۲۵ آذر ۱۴۰۴
به روز شده در: ۲۵ آذر ۱۴۰۴ - ۱۲:۳۱
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۱۰۵۴۰۹
تاریخ انتشار: ۱۲:۴۳ - ۲۸-۰۷-۱۴۰۴
کد ۱۱۰۵۴۰۹
انتشار: ۱۲:۴۳ - ۲۸-۰۷-۱۴۰۴

خاطرات رضا چلنگر از روزی که خداداد عزیزی در اردوی تیم ملی فریاد زد:« مگه من عراقی هستم؟»

خاطرات رضا چلنگر از روزی که خداداد عزیزی در اردوی تیم ملی فریاد زد:« مگه من عراقی هستم؟»
کی به تو گفت بشینی رو صندلی؟ بلند شو وایسا.

عصرایران- به تازگی رضا چلنگر مترجم مشهور که در زمان بلاژویچ و برانکو مترجم آن ها در تیم ملی فوتبال ایران بود با فوتبال ۳۶۰ مصاحبه کرده است. در این مجال به آن قسمت از صحبت های او می پردازیم که مربوط به سال ۱۳۸۰ و شرح اختلاف بلاژ و خداداد عزیزی است. چلنگر این گونه روایت کرد:

اولین برخورد بلاژویچ و خداداد عزیزی به این شکل بود که خداداد آمد پیش بلاژ در حالی که دستش تو جیب شلوارش بود. بلاژ یک نگاهی به او کرد و گفت:« دستت را از جیبت در بیار بیرون.»

خداداد عزیزی

من هم ترجمه کردم. خداداد دستش را در آورد و نشست روی صندلی. بلاژ گفت:« کی به تو گفت بشینی رو صندلی؟ بلند شو وایسا.»

ولی باید اعتراف کنم که بلاژ واقعا قصد داشت خداداد را فیکس بازی دهد. یعنی اگر خداداد می ماند علی کریمی می رفت روی نیمکت. باور بفرمایید این اتفاق رخ می داد.

اتفاق دیگری که افتاد مربوط به پیراهن بازیکن ها بود. داستان از این قرار بود که بلاژ اصلا شماره پیراهن بازیکن ها را به غیر از علی دایی که کاپیتان بود و شماره ۱۰ می پوشید، نمی دانست. بعد بلاژ نادانسته پیراهن شماره ۱۱ را که خداداد می پوشید داد به رحمان رضایی. خداداد وقتی فهمید شروع کرد به فریاد زدن که:« مگه من عراقیم؟ پیراهن من کجاست؟ این چه وضعیه؟ یکی بیاد جواب بده.»

بلاژ آمد گفت: «چی شده پسرم؟»

خداداد گفت:« چرا پیراهن من را به یک بازیکن دیگه دادید. من پیراهن خودم را می خواهم.»

بلاژ گفت:« باشه» بعد رحمان رضایی را صدا کرد و به او گفت:« پیراهن را دربیار.» رحمان هم درآورد و پیراهن را به خداداد داد.

باید به این مسأله اشاره کنم که بلاژ چون خودش قبلا نظامی بود خیلی روی نظم حساس بود و می گفت:« بچه ها همیشه مرتب و منظم باشید. پیراهن ها داخل شرت باشه و جوراب ها بالا کشیده. شما بازیکن تیم ملی کشورتان هستید.»

لجبازی خداداد

ولی بعد از این حرف ها وقتی اولین بازی تیم ملی انجام شد دیدیم خداداد جوراب را داده بود پایین و پیراهنش هم از شرت بیرون بود. اما بلاژ به روی خودش نیاورد و به ما گفت:« اشکالی ندارد من این را اصلاحش می کنم.»

شب شد و بچه ها سر میز شام بودند که بلاژ آمد پای میز شام و گفت:« آقایان به شما بگم داریم می رویم اردوی اتریش. فکر نکنید داریم می رویم سفر توریستی. از ۶ صبح بیدار تون می کنم و روزی دو نوبت تمرین داریم. هرکسی نمی تواند همین الان بگوید.» تنها کسیکه دستش را بالا برد خداداد عزیزی بود.

بلاژ گفت:« پسرم اشتباه می کنی. بیا برویم اتریش من از تو ستاره می سازم. بیا حرف منو گوش کن.»

خداداد هم جواب داد:« نه آقا من تصمیم خودم  را گرفته ام من با این شرایط جور در نمی آیم.»

و این شد داستان جدایی خداداد عزیزی از تیم ملی فوتبال ایران در آن دوره.

ارسال به دوستان
پسر راب راینر به اتهام قتل والدینش بازداشت شد دارندگان کارت سوخت بخوانند | تکلیف سهمیه های ذخیره کارت سوخت چه می شود؟ مصوبه شورای اقتصاد؛ تسویه بدهی‌های دولت به پالایشگاه‌ها از مسیر بورس انرژی گریم زنانه «سیاوش چراغی‌پور» در نقش ناهید؛ چالشی پس از اکبر عبدی (عکس) علت تعویق بازی حذفی استقلال؛ توضیح رسمی سازمان لیگ بیشترین تصادفات عابر پیاده و واژگونی وسایل نقلیه در کدام شهرها است؟ ترامپ: ۵۹ کشور برای حضور در ترکیب نیروی بین المللی غزه اعلام آمادگی کرده‌اند شناسایی قربانی انفجار بمب اتمی ژاپن پس از ۸ دهه آقای خاص فوتسال ایران سرمربی تیم ملی فوتسال پاکستان شد بازگشت آرام ایران به گرجستان «نه» تاریخی شیلی به کمونیسم و وحشت واکنش ترامپ به قتل کارگردان مشهور هالیوود: او سندرم آشفتگی ترامپ داشت «Slop» واژه سال ۲۰۲۵؛ اعتراض فرهنگ لغت به محتوای بی‌کیفیت هوش مصنوعی به بهانه نمایش فیلم« عکاس جنگ» در جشنواره سینما حقیقت/ وحشت داس و گاز اشک آور در خط مقدم آمریکا با طرح تازه ترامپ، شکار استعدادهای هوش مصنوعی را آغاز کرد