عصر ایران ؛ دکتر رسول بابایی - در یادداشتهای پیشین، درصدد بودیم تا با بررسی کمپینهای فعّال در انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی، ضمن تحلیل آنها از منظر اصول و قواعد حرفهای کمپینها و رقابتهای انتخاباتی، نگاهی نیز به نتایج انتخابات بر ترکیب هیئترئیسه و ریاست مجلس دوازدهم داشته باشیم. همچنین، تأثیر آن بر انتخابات ریاست جمهوری 1404 را ارزیابی نموده و به مرور سناریوهای گوناگون پیش رو بپردازیم؛ بهطوریکه کاندیداهای احتمالی را برشمرده، تحلیلی از وضعیت «برند» آنها ارائه داشته، امکانات و ظرفیتهای آنها را در ایجاد «کمپین» قدرتمند بررسی کرده، و امکان پیروزی و یا شکستشان را تخمین بزنیم.
واقعه ناگواری که رخ داد و درگذشت شهادتگونه آیتالله رئیسی، معادلات کلان سیاسی کشور را تغییر داده و تأثیر بسیار زیادی بر روند رقابتهای سیاسی و انتخاباتی از خود برجای گذاشت. اولین تأثیر این بود که انتظار میرفت از خردادماه سال جاری، بهتدریج، فضای سیاسی کشور رنگوبوی انتخاباتی به خود گرفته و کمکم جریانات سیاسی و کاندیداها به بحث انتخابات ورود کرده و کارزارهای مختلف پدیدار شوند؛ از کمپینهای مشارکت تا عدم مشارکت و تحریم انتخابات.
1- با توجه به اینکه زمان باقیمانده تا برگزاری انتخابات به شدت محدود شده است، در این فرصتِ کم، طبیعتاً فضا برای جریانهای سیاسی گوناگون جهت ایجاد کمپینهای بابرنامه و هدفمند، طراحی استراتژیهای رقابتی، و فعالیتهای رسانهای تنگ شده و آن تأثیری که میتوانستند در طول یکسال بر افکار عمومی در راستای اهداف و خواستههای خود داشته باشند، کمرنگ شد.
برای نمونه، تقابل کمپینهای مشارکت و تحریم که احتمالاً جدّیترین دوقطبی انتخابات بوده و هست، تحتالشعاع فضای احساسی و عاطفی ناشی از درگذشت آقای رئیسی قرار خواهد گرفت. بهنحویکه به نظر میرسد فضا چرخشی به نفع کمپین مشارکتکنندگان داشته است؛ با این حال، دور از انتظار نیست که با فاصلهگرفتن از واقعه و فروکش کردن جوّ موجود، مجدّد به وضعیت پیشین بازگردیم که در آن کمپین تحریمکنندگان فعال تر شوند. در مجموع، در شرایط موجود، جریانات و کاندیداهایی که از وضعیت برند بهتری برخوردار بوده و از پیش برای طراحی کمپین و تشکیل ستاد برنامه ریخته و آمادگی داشتند، میتوانند عملکرد بهتری داشته باشند.
2- یک نکته مهم دیگر در رابطه با برگزاری یک سال زودتر از موعد انتخابات، به موضوع انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برمیگردد. چنانچه انتخابات ریاست جمهوری ایران خردادماه ۱۴۰۴ برگزار میشد، تا حدّ زیادی تحت تأثیر نتیجه انتخابات آمریکا قرار میگرفت. بهطوریکه بر سر کار آمدن ترامپ یا بایدن، میتوانست هر یک به نحوی در تأیید صلاحیتها و ایجاد فضای رقابت نقش داشته و فضا را به نفع یا ضرر دولت مستقر آقای رئیسی تغییر دهد. برای نمونه، به قدرت رسیدن ترامپ احتمالاً دوقطبی مذاکره / مقاومت را مجدّداً تقویت نموده و این مهم را به یکی از بحثها و محورهای اصلی مناظرات و مبارزات انتخاباتی بدل میکرد. در حال حاضر، تأثیر انتخابات آمریکا بر انتخابات ایران بهشدّت کاهش پیدا کرده و به حدّاقل رسیده است.
3- چنانکه اشاره شد، در فضایی که رئیسجمهور در حال خدمت و پیگیری امور کشور بوده و به هر شکلی دچار سانحه گردیده و به شهادت میرسد، طبیعتاً فضای احساسی و هیجانی نسبت به وی ایجاد شده و حتّی منتقدان و مخالفان هم ناگزیر میشوند در بیانیهها و پیامهای خود به نیکی از ایشان یاد کنند و از انتقاد و یادآوری برخی کمبودها اجتناب ورزند.
این احتمال هم که پس از پایان دولت سیزدهم، از میزان رأی 4 سال پیش رئیسجمهور کاسته شود، کمرنگ میگردد. در این شرایط، این امکان قوّت میگیرد که از طرف حامیان و نزدیکان دولت، بحث ضرورت تداوم دولت مرحوم رئیسی مطرح گردیده و یک سری کاندیداهایی تلاش نمایند که خود را به عنوان میراثدار دولت آقای رئیسی معرفی کنند. افرادی مثل محمد مخبر، معاون اول رئیسجمهور، که دوران انتقال قدرت به رئیسجمهور جدید را هم مدیریت میکند، این فرصت را دارد که به عنوان ادامهدهنده راه رئیسی خودش را معرفی نماید. با این حال، وی محدودیتهایی را نیز در این باره پیش رو دارد؛ اینکه بدنه اصولگرایی که حامی مرحوم رئیسی هستند آیا مخبر را با وجود اینکه معاون اول دولت رئیسی بوده، به عنوان تداومبخش دولت رئیسی میپذیرند یا خیر؟!
افرادی همچون مهرداد بذرپاش هم میتواند این موضوع را مطرح کند که من بخشی از دولت سیزدهم بودهام و میتوانم سیاستهای دولت را با قوت بیشتری ادامه دهم. افرادی مانند سعید جلیلی یا علیرضا زاکانی نیز با اینکه در دولت حضور نداشتهاند میتوانند عنوان نمایند که از لحاظ گفتمانی تداومبخش دولت رئیسی هستند و همان سیاستها و رویکردهای خدمترسانی ایشان را البته با طرحها و افقهای جدید و نیرویی تازه دنبال خواهند نمود (ما در نوشتار بعدی به این میراثداران و وضعیت برند آنها به تفکیک خواهیم پرداخت).
4- در این میان، محمدباقر قالیباف در وضعیت پیچیده و سختتری قرار میگیرد؛ از یک طرف قالیباف نمیتواند مدّعی تداوم دولت آقای رئیسی باشد؛ چراکه هم بدنه حامی مرحوم رئیسی احتمالاً تا اندازه بسیار کمی این موضوع را بپذیرد و هم اینکه خودِ ایشان این رویکرد را نداشته و رویه مدیریتی وی در موضوعات گوناگون مشخّصاً با آقای رئیسی متفاوت است.
از طرف دیگر، چنانچه قالیباف بخواهد در انتخابات حاضر شود، مواجهه با این موضوع برایش بسیار دشوار است. اگر از جریان اصلاحطلب کسانی در کارزار انتخابات حضور داشته باشند، خیلی راحتتر میتوانند موضعِ منتقد آقای رئیسی را اتّخاذ نمایند، ولی قالیباف در این باره محدودیتهای مهمّی پیش رو دارد (البته در صورت کاندیداتوری قالیباف در انتخابات، وی با مسائل و چالشهای گوناگونی روبروست که برآنیم در یادداشتی جداگانه به این موضوع بپردازیم).
5- علی لاریجانی هم به لحاظ آینده سیاسی خود در شرایط خاص و بغرنجی است. وی در سال 1400، با ثبتنام در انتخابات، در پی آن بود که حضوری جدّی و قدرتمند در کارزار انتخابات و رقابت با رئیسی داشته باشد که احراز صلاحیت نشده و این فرصت را از دست داد.
انتخاباتِ پیش رو برای لاریجانی بسیار پُراهمیت است؛ بهطوریکه عدم حضور یا شکست سنگین او میتواند به نوعی پایان حیات سیاسیاش در عرصه کلان مدیریتی کشور تلقّی گردد. با این وجود، چنانچه در انتخابات حاضر شده، کمپینی قوی را شکل داده، و به نتایج خوبی رسیده و آرای قابل توجّهی به دست آورد ـ ولو اینکه رئیسجمهور هم نشود ـ میتواند امیدوار باشد که در عرصهها و فرصتهای دیگر جایگاه مناسبی را تصاحب کند (در یادداشتی مستقل به وضعیت برند علی لاریجانی و امکانات و ظرفیتها و چالشها و تهدیدهای پیش روی وی بهتفصیل خواهیم پرداخت).
در اینجا، اشاره به این نکته حائز اهمیت است که انتخابات ماه آینده نهتنها برای علی لاریجانی بلکه برای بسیاری از شخصیتهای برجسته فعال در سیاست کشور فرصتی منحصربهفرد است، چراکه میتوانند در رقابتی حاضر شوند که رئیس جمهور مستقر وجود ندارد، وضعیتی که به احتمال فراوان در سال 1407 تکرار نشود.
6- در خصوص اصلاحطلبان هم باید اظهار داشت که این جریان از دو جهت در تنگنا قرار گرفته است: از یک سو، تا حدّ قابل توجهی پایگاه اصلی اجتماعی خود را در میان طبقه تحصیلکرده و متوسط از دست داده و از سوی دیگر، اعتماد حاکمیت هم نسبت به آن سست شده و چندان تمایلی به حضور و نقشآفرینیاش در عرصه سیاسی کشور ندارد.
بدینترتیب، جبهه اصلاحات که دستکم در دو بازه 1384-1376 و 1400-1392، دوزیستوار، یک پا در میان مردم و یک پا در حاکمیت داشت و از مزایا و منافع این زیست دوگانه بهرهمند بود، در حال حاضر هر دو پایه را ازدسترفته میبیند.
این موضوع طبیعتاً در انتخابات پیش رو نیز بسیار تأثیرگذار خواهد بود. گذشته از این، بهطور کلّی، اصلاحطلبان با سه چالش بزرگ روبرویند:
یکی بحث انسجام تشکیلاتی و اجماع روی کاندیدای واحد است که بنظر میرسد بهسادگی محقّق نشده و چهرههای گوناگون هر یک خود را بهنوعی شایستهتر دانسته و یا بخواهند بهطور مستقل شانسشان را امتحان کنند.
معضل دیگرِ اصلاحطلبان بحث احراز صلاحیتها و این مسئله است که از میان گزینههای آنها برای شرکت در انتخابات، کدامیک بتوانند امکان رقابت را پیدا کنند؛ آیا آنها این فرصت را خواهند یافت که با کاندیدای جدّی و اصلی خود وارد کارزار انتخابات شوند یا اینکه باید به کاندیدای حدّاقلی تن درنهند.
معضل سوم به استراتژیهای گوناگونی برمیگردد که در خصوص انتخابات میتوانند اتّخاذ کنند و هر یک از آنها هم تا حدّی طرفداران خاصّ خودش را در میان کنشگران این جریان دارد؛ بهترتیبیکه برخی معتقدند باید به صورت گسترده ثبتنام کرده و چشم به تأیید صلاحیتها داشت تا از میان تأییدشدگان از مناسبترینِ آنها حمایت نمود؛ برخی صرفاً به کاندیدای اصلی خود نظر داشته و حضور در انتخابات را منوط به فراهم شدن زمینه رقابت جدّی و گفتمانی و احیای برندِ اصلاحطلبی میدانند؛ برخی دیگر نیز ترجیح میدهند که به طور مستقل وارد صحنه انتخابات شوند.
7- در نتیجه، میتوان اظهار داشت که ـ گذشته از کسانی که طرفدار عدم مشارکت و تحریم هستند ـ کاندیداهایی که وارد صحنه انتخابات میشوند، به هر ترتیب در نسبتِ با آقای رئیسی ظهور و بروز پیدا کرده و قابل تقسیم به سه دسته کلّی هستند:
الف- افرادی که مدّعی حمایت و تداوم دولت ایشانند؛
ب- افرادی که منتقد و مخالف ایشانند؛
ج- افرادی که در انتقاد از دولت آقای رئیسی و مخالفت با آن دستشان بسته است ولی ناگزیرند که جهت افزایش رقابت و جلب رأی، افقهایی جدید و متفاوت با آنچه که دولت مرحوم رئیسی پیش میبُرد، مطرح نمایند.
شایان ذکر است که در هر انتخاباتی، دو حالت کلّی وجود دارد:
یکم؛ رئیسجمهور مستقر خودش حضور دارد و رقبا نسبتِ خودشان را با آن تعریف نموده و استراتژیهای رقابتی میچینند.
دوم؛ رئیسجمهور مستقر دورهاش به اتمام رسیده ولی امکان نقد میراثش براحتی فراهم است.
در حال حاضر، هیچیک از این دو وضعیت وجود نداشته و کار برای برخی کاندیداها بسیار سخت میشود.
8- موضوع مهم دیگری که در روند انتخابات و تعیین کاندیدای پیروز خیلی مؤثر است، سناریوهای گوناگونی است که بسته به رویکرد شورای نگهبان و حاکمیت نسبت به کمّ و کیف تأییدصلاحیتها و چینش کاندیدها، میتوانند مطرح شوند.
8-1 ) از یک منظر و به لحاظ کیفی میتوان سه الگوی گوناگون را در نظر آورد که یکی تکرار الگوی انتخابات مجلس یازدهم اسفندماه 1402 است. در واقع، در چهار ماه پیش، انتخاباتی برگزار شده و نتایجی رقم خورد که از یک سو برای نظام ریسک بسیار پایینی داشت و از سوی دیگر، تحریم انتخابات در آن گسترده شده و میزان مشارکت پایین آمد.
یک احتمال وجود دارد که در فاصله کوتاهی از آن انتخابات و رویکرد نظام، بار دیگر همان الگو با همان مختصات و ویژگیها، برای انتخابات ریاست جمهوری نیز تکرار شود. بهطوریکه تنها همان جریانات سیاسی در چارچوب رقابتی درونگروهی بین اصولگرایان بهرسمیت شناخته شوند.
در الگوی دیگر، فضای رقابتی تا حدّی میتواند بازتر شده و افرادی مثل علی لاریجانی هم به کارزار انتخابات بپیوندند.
الگو یا سناریوی سوم زمانی است که رقابت دامنهاش گستردهتر شده و بنا بر آن به بخشی از اصلاحطلبان اجازه داده شود که با کاندیداهای اصلی خود به صحنه انتخابات پا گذارند. در این صورت، افرادی مثل محمدجواد ظریف یا اسحاق جهانگیری میتوانند کاندیدای جریان موسوم به اعتدال و اصلاحات شوند و در رقابت شرکت کنند.
8-2 ) از یک منظر دیگر و به لحاظ کمی هم میتوان بحث انتخابات و نحوه رقابت را مدّ نظر قرار داد. بهطوریکه در دورههای اخیر، هم رقابت 4 کاندیدا و هم رقابت 10 کاندیدا را شاهد بودهایم که هر یک در نوع خود میتواند در روند انتخابات تأثیرگذار باشد. برای نمونه، این موضوع در شکلگیری دوقطبی یا به دور دوم رفتن انتخابات، مؤثر خواهد بود. بنظر میرسد که در انتخابات پیش رو تعداد کاندیداهای احراز صلاحیتشده زیاد باشد.
9- در پایان، شایان ذکر است که در انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم و در فقدان رئیسجمهور مستقر، هیچیک از کاندیداهای احتمالی دست بالا را نداشته و از پیش برنده نیستند. در واقع، هر یک، از برخی جهات، قوتها و فرصتهایی داشته و در مقابل، از برخی جهات دیگر، در معرض ضعفها و تهدیداتند. در این شرایط، وضعیت «برند سیاسی» کاندیدا و نقش «کمپین» و استراتژیهای انتخاباتی و رقابتی هر یک از کاندیدا و جریانها اهمیت ویژه و تعیینکنندهای پیدا میکند.
برایناساس، هر کاندیدایی که بتواند از یک سو، شرایط را بهتر آنالیز نموده و شناخت دقیقتری از رأیدهندگان و خواستهها و انتظارات آنها حاصل کند و از سوی دیگر، شعار، پیام، برنامه، و وعدههای درستی ارائه نماید، از شانس بیشتری برای پیروزی برخوردار خواهد بود. بنابراین، طراحی و اجرای کمپینهای مثبت و منفی اصولی و راهبردهای رسانهای حرفهای، بیشازپیش، مهم و تأثیرگذار خواهند بود.