“جنگ چریکی” اصطلاحی است که برای توصیف اشکال غیرمتعارف حمله که اغلب توسط گروه های شبه نظامی انجام می شود استفاده می گردد. این معمولاً نتیجه این است که نیروی مهاجم تعداد کمتر یا منابع محدودتری دارد و به دنبال افزایش احتمال موفقیت و پیروزی خود حتی از طریق استفاده از کمین، خرابکاری یا مخفی کاری هستند. همچنین جنگ چریکی شامل ایجاد تله و استفاده از پوشش تاریکی یا عوارض خشن زمین برای تحت نظر داشتن یا غافلگیری دشمن است.
با وجود اینکه این سبک جنگی مورد علاقه نیروهای شبه نظامی است، هر نیروی مهاجم، متعارف یا غیر متعارف، قادر به استفاده از آن است، به ویژه زمانی که شانس موفقیتشان کمتر از دشمن باشد.
همچنین جنگ چریکی یک فضای جالب و سرگرم کننده برای فیلم های اکشنی استفاده می کند که از نبردهای مسلحانه و انفجارهای معمول فراتر رفته و به عملیات های پنهانی و تله گذاری می پردازند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم جنگی جذاب و سرگرم کننده در مورد جنگ چریکی آشنا کنیم.
مل گیبسون در فیلم میهن پرست نقش بنجامین مارتین، یک کهنه سرباز بیوه را بر عهده دارد که به طور ناخواسته وارد جنگ استقلال آمریکا از انگلستان می شود، بعد از اینکه نیروهای انگلیسی یکی از پسران او را می کشند.
اگرچه او از ابتدا این جنگ را نمیخواهد، اما پس از کشته شدن پسرش چارهای جز پیوستن به انقلابیون و مبارزه با کت قرمزها ندارد. قبل از پیوستن به ارتش انقلابی اصلی، او اساساً تنهاست و مجبور است از چندین ابزار جنگ چریکی برای انتقام گیری خود استفاده کند.
همه چیز با کمین زدن به یک کاروان از سربازان بریتانیایی در جنگل برای نجات یکی از پسرانش که اسیر شده است شروع می شود. بنجامین در حالی که دو پسر دیگرش از او پشتیبانی میکنند، از یک سری تفنگ ها از قبل پر شده استفاده میکند تا سربازان را یکی یکی شکار کند، از پوشش درختان به نفع خود استفاده کرده و آنها را به این فکر وا می داد که تعداد نیروهای آمریکایی بیشتر از آن چیزی است که در واقع هست.
میهن پرست نه تنها یک فیلم فوق العاده در مورد جنگ انقلابی آمریکاست، بلکه یک فیلم جنگ چریکی عالی نیز هست، فیلمی پر از خونریزی و آن تعهد و سرسختی خاصی که در فیلم های کلاسیک اکشن مل گیبسون سراغ داشتیم.
در فیلم Mohawk، کانیتیو هورن در نقش اوکواهو ظاهر می شود، یک جنگجوی کانینکهاکا که در طول جنگ ۱۸۱۲ با قبیله خود زندگی می کند. در حالی که بزرگان روستا بر سر این موضوع هستند که آیا در کنار بریتانیایی ها قرار بگیرند یا در درگیری بی طرف بمانند، توسط سربازان آمریکایی به شکلی بیرحمانه مورد حمله قرار می گیرند.
بسیاری از روستاییان موهاک کشته می شوند. پس از جان سالم به در بردن از این نبرد، اوکواهو یک جنگ انتقام جویانه شخصی را علیه آمریکایی ها به راه انداخته و شروع به شکار آنها مانند شکار حیوانات می کند.
این فیلم اکشن اسلشر جنبه های زیادی از جنگ چریکی را به نمایش می گذارد. اوکواهو تنها یک نفر است، و اگرچه او یک جنگجوی ماهری است، اما به سختی می توان آن تعداد از آمریکایی ها را به تنهایی و با جنگ متعارف از بین برد، که جنگ چریکی را به روش ترجیحی او برای از بین بردن دشمنانش تبدیل می کند.
او تمایل دارد از ترس به عنوان یک برتری استفاده کند و از تاکتیک های ترساندن زیادی استفاده می برد تا دشمنانش را فراری دهد تا تعداد آنها برای کشتن کمتر باشد. این فیلم ممکن است کمی کلیشه ای باشد، اما همچنان به عنوان یک فیلم ترسناک جنگی مهیج است، فیلمی که در یک دوره نادیده گرفته شده در تاریخ روایت شده و نوری بر مردم نادیده گرفته شده آن دوران خواهد انداخت.
فیلم طلوع سرخ گروهی از دانشآموزان دبیرستانی را در یک شهر روستایی خواب گرفته و بیروح نشان میدهد که زیر سایه حمله شوروی به خاک آمریکا قرار میگیرند. با کشته شدن یا زندانی شدن بسیاری از عزیزانشان، این گروه از جوانان که خود را با الهام از تیم فوتبال دبیرستانشان، وولورین ها می نامند، خود را مقید به مقابله با نیروهای شوروی می بینند.
بدیهی است که از آنجایی که یک مشت بچه هستند، نه تعداد و نه تجهیزات لازم برای مطابقت با قدرت ارتش شوروی را ندارند، بنابراین سبک جنگ چریکی تقریباً تنها گزینه آنهاست.
آنها از سلاح های به دست آمده از سربازان مرده و مانورهایی مانند خرابکاری و پنهانکاری استفاده می کنند و با استفاده از سوراخ های عنکبوتی و عوارض زمین، کمین هایی را برای گول زدن و غافلگیر کردن نیروهای شوروی انجام م یدهند. کار به جایی می رسد که نیروهای شوروی، وولورین ها را یک تهدید جدی دانسته و منابع بیشتری را به سمت مبارزه با آن ها سوق می دهند.
در حالی که وولورین ها نمی توانند برای همیشه از نیروهای شوروی پیشی بگیرند، طلوع سرخ به عنوان یک فیلم اکشن کالت خارق العاده در مورد نسخه ای خیالی از جنگ سرد است که هرگز اتفاق نیفتاده و البته به طرز عجیبی الهام بخش است.
داستان فیلم دوازده مرد خبیث در طول جنگ جهانی دوم و زمانی اتفاق میافتد که جان رایسمن (لی ماروین) افسر سرکش ارتش ایالات متحده به رهبری یک جوخه متشکل از ۱۲ جنایتکار گماشته میشود تا ماموریتی فوق سری را برای ترور چند افسر بلندپایه آلمانی انجام دهند. این فیلم بعداً الهامبخش فیلم ایتالیایی The Inglorious Bastards محصول ۱۹۷۸ شد که به نوبه خود الهامبخش فیلمی به همین نام ساخته کوئنتین تارانتینو در سال ۲۰۰۹ بود.
با توجه به اینکه این جوخه گروهی از جنایتکاران متفاوت است که تجربه سربازی بسیار کمی دارند، بدیهی است که گرانبهاترین دارایی آنها تاکتیک غافلگیر کردن دشمن است.
آنها از یک سری کمین و عملیات مخفی شدن برای از بین بردن اهداف خود استفاده می کنند، که دوازد مرد خبیث را تبدیل به یک فیلم اکشن انقلابی برای دوران خود کرد و حتی بعد از دهه ها نیز جذابیت خود را حفظ کردهه است. بازی نمادین لی ماروین نیز این فیلم را به یکی از بهترین ها تبدیل می کند، علیرغم این واقعیت که به اندازه سایر فیلم های اکشن دهه ۶۰ محبوبیت ندارد.
کلینت ایستوود هم کارگردان و هم بازیگر فیلم The Outlaw Josey Wales است و نقش شخصیت اصلی را بازی می کند. این اولین نقش کابوی خشنی نیست که ایستوود بازی کرده است، و اگرچه ممکن است بهترین نقش او نباشد، اما قطعاً منحصر به فردترین نقش اوست.
روایت فیلم جوزی ولز یاغی که در طول جنگ داخلی آمریکا اتفاق می افتد، در مورد یک مرد سرکش و خشن است که پس از کشتن خانواده اش توسط سربازان اتحادیه به یک نیروی شبه نظامی می پیوندد.
در حالی که اکثر گاوچران هایی که کلینت ایستوود نقششان را بازی کرده به همین اندازه خشن هستند، جوزی ولز کمی خاص تر است زیرا او همیشه به شکل رو در رو با دشمنان خود مبارزه نمی کند. او اغلب از سلاحهای دشمن مانند توپ های گاتلینگ به کنترل درآورده توسط خود برای کم کردن تعداد آن ها استفاده میکند، و البته در این راه از شورشیان همراهش نیز کمک می گیرد.
در حالی که کاملاً واضح است که جوزی ولز، در جریان مبارزه با نیروهای اتحادیه، دقیقاً شخصیت خوب و قهرمانی نیست، اما این فیلم هنوز هم یک فیلم عالی و یکی از وسترن های کلاسیک جذاب برای مخاطبان آینده این ژانر است.
فیلم سالوادور که داستان آن در طول جنگ فوتبالی السالوادور روایت می شود، جیمز وودز را در نقش یک عکاس دلسرد و ناموفق به نام بویل دارد که به دنبال انجام کارهای فریلنسری در منطقه است، به این امید که بتواند خود را از شرایط بغرنجی که در آن قرار گرفته است بیرون بکشد.
در حالی که تنش های سیاسی از کنترل خارج می شود، بویل تصمیم به ترک آنجا می گیرد. با این حال، پس از رویارویی دوباره با عشق قدیمی اش که به صبرانه می خواهد از منطقه فرار کند، تصمیم می گیرد همانجا بماند.
با داستانی که در دوران انقلاب و آشفتگی سیاسی اتفاق میافتد، جنگ چریکی به وضوح یکی از عناصر اصلی فیلم است و بسیاری از مبارزان از همه طرفها، از آن به عنوان وسیلهای برای وادار کردن دشمن خود به تسلیم استفاده میکنند. در طول کل داستان، بویل در وسط این مهلکه گرفتار شده است، در حالی که فقط تلاش دارد چند عکس بگیرد و به دوستانش کمک کند.
این فیلم دو جایزه اسکار به دست آورد، یکی برای بازیگری جیمز وودز و دیگری برای فیلمنامه اش، که آن را تبدیل به فیلم درامی می کند که هیچ دوستدار سینمایی نباید آن را از فهرست تماشایش حذف کند.
در The Hurt Locker، قهرمانها کسانی نیستند که از تکنیکهای جنگ چریکی استفاده میکنند. بلکه کسانی هستند که سعی می کنند جلوی آن را بگیرند. داستان این فیلم که در خاورمیانه در طول جنگ جهانی علیه تروریسم اتفاق میافتد، بر روی یک جوخه خنثی سازی بمب در ارتش ایالات متحده متمرکز است که تنها هدف آن ها خنثی کردن بمبهای دست ساز کنار جادهای است که توسط شورشیان جاسازی شده اند، قبل از اینکه بتوانند به آمریکاییها یا سایر نیروهای متحدشان صدمه بزنند.
جرمی رنر بهعنوان کارشناس خنثیسازی بمب اصلی داستان در نقش محوری روایت قرار می گیرد، کسی به دلیل رفتار نامتعارف و اغلب متمردانه اش از جوخه ای به جوخه دیگر منتقل می شود.
در حالی که فناوریهای خنثی کردن بمب در فیلم به شدت نادرست بوده و مورد انتقاد متخصصان این حوزه قرار گرفته است، اما برای تماشاگران معمولیتر، مهلکه فیلمی عالی است که نشان میدهد بمبهای دست ساز واقعاً چقدر خطرناک هستند، به خصوص با توجه به اینکه چقدر حساس و با دقت میتوانند ساخته شوند.
همچنین مهلکه فیلمی است که کمتر روی نبرد مسلحانه تمرکز دارد (اگرچه هنوز تعداد زیادی نبرد مسلحانه در داستان وجود دارد) و بیشتر روی تنش های خنثی کردن بمب تمرکز می کند و در عین حال چشمان شما را برای هر گونه کمین احتمالی باز نگه می دارد.
First Blood اولین فیلم از مجموعه رمبو است و اولین فیلمی که سیلوستر استالونه را در نقش جان رمبو، کهنه سرباز رنج کشیده جنگ ویتنام به تصویر می کشد، سربازی که پس از یک سری اتفاقات به یک فراری تحت تعقیب دولت تبدیل می شود.
رمبو که از دست یک نیروی پلیس محلی فرار میکند، میداند که نمیتواند از ابزار مورد علاقهاش برای حذف دشمن استفاده کند، زیرا این دشمنان دیگر ویت کنگها نیستند، آنها افسران پلیس آمریکایی هستند و هدف به حساب نمی آیند. به این ترتیب، او از یک سری تله های خوش ساخت استفاده می کند و از مخفی شدن برای ناتوان کردن یا زمینگیر کردن افسران پلیس استفاده می کند.
با وجود تعداد زیادی از افسرانی که به دنبال رمبو هستند، او مجبور می شود تعداد انگشت شماری از آنها را بکشد اما با استفاده از تدبیر و هوش خود بقیه آنها را بیهوش اما زنده به حال خود رها کند. این فیلم بسیار متفاوت از بقیه فیلم های این فرانچایز است که حاوی خونریزی، تیراندازی و انفجارهای فراوان هستند، موضوعی که باعث میشود اولین فیلم این مجموعه بهترین و مسلماً منحصربهفردترین فیلم فرانچایز رمبو باشد.
با توجه به اینکه Dune: Part Two بسیار در گیشه موفق بود، مطمئناً نیازی به معرفی ندارد. این فیلم که داستان آن در سیاره بیابانی دوردستی به نام آراکیس می گذرد، خانواده ای نجیب زاده را نشان می دهد که در وسط یک جنگ علمی تخیلی بر سر یکی از با ارزش ترین دارایی های کهکشان گیر افتاده اند. تیموتی شالامی نقش پل، وارث این خانواده اشرافی را بازی می کند که به گروهی از شورشیان که علیه رژیم ظالم می جنگند می پیوندد.
شورشیان، به عنوان یک نیروی شبه نظامی، از کمین های زیادی استفاده می کنند تا دشمن خود را غافلگیر کرده و از کرم های شنی غول پیکر سیاره بیابانی به عنوان یک دارایی و نه مانع سود می برند.
این فیلم به راحتی یکی از بهترین فیلم های علمی تخیلی در سال های اخیر است، در حالی که کارگردان تحسین شده، استیون اسپیلبرگ گفته است که این فیلم یکی از بی نقص ترین فیلم هایی است که او تا به حال دیده است. این به تنهایی باید گواهی بر کیفیت فیلم Dune: Part Two باشد، اما اگر این ادعا برای متقاعد کردنتان کافی نیست، ده ها نقد تحسین برانگیز دیگر از منتقدان برای این فیلم کافی خواهد بود.
فیلم جنگی Sisu یک فیلم اکشن فنلاندی جدید است که داستان آتامی را دنبال می کند، یک سرباز فنلاندی سابق که در جستجوی طلا بوده و بیشتر زمان فیلم را صرف فرار از نیروهای آلمانی حاضر در کشورش در اواخر جنگ جهانی دوم میکند.
اکشن این فیلم نه تنها مدرن و فشرده است، بلکه در برخی مواقع کمدی نیز می شود، موضوعی که تماشای فیلم را از ابتدا تا پایان لذت بخش می سازد. البته، اکشن فیلم اساساً مبتنی بر تاکتیکهای غیر متعارف است، زیرا آتامی تنها یک نفر در برابر کل رایش سوم است که منابع بسیار بهتری نسبت به او در اختیار دارد.
در طول فیلم، آتامی از سلاح های به غنیمت گرفته شده و مین های زمینی برای کشتن نازی ها استفاده می کند و از تاکتیک کمین کردن نیز به خوبی سود می برد. سیسو با برنده شدن جوایز متعدد از جشنواره های مختلف، به عنوان یک فیلم اکشن جنگی مدرن فوقالعاده با پیچش کمدی شناخته شده و فیلمی است که قرار است به یک فیلم کالت کلاسیک تبدیل شود.