در کانال علی نظری سردبیر نشریه و تارنمای مستقل- در فضای مجازی به شکل گسترده‌ای بازنشر شده است. زیرا به تازگی بیست‌و‌نهمین سال‌گرد درگذشت نخست‌وزیر دولت موقت را پشت سر گذاشتیم. 

    آن خاطره که  از این قرار است:

     «در روز اول افتتاح مجلس پیش از ظهر ما با جمعى از رفقا به تهران رفتیم و در افتتاح مجلس شرکت کردیم. بعد از ظهر همان روز قرار شد آقایان وکلا بیایند قم تا یک جلسه هم اینجا داشته باشیم. ما از تهران برگشتیم و بعداز ظهر به مدرسۀ فیضیه رفتیم. سالن مطالعۀ کتابخانه مملو از جمعیت بود. آقاى مهندس بازرگان و آقاى عزت‌الله سحابى هم آمدند. منتها  قدرى دیر آمدند. آقاى هاشمی رفسنجانى قدرى صحبت کردند و بعد از صحبت ایشان آقاى مهندس بازرگان برخاستند و رفتند پشت تریبون. ابتدا علت تاخیر را این طور بیان کردند که بله، در خدمت یکى از علما  بودم. ( البته منظورشان یکى از روحانیون مسأله‌دار بود!) سپس صحبت را طورى زمینه چینى کردند که خوب است علما نظارت داشته باشند و در ادارۀ مملکت دخالت نکنند. تعبیر ایشان این بود: قداست خودشان را حفظ کنند. قداست مقام و موقعیت علمى خودشان را حفظ کنند.

     اسمى هم از آیةالله العظمى آقا سید محمد تقى خوانسارى بردند و گفتند ایشان هم در سیاست دخالت مى‌کرد ولى نه به طورى که خودش مدیریت را به عهده بگیرد، بلکه راهنمایى مى‌کرد. 

   در ضمن حرف مى خواست انتقاد کند از پیشامدها و این را هم باز حساب سوء مدیریت علماء بگذارد. لذا گفت: یک خانمى چند روز قبل در میدان تجریش در میان جمعیت سخنرانى کرد و گفت اى مردم! من پیش ازانقلاب نماز مى‌خواندم قرآن مى‌خواندم روزه مى‌گرفتم ولى حالا بعد از انقلاب نماز نمى‌خوانم، قرآن نمى‌خوانم، روزه هم نمى‌گیرم و بعد یک مرتبه چادرش را برداشت و انداخت کنار و گفت این هم حجابش! 

   البته ایشان را بلا جواب نگذاشتند. یک نفر از وکلا گفت: جناب مهندس بازرگان! این هم از برکت دولت موقت شما بود. بعد ایشان یک جوکى گفت.. همین طور صحبت مى کرد تا این که گفت: علما خوب است که در سیاست دخالت نکنند در مدیریت مملکت دخالت نکنند. تجربۀ علما کم است. فقط نظارت داشته باشند. ما که تجربه‌مان زیاد است بهتر است مدیریت مملکت را به عهده داشته باشیم.. 

  در این میان ناگهان آقاى سید حسین موسوى تبریزى -داماد ما- که یکى از وکلاى دوره اول مجلس شوراى اسلامى از تبریز بود و در آخر جمعیت نشسته بود از جایش بلند شد. آستین‌هایش را کم کم بالا زد و قدم به قدم جلو آمد و گفت گوش کردن به این حرف‌ها خلاف شرع است! آمد و دستش را با سرعت و شدت بلند کرد و خواست یک کشیده بسیار محکمى به صورت آقاى مهندس بازرگان بزند که بعضى از کسان که اطراف آقاى بازرگان بودند بلند شدند و نگذاشتند. مجلس به هم خورد. 

    فرداى آن روز رفتم جماران خدمت حضرت امام برسم... رفتم مطالبى که در نظر داشتم به عرض رساندم و بعداز آن به امام عرض کردم که جریان دیروز مدرسه فیضیه خدمتتان عرض شد؟ فرمودند: نه. شروع کردم به بیان کردن و امام (به خاطر اقدام داماد ما)  احسنت گفتند.»

   داماد مورد اشاره سید حسین موسوی تبریزی است که بیش از اشتهار به عنوان نماینده تبریز به عنوان دادستان انقلاب شهرت داشت و بعد زا کناره گیری به قم بازگشت و به کارهای حوزوی مشغول شد و با فاصله گرفتن از محافظه کاران تشکلی را به موازات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با عنوان مجمع محققین و مدرسین پایه گذاشت و اکنون مواضعی کاملا اصلاح طلبانه اتخاذ می‌کند.

ارسال به دوستان