نبرد برای حلب، شهر را از نظر اجتماعی و اقتصادی شکست. اینکه آیا مردم اینجا میتوانند دوباره با هم زندگی کنند به تصمیم گیری در مورد سرنوشت سوریه جدید کمک خواهد کرد.
به گزارش عصرایران به نقل از واشنگتن پست، این روزنامه آمریکایی در گزارشی به قلم علی رهابی (Ali Rahabi) به وضعیت این روزهای سوریه و بیم و امیدهای مردم این کشور در مورد آینده خود پرداخته است:
حلب، سوریه. در مناطق متروکه شرقی این شهر، ساکنان اگر بعد از تاریکی هوا بیرون بیایند، به چراغ قوه نیاز دارند تا راه خود را از میان آوارهایی که هرگز پاکسازی نشدهاند، بیابند.
این منطقه برای سالها در خط مقدم میان شورشیان سوری و حکومت اسد بود و وقتی که نیروهای دولتی بر آن چیره شدند بهعنوان یادآوری عواقب شورش ، ویران شد.
در حالی که سوریه سقوط دیکتاتوری چند دهه ای خانواده اسد را نظاره میکند حلب درگیر تاریخ جدایی خود است. اینکه چگونه مردم میتوانند دوباره با هم در اینجا زندگی کنند - و در جوامعی مانند آن در سراسر این کشور آسیب دیده - به تصمیم گیری درباره سرنوشت سوریه جدید کمک خواهد کرد.
روز چهارشنبه در خارج از قلعه قرون وسطایی شهر، مونا رحمو، 57 ساله، وقتی از او پرسیده شد که آینده چه خواهد بود، پیشانی خود را در هم کشید و گفت: من نمیتوانم آن را تشخیص دهم، مبهم است. همه ما باید بتوانیم ببینیم نور انتهای تونل کجاست.
ساکنان شهر میگویند که هشت سال پس از بیرون راندن شورشیان از حلب، سرعت بازپس گیری شهر تکان دهنده بود. اولین گزارشها مبنی بر حمله جنگجویان اسلام گرا با وحشت پیگیری شد و به نظر میرسید که یک بن بست خونین دیگر در انتظار است.
در عوض، مردم یکشنبه بیدار شدند با عقبنشینی نیروهای دولتی به عنوان یک تغییر جهت خیرهکننده رو به رو شدند.
خیابانهای زیر ارگ این هفته مملو از خانوادههایی بود که پس از سالها جنگ دوباره گرد هم آمدند، یا گروههایی که برای اولین بار پس از سالها از شهر دیدن کردند. مانند آغازین قیام، زمانی که معترضان امیدوار بودند بشار اسد مسالمت آمیز برود، دختران و پسران به رقصیدن با آهنگهای اعتراضی میپرداختند و در همان حال فروشندگان پشمک و پاپ کورن میفروختند.
با این حال در بین مردم یک اضطراب عمیق و آشنا وجود داشت.
حلب زمانی نیروگاه کشور بود، اما اقتصاد، اینجا و در همه جا، سقوط کرده است. قیمت اجاره بها و نان افزایش یافته است. خیلیها بیکار هستند. بخشهایی از شهر هنوز توسط نیروهای کُرد کنترل میشود، که خاکهای قرمز رنگی را در سراسر جادهها برای مشخص کردن قلمرو خود ریختهاند.
رحمو گفت که نزدیک به 14 سال خون ریزی باعث ایجاد تفرقه و یک نوع فرقه گرایی برای اکثر مردم سوریه قبل از جنگ شده بود و آنها نگران بودند که هنوز این سم نامرئی وجود داشته باشد.
او گفت: "هر جامعه ای باید به آینده خود فکر کند." اما برای او ترس اولیه در مورد پیشروی شورشیان با چیز جدیدی جایگزین شده بود.
او گفت: همسایه قدیمی من علوی بود و من سُنی هستم. و این بار با هم تماس گرفتیم تا بپرسیم به چه چیزی نیاز داری؟
نبرد حلب شهر را بر اساس خطوط اجتماعی و اقتصادی تقسیم کرد. شورشیان سکونتگاههای غیررسمی شرقی را که عمدتاً کارگران روستایی بودند، در اختیار داشتند. در غرب تحت کنترل دولت، محله های مرفه و جوامع اقلیت بود که قرنها در آنجا زندگی میکردند.
نیروهای دولتی آخرین پناهگاه های شورشیان را در اواخر سال 2016 پس از بمباران و تسلیم شدن آنها بازپس گرفتند. شورشیان و غیرنظامیانی که نمیخواستند تحت حکومت اسد زندگی کنند با اتوبوس به شمال منتقل شدند. نیروهای امنیتی بازگشته با کسانی که باقی مانده بودند با سوء ظن برخورد کردند.
در منطقه امیریه شرقی، صفی شاهین 24 ساله گفت که دو ماه قبل از بازداشتگاه بدنام دمشق آزاد شده است. وی به خاطر مشاجره با پلیسی به آنجا فرستاده شد که به گفته او در منطقه به دنبال افرادی برای اخاذی یا آزار و اذیت بود.
شاهین گفت: ما با هم درگیر شدیم و بعد او گفت که من یک تروریست هستم. در اطراف او، خانوادهها در اطراف محله قدم میزدند تا جایی گرم پیدا کنند. محله آنها هنوز سوراخهایی در دیوارهایشان از بمباران داشت و برق برای گرم کردن خود نداشتند.
نجات ملاخ، 35 ساله، مادر سه فرزند، گفت: ما اجازه بازسازی نداشتیم، کسی اینجا نبود. آنها ما را به حال خود رها کردند.
چند محله دورتر، چند مرد گفتند که توسط ارتش به دلیل اینکه اجازه ندادهاند پسرانشان به اجبار سرباز شوند، دستگیر شدهاند. مردی که با این شرط صحبت می کرد که با نام مستعار خود، ابوسلیم شناخته شود، گفت: چگونه میتوانیم اجازه دهیم پسرانمان قاتل شوند. دوستان و خانواده ما جز اپوزیسیون بودند.
مانند بسیاری از افراد اینجا، او همچنان در مورد صحبت آزادانه با خبرنگاران محتاط بود. یک کلمه اشتباه در زمان اسد ممکن بود به قیمت آزادی یک فرد تمام شود.
روز پنجشنبه، اعضای سابق نیروهای امنیتی دولتی وارد مقر حزب بعث اسد شدند که اکنون تحت کنترل شورشیان هیئت تحریر الشام است.
این افراد که برخی از آنها از ترس رنگشان پریده بود، سلاحهای خود را در ازای آنچه که HTS (هیئت تحریر الشام) به عنوان عفو توصیف کرد، تحویل دادند و به سرعت آنجا را ترک کردند.
مردی قبل از اینکه به سرعت آنجا را ترک کند، به ستیزه جوی جوانی کیسهای داد و گفت: همه آنها اینجا هستند، مدارک و همه چیز.
در طبقه بالا، یکی از مقامات ارشد حزب بعث - یکی از قدرتمندترین مردان شهر فقط یک هفته پیش - در حالی که وسایل خود را از دفتری جمع آوری می کرد، توسط جنگجویان شورشی برکنار شد. عکس اسد قبلاً حذف شده بود. به احترام همراهانش، دست بسته جلوی آنها ایستاده و از تماس چشمی با آنها اجتناب کرد.
در سال های اخیر، HTS اداره خود را در استان شمالی ادلب ایجاد کرده است که مالیات را جمع آوری، دادگاه ها را اداره و خدمات عمومی ارائه میدهد. این سازمان تلاش کرده است تا شهرتی را که در اوایل جنگ به دست آورد، زمانی که به القاعده وابسته بود، کاهش دهد، اما برای بسیاری در اینجا به سختی می توان به تازه واردان به شدت مسلح، علیرغم وعده هایشان مبنی بر میانه روی، اعتماد کرد.
سعد نسان، رئیس تازه منصوب شده HTS برای امور سیاسی حلب، در دفتر مجلل جدید خود در ساختمان حزب بعث، گفت که این گروه در تلاش است تا به جوامعی که از دولت حمایت کردهاند اطمینان دهد.
او گفت: ما می دانیم که همه باید با هم زندگی کنیم. رژیم از سال 1967 کار کرده بود تا ما را از هم جدا کند. آنها این کار را در شهرهای بزرگ و کوچک و روستاها انجام دادند. آنها حتی جاسوسان را بین خانوادهها قرار می دهند. این (دوباره با هم زندگی کردن) زمان میبرد.
حضور HTS در سرتاسر شهر در این هفته کمرنگ بود، زیرا زندگی با حالت عادی و خاموش ادامه مییابد، به جز حضور گاه و بیگاه مردان جوان خسته، که اغلب صورتهایشان پوشیده شده و اسلحه بر روی شانههایشان است. در یکی از محلههای غرب حلب، یک مغازه شاورما در حالی که مبارزان منتظر ساندویچهایشان بودند، خالی شد، اما به محض خروج آنها به سرعت پر شد.
در منطقه مسیحی عزیزیه، نمازگزاران روز پنجشنبه در محراب کلیسای ارتدکس سریانی ایستادند و سرها را خم کردند و برای شهر دعا کردند. اسقف اعظم بوتروس قصیص (Boutros Kassis) گفت که جامعه با حمله نیروهای شورشی به منطقه آنها که در مجاورت یک تاسیسات امنیتی بود، بیشتر دچار شکاف شد.
کاسیس در اوج نبرد به حلب رسیده بود. سلف او ربوده شد و هرگز پیدا نشد. در حالی که ماه گذشته شورشیان شروع به پیشروی کردند، او از جمعی که باقی مانده بود التماس کرد که آنجا را ترک نکنند. او گفت: من سعی میکردم به آنها بگویم نترسند، پیش من بمانند، اما نتوانستم به آنها تضمینی بدهم.
خانم روزت، آرشیودار او، از جمله کسانی بود که تصمیم به فرار گرفتند.
قسیس گفت که با حمله شورشیان به جنوب، از طریق حماه و حمص و در نهایت، دمشق، جامعه گوش به زنگ بود. آنها منتظر اخباری از آزار رساندن بودند، اما در آن روزها موارد کمی اتفاق افتاد.
دیروز، اسقف اعظم و از روی میز خود در بالای کلیسا نگاه کرد و روزت را دید که دم در ایستاده است. او برگشته بود.