ابوالفضل فاتح در روزنامه اعتماد نوشت: اکثریت بسیار بالای مردم تهران نهتنها از انتخابات کناره گرفتهاند که با نمایندگان منتخب این شهر احساس بیگانگی میکنند و این منحصر به مجلس نیست و تقریبا به اغلب نهادها عمومیت یافته است.
پدیدهای به نام بیگانگی تهران با حاکمیت شکل گرفته که منحصر به انتخابات نیست و روندی فزاینده در عرصههای دیگر سیاسی و اجتماعی یافته و ریشهها و پیامدهای بسیار قابل تاملی خواهد داشت.
در همین انتخابات، غیبت ۷۵درصدی امالقرای تهران! میزان بسیار پایین آرای صحیح و رای پایین و چند درصدی نفر اول منتخبان تهران (نسبت به واجدان شرایط) و درصد بالای آرای باطله، پیامهای عمیقی برای اندیشیدن نهفته است.
شما با اینگونه انتخابات در تهران، عقلانیت سیاسی خود را با پرسش و حق مردم تهران در داشتن نمایندهای با رای تراز را پایمال میکنید.
به یاد بیاوریم که چهل و چهار سال قبل، آن هم با جمعیت آن روز در نخستین دور مجلس شورای اسلامی، ۶۱درصد واجدین شرایط تهران در انتخابات شرکت داشتند که این رقم ۱۰درصد بیش از مشارکت در سطح کشور بود و آقای فخرالدین حجازی با بیش از ۷۳درصد آرا یعنی ۱۵۶۸۷۵۹رای، آقای حسن حبیبی با ۷۲درصد یعنی ۱۵۵۲۴۷۸ و آقای مهدی بازرگان با ۶۷درصد یعنی ۱۴۴۷۳۱۶ بر کرسی مجلس نشستند. آن روزها، نصاب منتخبان از پنجاه به بیست تنزل نکرده بود و مجلس محل شخصیتهای رشیدی بود که مورد اجماع اکثریتی از ملت بودند. این سالها نصاب ضعیف بیست درصد، مظاهر و مصایب بیگانگی را تشدید نموده است.
مجلس و دولت اقلیت، مردودی حاکمیت است
انتخابات از مظاهر تمدن امروز است و انتخابات حداقلی، مجلس اقلیت، ریاستجمهوری اقلیت، شورای اقلیت و خبرگان اقلیت، بیش از هر چیز نشان مردودی حاکمیت است. این به کف نشستن کشتی تدبیر و سیاست و افول مردمسالاری آن هم در دوران انقلابی است که پیشگامان آن فداییان آزادی و مردمسالاری بودهاند و انتخابات ازجمله فلسفه اسلام سیاسی آن بوده است.
چهلدرصد مشارکتکننده اعلام شده، بخش محترمی از ملت ایران و نادیده گرفتن و کوچک شمردن ایشان خطاست، همچنان که نادیده گرفتن و کم شمردن بخش بزرگتر غایب، خطاست.
بخشی از مشارکتکنندگان، رای باطله دادهاند و البته بخشی که رای مشخص دادهاند در برابر هر تصمیم منتخبان خود به ویژه آنها که به تندروی شناخته میشوند، مسوولند و کسانی که با حذف مرحله به مرحله عقلای نخبه حتی از جناح اقلیت، راه را برای ایشان هموار کردهاند، مسوولترند. آنها در برابر پرسش بزرگ، دلایل حذف اکثریت و تنزل مقبولیت و عقلانیت از پهنه مدیریت سیاسی کشور قرار دارند.
در این حال، گفتوگوی ملی چه در قالب گفتوگوی اکثریت با اکثریت و گفتوگوی اکثریت با اقلیت یک ضرورت است. ایشان باید بدانند اکثریت جای دیگری است و پوشاندن لباس اکثریت بر قامت اقلیت، نه تنها نوعی تلبیس و تدلیس سیاسی که مغایر مروت و انصاف سیاسی و موجب شکاف ملی (اکثریت-اقلیت) و بیگانهتر شدن اکثریت با حاکمیت و حامیان حاکمیت خواهد شد و علاوه بر ارزشهای ملی و دینی، که ثبات و امنیت کشور را نیز در معرض تهدید قرار خواهد داد.
مساله بسیاری از نخبگان کشور و کنارهگیری ایشان از انتخابات، حاکمیت این و آن نیست. مساله حق تعیین سرنوشت و سرزندگی سیاسی قاطبه ملت و تضمین توسعه و تمامیت ایران و ایرانی و خروج از چرخه حاکمیت اقلیت بر اکثریت مبتنی بر حکمت و مصلحت و عدالت است.
افیون قدرت و کورسوی امید
خروجی انتخابات اخیر، حداقلهای مدنظر برگزارکنندگان را نیز تامین نخواهد کرد و به زودی مصایب آن آشکار خواهد شد. فلسفه هیچ انتخاباتی در جهان، حاکمیت اقلیت بر اکثریت نیست. بسیاری، دیگر امیدی به تمکین اکثریت ازسوی حاکمیت ندارند و نشانهای بر آن نمیبینند. گویی که افیونی مخدرتر از قدرت نیست و بعید است حجاب قدرت، گوش شنوایی برای پیام اکثریت باز بگذارد و الا چگونه میشود سه انتخاب پیدرپی چشمی را بیدار و گوشی را شنوا نکند. اما، کسانی چون نگارنده، هنوز کورسوی امیدی را در دل زنده نگه داشتهاند. نمیشود آن همه خونهای مظلومی که برای استقلال و آزادی و جمهوری و دیانت این کشور نثار شد و آن همه دغدغه مردم و امام عظیمالشان(ره) و رهبران آزاداندیش نسل نخست در برافراشتن پرچم جمهوریت، چنین نحیف و کم فرجام و در اسارت تنگنظریها، خودخواهیها و تندرویها بماند.
آیا حاکمیت، تضعیف قدرت ملی و انصراف هشداردهنده مردم به ویژه نسل جدید از انتخابات را نقطه عطف اصلاح نهادهای انتصابی، بازگشت نهادهای انتخابی به اراده مردم و فرصت انتخابات ریاستجمهوری آتی را جبران مافات قرار خواهد داد؟ یا به عادت مألوف، آخرین رگههای امید به نهاد انتخابات برای توافق ملی را قطع خواهد کرد و ایران را از یک فرصت تاریخی دیگر محروم ساخته و خود را در برابر رفراندومی دیگر و فراتر از آن، بیگانگی فزاینده ملی با حاکمیت قرار خواهد داد؟