منبع: نیویورکتایمز
تاریخ انتشار: 29 سپتامبر 2024
نویسنده: راجر کوهن
مترجم: لیلا احمدی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
«راجر کوهن»، نویسنده، روزنامهنگار و تحلیلگر ارشد آمریکایی است. او سردبیر سابقِ «نیویورکتایمز» و «هرالد تریبون» و مدیر دفتر تایمز در پاریس است. کوهن خبرنگار باسابقهای است و بیش از چهار دهه از جنگهای لبنان، بوسنی، اوکراین و غزه گزارش تحلیلی تهیه کرده است.
او در این مقاله با یادآوریِ پیمانهای مهم تاریخی از قبیل«یاتا» و «کمپدیوید»، از «فقدان نظم جهانی و استراتژیِ راهبردیِ مسلط» و «رواج سیاست نظارهگری و بیتفاوتی در غالب کشورها» سخن به میان آورده است.
او افولِ سلطۀ بینالمللیِ ایالات متحده و برآمدنِ قدرتهای متزلزل و جایگزین را دلیل پایاییِ جنگ در خاورمیانه میداند و هشدار میدهد در غیاب آن نظمِ آمرانه و دوراندیشیِ خردمندانه، عنانگسیختهگیِ دیوانهوارِ شی، پوتین، ترامپ، نتانیاهو و سایر بازیگران شوریده، پایانی نخواهد داشت.
شایان ذکر است که مقالات ترجمهشده در این بخش، صرفاً بازتاب دیدگاه نویسنده و در راستای بررسی مطبوعات جهان است.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
عصر ایران/ ترجمه: جنگ در خاورمیانه از یک سال پیش شدت گرفت و روزبهروز گستردهتر شد. قدرتهای بزرگ نشان دادند که قادر به توقف یا حتی اثرگذاریِ قابلتوجه بر این غائلۀ تاریخی نیستند.
وضعیت موجود حاکی از شکستِ ابرقدرتها در خاورمیانه و برآمدنِ اقتدار پرتلاطم و نامتمرکزی است که به نظر میرسد دوام خواهد داشت. توان ایالات متحده برای اثرگذاری بر رویدادهای خاورمیانه بهوضوح کاهش یافته و کشورهای دیگر هم صرفاً نظارهگرند.
دولت بایدن، تلاش ایالات متحده برای ازسرگیریِ مذاکرات بین اسرائیل و حماس برای خاتمهدادن به درگیریها در غزه را موفقیتآمیز توصیف کرد، اما نتانیاهو تن به سازش نداد و مذاکرات با شکست مواجه شد. تلاش غرب برای اجتناب از جنگ تمامعیارِ اسرائیل و حزبالله در لبنان و جلوگیری از فجایع انسانی در منطقه به جایی نرسید و مذاکرات با کشتهشدنِ حسن نصرالله (رهبر حزبالله) به فرمان اسرائیل در هالهای از ابهام فرو رفت.
«ریچارد هاس» (رئیس بازنشستۀ شورای روابط خارجی) میگوید: «در دنیایی که نیروهای گریز از مرکز، بسیار قویتر از نیروهای منسجماند، «چندپارگی»، قدرتِ غالب و ناگزیر است. خاورمیانه میتواند اولین مطالعۀ موردی، پیرامونِ این چندپارگیِ مخاطرهآمیز باشد.»
با کشتهشدنِ حسن نصرالله که بیش از سه دهه رهبر حزبالله بود و سازمان شیعی را به یکی از قدرتمندترین نیروهای مسلحِ غیردولتی در جهان مبدل کرد، خلأیی پدیدار میشود که به سادگی پُر نخواهد شد. این وضعیت، ضربۀ بزرگی به حامیان اصلیِ حزبالله میزند، بانیِ بیثباتی است و میتواند به جنگی تمامعیار بیانجامد.
«ژیل کِپِل» (پژوهشگر فرانسوی، تحلیلگر مسائل خاورمیانه و نویسندۀ کتابی در مورد تحولات جهان از اکتبر تاکنون) نیز در این رابطه میگوید:
«نصرالله برای حزبالله که بازوی تنومند و پیشروی ایران بود، نماد همهچیز محسوب میشد. برخی از طرفداران او در محلات فقیرنشینِ بیروت، مرگ او را باور ندارند و معتقدند که سرانجام، همچون منجیِ موعود برای از بینبردن شر ظهور خواهد کرد. در غیاب او، حکومت ضعیف و چهبسا فانی خواهد شد و این پرسش مطرح است که آیا هنوز امکان ادارۀ حزبالله وجود دارد؟ بعید نیست که در غیاب او، سرنوشتی مشابه شوروی سابق پس از خروجِ ارتش سرخ از افغانستان در انتظار حکومت ایران باشد. ارتش شوروی در پانزدهم فوریۀ ۱٩٨٩ کابل را ترک کرد و در نهم نوامبر همان سال، دیوار برلین فرو ریخت. با درهمشکستنِ حزبالله، اسرائیل دیگر نیازی ندارد با جمهوری اسلامی بجنگد.»
ایالات متحده از سالیان دور، تنها کشوری بود که میتوانست بهطور همزمان بر اسرائیل و کشورهای عربی، فشار مؤثر وارد کند. مذاکرات دیپلماتیک آمریکا سببِ انعقاد پیمان «کمپ دیوید» در سال 1978 شد که صلح را برای اسرائیل و مصر به ارمغان آورد و به وفاقِ اسرائیل و اردن در سال 1994 انجامید. بیش از سه دههٔ پیش، «اسحاق رابین» (نخست وزیر اسرائیل) و «یاسر عرفات» (رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین) در چمنِ کاخ سفید، دستِ دوستی دادند و برای آَشتیِ دولتهایشان، پیمان صلح منعقد کردند.
[م. «کمپ دیوید»، توافقنامهای تاریخی است که بین انور سادات (رییسجمهور مصر) و مِناخیم بِگین (نخستوزیر اسرائیل) در ۲۶ شهریور ۱۳۵۷، مصادف با ۱۷ سپتامبر ۱۹۷۸ منعقد شد. این پیمان پس از دوازده روز مذاکرۀ مخفیانه، با میانجیگری آمریکا در کمپ دیوید (که یکی از استراحتگاههایِ ریاستجمهوری آمریکا است) نهایی شد و در 17 سپتامبر 1978 با حضور جیمی کارتر (رئیسجمهور آمریکا) در کاخ سفید به امضای نهایی رسید.
پیمان کمپ دیوید، اولین توافق در جدال دیرپای اعراب و اسرائیل بود که به قرارداد صلح میان مصر و اسرائیل انجامید.
پیمان کمپ دیوید، ۸ بند اصلی داشت:
1-نیروهای اسرائیلی باید طی سه سال پس از انعقاد پیمان، از صحرای سینا عقبنشینی کنند.
2- لزوم برقراری روابط دوستانه و روابط کامل دیپلماتیک میان دو طرف
3- بهرسمیتشناختنِ تمامیت ارضیِ اسرائیل
4- استقرار نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد در منطقۀ مرزی سینا
5- جواز گذر کشتیهای اسرائیل از آبراه سوئز
6- شروع مذاکرات دربارۀ خودمختاریِ فلسطینیان در نوار غزه و کرانۀ باختریِ رود اردن به فاصلۀ یک ماه پس از عقد قرارداد
7- انتخابات برای تعیین دولتی خودمختار در نوار غزه و ساحل غربیِ رود اردن؛ سپس عقبنشینی ۵ سالۀ نظامی و غیرنظامیِ نیروهای اسراییل
8- ایجاد کارگروهی برای رسیدگی به ادعاهای مالی طرفین
این توافق، فضایی مملو از امیدواری، آشتی و صلح میان اعراب و اسرائیل به وجود آورد و آغازی برای صلح پایدار در خاورمیانه شد. بههمیندلیل، بنیاد نوبل در سال ۱۹۷۸، جایزۀ صلح را به انور سادات و مناخیم بگین اهدا کرد؛ اما دیری نپایید که مجمع عمومی سازمان ملل، به درخواست سازمان آزادیبخش فلسطین، قطعنامهای به تصویب رساند که حاکی از محکومیتِ ضمنیِ این پیمان بود و مدعی شده بود که بدون مشارکت سازمان ملل و سازمان آزادیبخش فلسطین و برخلاف منشور ملل متحد، منعقد شده و حق بازگشتِ آوارگان فلسطینی، حق تعیین سرنوشت و حق حاکمیت ارضیِ فلسطینان را شامل نشده است. سازمان کنفرانس اسلامی در واکنش به کمپ دیوید، رأی به «تعلیق عضویت مصر» داد. اتحادیۀ عرب نیز در واکنش، عضویت مصر را به حالت «تعلیق» درآورد و کمکهای اقتصادی به این کشور را قطع کرد. مقر مرکزی اتحادیۀ عرب نیز متعاقباً از قاهره به تونس منتقل شد. در هنگام امضای پیمان کمپ دیوید، اردشیر زاهدی (آخرین سفیر ایران قبل از پیروزی انقلاب) در آمریکا به نمایندگی از محمدرضاشاه شرکت داشت و از سوی ایران پیمان صلح مصر و اسرائیل را به مردمِ هردو کشور تبریک گفت. پس از انقلاب ۱۳۵۷، ایران با پیمان مذکور به مخالفت برخاست و از رسمیتدادن به آن امتناع کرد. رابطۀ دیپلماتیک ایران و مصر نیز به همین دلیل قطع شد.]
جهان از آن زمان دگرگون شده است. دشمنان اصلی اسرائیل هم تغییر کردهاند. توان آمریکا برای اثرگذاری بر شبه نظامیها که در واشنگتن بهعنوان سازمانهای تروریستی شناخته میشوند، کاهش یافته است. این گروهها عملاً خارج از دسترسِ دیپلماسی آمریکایی هستند.
ایالات متحده از اهرمهای نفوذ پایداری بر اسرائیل، بهویژه در قالبِ کمکهای نظامی برخوردار است که شامل یک بستۀ 15 میلیارد دلاری میشود که در سال جاری به تأیید رئیسجمهور جو بایدن رسید. اتحاد آهنین با اسرائیل براساس ملاحظات استراتژیک و سیاست داخلی و نیز ارزشهای مشترکِ دو دموکراسی، به این معنا است که واشنگتن هرگز ارسال تسلیحات و کمکهای مالی به اسرائیل را قطع نخواهد کرد.
پاسخ قاطع نظامی اسرائیل در غزه به ماجرای 7 اکتبر، قتلعام اسرائیلیها و دستگیری حدود 250 گروگان به فرمان حماس صرفاً با توبیخِ ملایمِ بایدن مواجه شد. هرچند بایدن اقدامات اسرائیل را «تندروانه» خواند، اما حمایت آمریکا از متحدِ درگیر در جنگ، قاطعانه بود و تلفات فلسطینیها در غزه را به دهها هزار نفر رساند. بسیاری از قربانیانِ جنگ، در زمرۀ غیرنظامیان بودند.
با این که سال گذشته، حمایت آمریکا از اسرائیل، در دانشگاههای آمریکایی و خیابانهای اروپایی (قارهای که کمتر از یک قرن پیش به نابودی یهودیان دست زد)، به نحو فزایندهای زیر سؤال رفت، میتوان گفت که ایالات متحده با هر دولتِ قابلتصوری که ممکن است روی کار بیاید، قصد کنارگذاشتنِ متحد یهودیاش را ندارد. «ریچارد ناتان هاس» (رئیس شورای روابط خارجی آمریکا) میگوید: «با وجود همدلی فزایندۀ مردم بهویژه جوانان آمریکایی با آرمان فلسطین، هرگونه تغییر در سیاست ایالات متحده در قبال اسرائیل، حاشیهای است.»
بهرغم افزایش دامنۀ کشمکش و کشتار مردم بیگناه، قدرتهای بزرگ تاکنون صرفاً نظارهگر بودهاند. «چین» واردکنندۀ بزرگِ نفت ایران است و حامی اصلیِ هر جریانی که نظم جهانی(به رهبری آمریکا و برآمده از ویرانههای سال 1945) را تضعیف میکند. درنتیجه علاقۀ چندانی به پوشیدن ردای صلحطلبانه ندارد.
[م. سال 1945، آغازگر نظمِ نوینِ روابط بینالملل پس از جنگهای مهیب جهانی است و مقارن است با تأسیسِ سازمانهای بینالمللی. «نظم جهانیِ پس از 1945»، ناظر بر «پیمان یالتا» و رخدادهای متعاقب است.
چند ماه مانده به پایان جنگ جهانی دوم یعنی از چهارم تا یازدهم فوریۀ سال 1945 در کاخ تزارهای شهر یالتا، واقع در شبهجزیرۀ کریمه، نشست سران «ائتلاف ضدهیتلر» با حضور فرانکلین روزولت (رئیسجمهور آمریکا)، وینستون چرچیل (نخستوزیر انگلستان) و جوزف استالین (رهبر شوروی) برگزار شد. این رهبران پیرامون شکست نهاییِ آلمان نازی و متحدانش، اتخاذ سیاست راهبردی، برنامۀ مشترک و راهکارهایی برای برپاییِ نظم نوین جهانی پس از پایان جنگ جهانی دوم مذاکره کردند.]
«روسیه» نیز بهویژه در آستانۀ انتخابات 5 نوامبر در ایالات متحده، تمایل چندانی برای کمک به این کشور ندارد. روسیه درگیر جنگ اوکراین است و در حوزۀ فناوری دفاعی و هواپیماهای بدون سرنشین در جدال لاینحلِ اوکراین، متکی به ایران است.
روسیه مثل چین، از هر نشانهای از افول آمریکا یا هر فرصتی برای فرو بردنِ آمریکا در منجلاب خاورمیانه، استقبال میکند. بازگشت احتمالیِ دونالد ترامپ (رئیس جمهور پیشین آمریکا) به کاخ سفید نیز، احتمالاً برای مسکو، بازگشت رهبری قلمداد میشود که روابط حسنهای با ولادیمیر پوتین دارد.
در میان قدرتهای منطقهای، هیچ کشوری آنچنان نیرومند و متعهد به آرمان فلسطین نیست که بتواند با اسرائیل مقابلۀ نظامی کند. «ایران» هم بسیار محتاط است، زیرا میداند هزینۀ جنگِ همهجانبه میتواند بسیار مخاطرهآمیز باشد. «مصر» از هجوم عظیم آوارگان فلسطینی میترسد و پا پس میکشد. «عربستانسعودی» هم گرچه در پی تشکیل کشور فلسطین است، اما جان سعودیها را برای این هدف به خطر نمیاندازد.
«قطر» که سالانه صدها میلیون دلار کمک مالی به حماس میکرد و فقط بخشی از آن برای ساخت هزارتویی از تونلها به عمق 250 فوت، جایی که گروگانهای اسرائیلی در آن نگهداری میشدند، صرف شد، از همدستیِ نخستوزیر بنیامین نتانیاهو برخوردار بود که حماس را راهی مؤثر برای تضعیف تشکیلات خودگردان فلسطین در کرانۀ باختری می دانست تا هرگونه شانس صلح را تضعیف کند.
فاجعۀ 7 اکتبر، نقطۀ اوج دستاندازیِ بدبینانۀ رهبران عرب و اسرائیل به تلاش فلسطین برای تشکیل کشور مستقل بود. یک سال بعد، هیچکس نمیداند با تکهپارههای بهجامانده از فاجعه چه کند.
رهبران جهان در چنین شرایطی، عازم زیارت سالیانه در نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد شدهاند؛ جایی که شورای امنیت به دلیل وتوی روسیه بر قطعنامههای مربوط به اوکراین و وتوی آمریکا بر قطعنامههای مربوط به اسرائیل، عملاً از پا درآمده است.
رهبران به سخنان «جو بایدن» گوش میسپارند که حال و روزِ جهان را در بحبوحۀ فزونییافتنِ تمامیتخواهی و پریشانحالیِ دموکراسی وصف میکند و سخنان «آنتونیو گوترش» (دبیرکل سازمان ملل) را میشنوند که از «مجازات دستهجمعیِ مردم فلسطین» (عبارتی که موجب خشم اسرائیل میشود) در پاسخ به اقدامات شنیعِ تروریستی در هفتم اکتبر سال گذشته، منزجر است.
سخنان گوترش و بایدن در «فقدانِ استراتژیکِ نظم جهانی» ابلاغ میشود؛ نظمی که با افولِ سلطۀ غرب و ظهور متزلزلِ جایگزینهای آن به حال تعلیق درآمده است. حالا دیگر اهرمی برای فشار بر شبهنظامیان و اسرائیل و پیشبردِ دیپلماسی مؤثر وجود ندارد. در غیابِ استراتژیِ غالب، گرهگشاییِ بدون بازسازی، مانع از اقدام مؤثر برای توقف جنگِ غزه خواهد شد.
اجماع جهانی برای صلح یا آتشبس وجود ندارد. در گذشته، وقوع جنگ در خاورمیانه به افزایش قیمت نفت و سقوط بازار منجر میشد و توجه جهان را به خود جلب میکرد. در شرایط کنونی، موضع فردی مثل «ایتامار رابینوویچ» (سفیر سابق اسرائیل در ایالات متحده) فقط این است که «بگذار به همین سیاق پیش برود.»
در غیاب واکنش یکپارچه و هماهنگِ بینالمللی، «بنیامین نتانیاهو» و «یحیی سینوار» (رهبر حماس و مغز متفکر حملۀ 7 اکتبر)، با هیچ مانعی برای تاختوتاز در چنین مسیر هولناکی مواجه نیستند؛ مسیری که پایانش نامشخص است و قربانیان زیادی خواهد گرفت.
نتانیاهو از تلاش مصرانۀ آمریکا برای عادیسازیِ روابط با عربستان سعودی که شاید مهمترین کشور جهان عرب و اسلام باشد، دوری گزیده و میداند که چنین اقدامی در گرو تعهد جدی به ایجاد کشور فلسطینی است؛ هدفی که در حیات سیاسیِِ بیبی هرگز محلی از اعراب نداشته است.
[م. نشریۀ «پولیتیکو» چند ماه قبل، از ایدۀ نوینِ ایالات متحده برای رفع بحران غزه با اعزام نیروهای حافظ صلح و مشاور ارشد امریکایی خبر داد. چهار مقام آمریکایی روایت کردند که دولت جو بایدن در حال بررسیِ انتصاب مقام آمریکایی برای خدمت به عنوان «مشاور ارشد غیرنظامی» با پایان جنگ در غزه است. ایدۀ مشاور بر رشد اقتصاد غزه و بازسازی شهرهای ویرانشده متمرکز بود. هرچند ایالات متحده حامی اسرائیل است، اما از آغاز جنگ بر استقرار نیروی حافظ صلح در غزه و مذاکره برای حلوفصلِ بحران و رسیدن به آتشبس، تأکید کرده است.
دولت بایدن به مذاکره با کشورهای عربی از قبیل مصر، مراکش و امارات پرداخت تا بخشی از نیروی حافظ صلح باشند. در همین راستا، توافق گستردهای بین ایالات متحده، دولت اسرائیل و بازیگران منطقهای برای کمک به تشکیل شورای فلسطین متشکل از فلسطینیهای غزه به راه افتاد تا ساختار حکومتی موقت شکل بگیرد.]
علاقۀ نتانیاهو به طولانیکردن جنگ برای فرار از توبیخ رسمی به خاطر شکستهای نظامی و اطلاعاتی که منجر به حملۀ 7 اکتبر شد، هرگونه تلاش دیپلماتیک را پیچیدهتر میکند. تلاش برای اجتناب از مواجهه با اتهامات شخصیِ کلاهبرداری و فساد که علیه او مطرح شده، نیز در همین راستا است. او زمان میخرد که به پنج نوامبر برسد و شانس با او یار باشد تا متحد نیرومندش ترامپ روی کار بیاید.
خانوادههای اسرائیلی که فرزندانشان را روانۀ میدان جنگ میکنند، نمیدانند که فرماندۀ کل قوا تا چه حد به حفظ جان سربازانِ جوان متعهد است. صلح و سازش در قاموس او نیست. از هر فرصتی برای جنگ بهره میگیرد. جنگطلبیِ نخستوزیر برای مردم اسرائیل هم، دلخراش و آزاردهنده شده است.
در مورد سینوار هم داستان به این صورت است که گروگانهای اسرائیلی را به اهرم فشار مبدل کرده. بیتفاوتِی آشکار او در قبال تلفات عظیمِ فلسطینیها در غزه، خشم و حیرتِ جهان را برانگیخته است.*
با جانباختنِ شمار بیشتری از کودکان فلسطینی، خشم عمومی علیه اسرائیل افزایش یافت. سینوار دلایل اندکی برای تغییر مسیر دارد و در ملغمهای که «استفن هاینتز» (رئیس سازمان خیریۀ صندوق برادران راکفلر)، آن را «عصر آشوب» نامیده، قرار نیست تغییر مسیر بدهد. هاینتز در مقالۀ اخیر خود نوشته است: «بنیانگذارانی که از میانۀ قرن بیستم، روابط بینالملل و مسائل جهانی را مدیریت کردند، دیگر قادر به رسیدگی به مشکلات هزارۀ جدید نیستند». آنها ناکارآمد، نابهنگام و منسوخ شدهاند.
---------------------------
*توضیح مجدد: آنچه نویسنده به حماس نسبت داده طبعا موضع عصر ایران نیست. مقاله نگاه نویسنده را بازمیتابانَد.