۰۱ دی ۱۴۰۴
به روز شده در: ۰۱ دی ۱۴۰۴ - ۰۰:۲۷
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۰۰۸۵۴۹
تاریخ انتشار: ۱۱:۲۸ - ۰۶-۰۸-۱۴۰۳
کد ۱۰۰۸۵۴۹
انتشار: ۱۱:۲۸ - ۰۶-۰۸-۱۴۰۳

ماجراهای آخرین کدخدای تهران در روستای پونک (+عکس)

ماجراهای آخرین کدخدای تهران در روستای پونک (+عکس)
آخرین کدخدای پونک آخرین کدخدای تهران نیز بود. مردی بلندقامت و خوش حافظه که با همه کهولتش خاطرات بسیاری از پونک به یاد داشت.

خانه‌ای در محله پونک در خیابان پونه چهار، با نمای سنگی سفید منزل مرحوم محمد فدایی است. خانه همچنان پابرجاست. وسایل خانه نیز به یاد پدر دست‌نخورده باقی مانده است؛ همه کتاب‌هایش، تفنگ معروف کدخدا و وسایل قدیمی که روایتگر تاریخ یک محله هستند.

به گزارش همشهری آنلاین، افتخار فدایی، دختر بزرگ خانواده، می‌گوید: «۹ خواهر و بردار هستیم. درهای این خانه تا آخرین روزهای حیات پدر و مادرم به روی اهالی محل باز بود. پدر سال ۱۳۰۷ متولد شد. مادرش اهل فرحزاد بود و از همان دوران کودکی پدر را در فرحزاد به مکتب‌خانه فرستاد. برای همین پدر جزو انگشت‌شمار افرادی بود که در پونک سواد داشت. ۱۶ سالش بود که در دورهمی مردانه می‌نشست و در حضور کدخدای آن روزهای پونک کتاب می‌خواند. همین سوادش هم باعث شد مورد توجه زن ارباب فرمانفرما قرار بگیرد.»

افتخار خانم می‌گوید: «روزی پدر برای خانه بتول‌خانم، زن ارباب بار هیزم می‌برد. از نگهبان درخواست رسید می‌کند. خبر به گوش بتول‌خانم می‌رسد و روی کاغذ می‌نویسد: «یک‌ بار هیزم تحویل گرفته شد» ازآنجایی‌که سهم ارباب و کشاورز باید مشخص می‌شد پدر کاغذ را قبول نمی‌کند و می‌گوید: «یک‌ بار هیزم نبود و سه بار بود.» بعد دست‌نوشته بتول‌خانم را پاره می‌کند. خبر به گوش بتول‌خانم می‌رسد و پدر را فرامی‌خواند و می‌پرسد: «مگر می‌دانی چه نوشته‌ام؟» آنجا پی می‌برد پدرم باسواد است. همین باعث می‌شود تا پدر موردتوجه فرمانفرماییان قرار بگیرد. بعدها همین بتول‌خانم پدرم را برای کدخدایی به دولت پیشنهاد می‌دهد.»

ماجراهای آخرین کدخدای تهران در روستای پونک

درهای خانه مرحوم پونکی همیشه باز بود تا مردم برای پیگیری امورشان راحت‌تر باشند. حتی او کاری کرده بود مامور ثبت احوال سالی یکی دو بار از شمیران به خانه او بیاید تا به امور پونکی ها رسیدگی کند. او مامور بود تا اسامی جوان‌هایی که خدمت نکرده‌اند را به پاسگاه کن بدهد تا به خدمت سربازی بروند. در حقیقت خانه‌مان محل سربازگیری شده بود.

عبدالسعید فدایی، پسر خانواده می‌گوید: «پدر سال ۱۳۹۹ فوت کرد. با وجود کهولت سن، خودش بالای درخت می‌رفت تا توت بچیند. می‌گفتیم پدر اجازه بدهید ما این کار را انجام بدهیم، می‌گفت شما بلد نیستید، هم خودتان را ناقص می‌کنید و هم درخت را. حواسش به همه‌ کس و همه‌ چیز بود و در ۹۰ سالگی بسیاری از داستان‌های کتاب‌هایش را از حفظ برایمان می‌خواند.»

برچسب ها: کدخدا ، پونک
ارسال به دوستان
خاطره ویشکا آسایش از سیلی زدن به صورت رضا عطاران نگاهی به ۱۰ فرودگاه بزرگ جهان در ۲۰۲۵ با بیش از ۷۰ میلیون مسافر (+تصاویر) قدیمی‌ترین عکس از جشن یلدای ایرانیان محمد اسلامی: تصویر ذهنی مردم و جامعه نخبگانی باید نسبت به سازمان انرژی اتمی ایران تغییر کند محمود عباس: آماده‌ایم با همه نیروهای جامعه اسرائیل همکاری کنیم اعتراض به مصوبات پشت درهای بسته؛ درخواست تشکل‌های تصویری از رئیس‌جمهور برای توقف یک ابلاغ جنجالی سازمان ملل: آتش بسی وجود ندارد / ادامه بمباران غزه از سوی اسرائیل سناتور آمریکایی: احتمال کمی برای خلع سلاح حماس وجود دارد مانور قدرت مراکش در افتتاحیه جام ملت‌های آفریقا؛ رباط آماده میزبانی از جام جهانی شد (+عکس) سقوط شیاطین سرخ در قلعه ویلاپارک؛ استون‌ویلا مچ منچستریونایتد را خواباند بایرن مونیخ دست‌بردار صدر نیست؛ پیروزی ۴ گله شاگردان کمپانی در هفته پانزدهم بوندس‌لیگا برخی مدارس اراک فردا دوشنبه غیرحضوری شد رئیس اتحادیه طلا: بانک مرکزی حسابم را مسدود کرد سرلشکر موسوی: ترور یهودیان عملیات فریب رژیم صهیونی برای القای یهودی ستیزی است سفر ایلان ماسک به دبی و دیدار با ولیعهد (عکس)
نظرسنجی
طنز «مهران مدیری» را بیشتر دوست دارید یا طنز «رضا عطاران» را؟