به گزارش زومیت، بدیهی است در تاریخ تکامل، انسانها از درختها بیرون آمدند و به سرزمینهای بازتر مثل ساواناهای علفی رفتند. علفزارهای باز زیستگاههای مطلوبتری برای انسانتبارهایی چون ما بودند. در عوض، جنگلهای گرمسیری متراکم بهعنوان قلمروهای نامطلوب و خشنی برای زندگی انسان ماقبل تاریخی محسوب میشدند.
بیایید کار را با غار تابون در جزیرهی پالاوان در جنوب غرب فیلیپین شروع کنیم. این غار یکی از غارهای مجموعهای شامل بیش از ۲۰۰ غار است که با آرایش لانهزنبوری در ساحل قرار گرفتهاند. غار تابون از دههی ۱۹۶۰ میلادی هدف حفاریها بوده است و اولین نقطه برای شناسایی انسانهای ماقبل تاریخی فیلیپین به شمار میرود. گونهی ما حداقل از ۴۰ هزار سال پیش در این منطقه زندگی میکرد.
پژوهشگرها به رهبری هرمین زائوفلر از دانشگاه دیلیمان فیلیپین در شهر کوئیزون با بررسی مجدد شواهد بهدستآمده از غار تابون به دنبال دادههای بیشتری از انسانهای این منطقه رفتند. آنها آخرین نتایجشان را در ماه اوت در مجلهی باستانشناسی پارینهسنگی منتشر کردند.
گروه زائوفلر مقادیر انبوهی از فضولات پرندگان و خفاشهای داخل غار تابون را بررسی کردند. این حیوانات حشراتی را میخورند که خود از گیاهان محیط اطراف تغذیه میکردند. ایزوتوپهای کربن موجود در فضولات، خصوصیات گیاهان جنگلی را دارند نه علفها؛ بدین معنا که میتوان گفت که این محیط در اصل جنگل بارانی گرمسیری بوده است. این یافتهها همراستا با شواهدی از گردههای درختهایی مثل مانگرو و درخت دماسبی بودند.
پژوهشگرها همچنین ابزارهای سنگی بهدستآمده از غار تابون را بررسی کردند. از میان ۴۱ ابزار که با دقت بررسی شدند، ۲۳ عدد از آنها نشانههایی از برش و آمادهسازی گیاهان را در خود داشتند. به نظر میرسید تعدادی از این ابزار برای بریدن گیاهان سخت مثل بامبو و جداسازی ساقههای بلند آنها به کار میرفتند. آن انسانها احتمالا اشیایی مثل سبد، طناب و بست هم میساختند.
ابزارهای سنگی که تیم زائوفلر بررسی کرد، در لایههایی با قدمت بین ۳۹ هزار تا ۳۰ هزار سال پیش کشف شدند. این یافتهها به مدتها پیش از گسترش کشاورزی اشاره دارند، بنابراین انسانهای این دوره به گروه شکارچی گردآورنده تعلق داشتهاند. واضح است این انسانها در زندگی در جنگلهای بارانی به مدت هزاران سال موفق بودند.
یافتههای فوق منطبق با سناریوی «جنگلهای بارانی برای انسانها بد است» نبودند. در واقع، بیشتر با مجموعهای از شواهد سازگار هستند که نشان میدهند انسانها و خویشاوندان انسانتبار ما اغلب در جنگلهای انبوه زندگی میکردند.
بگذارید اول به گذشتهای نزدیکتر مثل دههزار سال پیش برویم؛ دورهای که در آن کشاورزی رونق بیشتری یافته بود. برخی از قویترین شواهد دربارهی زندگی انسانها در جنگلهای بارانی در این دوره از آمازون بهدست آمدهاند. طی چند هزار سال گذشته، این جنگل بارانی انبوه مملو از سکونتگاههای پراکندهای بود که در آنها کشت گیاهان متعدد و پرورش حیوانات رواج داشت.
براساس تخمین پژوهشگرها در سال گذشته، بیش از ۱۰ هزار سایت باستانشناسی کشفنشده فقط در آمازون وجود دارد. وجود آن «شهرهای شبحوار» نشان میدهد که جوامع پیچیده همه به یک شکل توسعه نیافتند. ساکنان آمازون در مناطق پرسازهی ساختهشده از گل و نه سنگ زندگی میکردند؛ اما دست به قطع درختان جنگل نزدند یا محل زندگی خود را بهطور کامل به سبک زندگی کشاورزی تبدیل نکردند.
به زبان سادهتر انسانها درختها را رها نکردند. از قضا تنها عاملی که ممکن است بتواند باعث خروج بومیان آمازون از محل زندگی خود شود، تغییرات اقلیمی است که میتواند آمازون را به نقطهی بیبازگشت برساند و بخشهایی از آن را به ساوانا تبدیل کند.
مسئله اینجاست که باستانشناسها زمان زیادی را صرف جنگلهای بارانی نکردهاند. یکی از دلایل این مسئله، شرایط بد رطوبت برای حفظ بقایای زیستی است. برای مثال شواهد فیلیپین از جنگلهای بارانی نیامده بود، بلکه از غاری به دست آمد که در احاطهی جنگلهای بارانی قرار داشت.
مهمتر از هر چیز سنگ، اغلب اوقات در جنگلهای بارانی کمیاب است، بنابراین افرادی که در این مناطق زندگی میکردند اشیای خود را از مواد دیگری مثل بامبو میساختند که ساکنین غار تابون هم زیاد از آن استفاده میکردند. در واقع پژوهش زائوفلر فرضیهای به نام بامبو را تقویت میکند که براساس آن مردم ماقبلتاریخ در جنوب شرق آسیا، به ابداع ابزارهای سنگی پیچیده نیازی نداشتند؛ زیرا میتوانستند از بامبو چیزهای زیادی بسازند.
بااینحال در دههی گذشته، برخی پژوهشگرها جستجوی سایتهای مجاور جنگلهای بارانی را شروع کردند و علائمی از زیستگاههای انسانی را یافتند. یکی از مناطق کلیدی، «پانگا یا سعیدی»، غاری در کنیا است. این غار شواهدی از انسانهای ۷۸ هزار سال پیش را در خود دارد که در منطقهای ترکیبی از جنگلهای بارانی و علفزار زندگی میکردند. براساس برخی نشانهها، ساکنین این منطقه تور و دیگر ابزارهای بیدوام را برای شکار حیوانات کوچک میساختند.
حالا گونهای غیر از خودمان را درنظر بگیرید. هابیتها (Homo floresiensis) در جزیرهی فلورس، بخشی از اندونزی کنونی به مدت صدها هزار سال تا حدود ۵۰ هزار سال پیش زندگی میکردند. فلورس در آن زمان جنگلی انبوه بود، در نتیجه بدیهی است که این گونهی انسانتبار با آن محیط سازگاری داشت.
انسانها احتمالا راستقامتی خود را از زمان زندگی در جنگلها به دست آوردند
همچنین گونهی کوچک انسان لوزونی (Homo Luzonensis) از لوزون فیلیپین (چندان از غار تابون دور نیست)، حداقل ۱۳۴ هزار سال پیش در جنگلهای انبوه این منطقه زندگی میکرد. حالا بگذارید بیشتر به عقب بازگردیم و به قدیمیترین انسانتبارها و اجداد اولیه خود نگاهی بیندازیم.
نزدیکترین خویشاوندان زندهی ما زمان زیادی را داخل و اطراف درختها سپری میکنند. شامپانزهها، گوریلها و اورانگوتانها همه با زندگی در سایهی درختها به تکامل رسیدهاند و بازوهای بلند و دیگر ویژگیهای به آنها امکان میدهد در میان شاخهها جستوخیز کنند و از آنها آویزان شوند.
در مقابل، انسانها و نزدیکترین خویشاوندان منقرضشدهشان مثل نئاندرتالها بیشتر با راهرفتن بهصورت عمودی روی زمین سازگار شدهاند. ما میتوانیم از درخت بالا برویم اما در این کار به اندازهی شامپانزهها خوب نیستیم، همانطور که آنها در دوی استقامت به اندازهی ما خوب نیستند.
تمام مقایسههای فوق یک معنی ساده دارند: در طول تکامل انسانتبارها، ما کمتر با زندگی در درختها و بیشتر با راهرفتن بهصورت عمودی روی زمین سازگار شدیم. ما از نسل یک میمون انساننمای ناشناخته هستیم که شاید ۷ میلیون سال پیش میزیست و جد مشترک ما و شامپانزههای کنونی بود. احتمالا این میمون اجدادی با زندگی در درختها به تکامل رسیده بود.
پرسش اینجاست که دقیقا چه زمان و چرا انسان از درختها بیرون آمد؟ نظریهای کلاسیک که به تدریج در قرن بیستم پدید آمد، فرضیهی ساوانا نامیده میشود. این فرضیه کاملا ساده است. برخی از میمونهای انساننما جنگلها را ترک کردند و به سمت ساواناها حرکت کردند و به این ترتیب فشار تکاملی باعث راه رفتن به حالت عمودی به جای مدل راهرفتن میمونها شد.
فرضیهی ساوانا در چند دههی اخیر هدف انتقادهای زیادی بوده است. بریجیت سنوت در پژوهشی در سال ۲۰۱۵ مینویسد فرضیهی معروف ساوانا دیگر پذیرفتنی نیست. سنوت کاشف یک انسانتبار ۶ میلیون ساله به نام اررین (Orrorin) است که به نظر میرسید با وجود زندگی در محیط جنگلی، روی دوپا راه میرفته است. گونههای جدیدتر مثل آردیپیتکوس رامیدوس نیز از ۴٫۴ میلیون سال پیش به صورت عمودی راه میرفتند و در عین حال در میان درختان زندگی میکردند.
با اینحال، پژوهشگرهایی وجود دارند که از فرضیهی ساوانا دفاع میکنند. مانوئل دومینگز رودریگو از دانشگاه کامپلوتنس مادرید اسپانیا در مقالهای در سال ۲۰۱۴ با عنوان «آیا فرضیهی ساوانا مفهومی مرده برای توجه ظهور اولین انسانتبارها است؟» به دفاع از این فرضیه پرداخت و نتیجه گرفت که پاسخ به این پرسش «خیر» است.
استدلال دومینیگ رودریگو این است که در واقع دو نسخه از فرضیهی ساوانا وجود دارد: یک نسخه، ساوانا را علفزار میپندارد، در حالی که نسخهای دیگر محیطی ترکیبی از علفزار و جنگل را درنظر میگیرد. او میگوید فرضیهی علفزار محض دیگر پذیرفتنی نیست، اما فرضیهی زیستگاه ترکیبی دارای پشتوانه است.
مقالهای در سال ۲۰۲۰ فرضیههای فوق را تأیید کرد. پژوهشگرها در این بررسی تلاش کردند تغییر زیستگاههای آفریقایی را با تخمین سن تکاملی گونههای مختلف درختهای ساوانا بازسازی کنند. براساس یافتههای این پژوهش، ساواناها بین ۱۵ تا ۱۰ میلیون سال پیش در مناطق گرمسیری و نیمهگرمسیری گسترش یافتند و درنهایت حدود سه میلیون سال پیش به آفریقای جنوبی رسیدند.
از این پژوهش میتوان به دو نتیجه رسید. در وهلهی اول، ساواناها در حین کاهش جنگلهای انبوه گسترش یافتهاند که همین مسئله احتمالا باعث شده میمونهای انساننما و انسانتبارها به علفزارها روی بیاورند. از سوی دیگر، زمانبندیها منطبق نیستند، برای مثال هیچ مدرک مناسبی از دوپا بودن تا ۶ میلیون سال پیش کشف نشده است؛ اما چرا انقدر دیر؟ آنهم وقتی که ساواناها ۹ میلیون سال قبلتر گسترش یافتند؟ از سویی تا ۲ میلیون سال پیش هیچ انسانتباری کشف نشده که در علفزارهای باز زندگی کرده باشد.
پاسخ به ابهامات فوق میتواند این باشد که اجداد ما از همان محیط درختی و نه از روی زمین، راهرفتن به صورت عمودی را آغاز کردند، . این فرضیه بحثبرانگیز است، اما در ۲۰ سال گذشته، شواهد رو به افزایش در حمایت از آن یافت شده است. شواهد اولیه از اورانگوتانها به دست آمد که میتوانند در راستای شاخهها به صورت عمودی و با دستها برای ایجاد تکیهگاه راه بروند؛ اما اورانگوتانها نزدیکترین خویشاوند ما نیستند.
بااینحال در سال ۲۰۲۲، ریانا دروموند کلارک و همکارانش شامپانزههایی را بررسی کردند که در زیستگاه ترکیبی درهی ایسا در تاسمانی زندگی میکردند. آنها متوجه شدند که شامپانزهها اغلب اوقات در درختها به صورت دو پا راه میروند. به عبارتی، دوپا بودن با گذر زمان روی زمین صاف رواج نیافته، بلکه عکس این مسئله صحیح است. دروموند کلارک که حالا در مؤسسهی انسانشناسی تکاملی لایپزیک آلمان فعالیت دارد، به دنبال بازگرداندن درختها به داستان تکامل انسان است.
شاید به همین دلیل است که ما انسانها حس عمیقی به جنگلها و پارکهای جنگلی داریم و در اطراف درختها به آرامش میرسیم. از این رو میتوان گفت ایدهی اصلی تکامل انسان در قرن بیستم اگر اشتباه نباشد، به صورت جدی ناقص است. مسئله فقط به زمان ترک درختها توسط انسان مربوط نمیشود. بلکه زمان کمتری را نسبت به میمونهای انساننمای دیگر در جوار درختها گذراندیم. با این حال درختها هنوز کلید زیستگاهها و سلامتمان به شمار میروند. در واقع شاید بتوان گفت هرگز آنها را ترک نکردهایم.