۰۸ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۸ آذر ۱۴۰۳ - ۱۵:۰۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۰۱۷۳۴۱
تاریخ انتشار: ۱۰:۳۰ - ۰۸-۰۹-۱۴۰۳
کد ۱۰۱۷۳۴۱
انتشار: ۱۰:۳۰ - ۰۸-۰۹-۱۴۰۳

به یادِ راوی طهرانِ کفِ خیابان

به یادِ راوی طهرانِ کفِ خیابان
هشتم آذرماه ۱۴۰۳ مصادف است با بیست و پنجمین سالگشتِ درگذشتِ "جعفرشهری" راوی تاریخ اجتماعی طهرانِ روزگار قجرها و اوایل قرن حاضر.

نصرالله حدادی / تهران پژوه: شهری، با نام اصلی "جعفر شهری باف" در روز سی‌ام تیرماه سال ۱۲۹۳ در محله اودلاجان تهران، از بطن مادری به نامِ "کبری" پا به عرصه وجود گذارد و آن‌گونه که خودش روایت می کند پدرش "میرزا" آدمِ سربه راه و خانواده دوستی نبود و به همین دلیل در دوران کودکی او مادر و برادرش حسن را درشهر مشهد ترک کرد و آنها را به امان خدا رها نمود! شهری از همان ابتدای نوجوانی مجبور شد تن به‌کارهای سخت و طاقت فرسا بدهد تا معاش خود را تامین نماید.

به گزارش همشهری آنلاین، او در بخشی از خاطراتش می گوید: «مرا به کارگاه حناسایی(سابی) گذاردند. کاری که مردان قوی هیکل چند روزی در آن دوام نمی‌آوردند و منِ رنجکش، باید دوام می‌آوردم و تا حدِ به نرمی رسیدن غُبار، برگ حنا را می ساییدم! » این کارِ طاقت فرسا چنان جسم و جان او را خسته و کوفته می‌کرد که در کنار سنگِ سایشِ حنا به خواب می‌رفت و او با تلخی هرچه تمام‌تر، از آن روزهای محنت‌بار سخن می‌گفت و درعین حال با یادآوری این غزل حافظ: ناز پروردِ تنعم نَبَرَد راه به دوست - عاشقی شیوه رندانِ بلاکِش باشد می‌گفت:« اگر آن ستم‌ها و سختی‌ها نبود،من جعفر شهری نمی‌شدم.» و در ابتدای کتابِ "گزنه" نوشته است: «تقدیم به کسانی که به من بد کرده، ستم روا داشته اند!» او ده‌ها شغل را تجربه کرده بود و درآن مهارت داشت. از آرایشگری تا آهنگری، از بنایی تا جوشکاری.

به یادِ راوی طهرانِ کفِ خیابان

یک شب، حدود ساعت ده شب به من زنگ زد و گفت:کتاب "تهران در قرن سیزدهم" در خانه داری؟ گفتم: بله و گفت: آن را برسان به فلان محل و به دست خانم دکتر فلانی! محلی که نشانی داده بود در نزدیکی محلِ اقامت من بود و سریع خودم را به آن محل رساندم. بیمارستان مجهزی بود مخصوص تولدِ نوزادان و به عبارت بهتر زایشگاه. فردی که باید کتاب را تحویل او می دادم پزشکِ ماما بود و سن وسالِ بالایی داشت. سلام کردم و کتاب را روی میز نهادم. پاسخ سلامم را به گرمی داد و گفت: چه نسبتی با آقای شهری داری؟ ازچگونگی دوستی و رابطه‌ام گفتم. گفت: این استاد شما دست مرا که تاکنون بیش از پنج‌هزار نوزاد را به دنیا آورده‌ام از پشت بسته است و خیلی استادتر است می دانی چرا؟! مودبانه گفتم: بفرمایید، خوشحال می‌شوم. گفت: این آدم چنان زایمان را به دقت تعریف کرده است که انگار خودش سه شکم زاییده است!

نیک به یاد دارم روزی زنده یاد استاد علی اصغر فقیهی- شارح کتاب مستطابِ نهج البلاغه امیرمومنان حضرت امام علی(ع)- به من‌ گفت: ایشان،چنان شغلِ کَنّاسی را توصیف و شرح کرده است که انگار از هر کناسی،کناس‌تر است! تمامی آثار جعفر شهری از روی حافظه نوشته شده و گاهی سهو قلم درآن راه یافته است اما اگر او مجموعه چهارده جلدی «تهران در قرن سیزدهم، طهران قدیم، شکر تلخ، گزنه و قلم سرنوشت» را از خود باقی نمی گذارد ناگفته‌های فراوانی در دلِ تاریخ شفاهی تهران برای همیشه مکتوم باقی می‌ماند. روانش شاد.

به یادِ راوی طهرانِ کفِ خیابان

 

ارسال به دوستان