سالها پيش و زمانيكه در يك روزنامه به شكل منظم فعاليت داشتم، در كنار مطالبي كه با نام حقيقي مينوشتم، مطالبي هم با نام مستعار منتشر ميكردم.(1) بخشي از آن نوشتهها در قالب ستون طنز ثابت و روزانهاي بود كه مورد استقبال نسبي هم واقع ميشد و بسياري از بزرگان و مسئولان نيز آن را تعقيب ميكردند.
در مقطعي كه روزنامه همشهري انتشار روزانه خاطرات آيتا... هاشمي رفسنجاني را (پيش از چاپ كتابها) شروع كرد، اين احساس براي ما پيش آمد كه هدف سياسي غيرقابل قبولي در پشت پرده انتشار اين خاطرات وجود دارد و در محتوا و مضمون آن خاطرات – جدا از عدم تناسب با فضاي فرهنگي مخاطب عام – به شكل غيرمستقيم و شايد ناخواسته، تعريضهايي به اساس انقلاب و ولايت فقيه هست.(2)
با اين تصور و تحليل، من به شكل روزانه شروع به نظيرهنويسي براي اين خاطرات روزانه كردم. و شايد آن نوشتهها از نخستين مطالبي بود كه با آن تلخي و تندي نسبت به ايشان منتشر ميشد و گرچه نام صريح و مستقيمي در مطالب نبود، ولي همه ميدانستند كه داستان چيست. اين نوشتهها چنان اثرگذار بود كه روزنامه همشهري انتشار آن خاطرات را متوقف ساخت و چندان بر ايشان ناگوار آمد كه دومرتبه در فاصله چند ساعت به ارسال پيام و اظهار عصبانيت شديد پرداختند و گفته ميشد كه تا آن هنگام هرگز اينگونه خشمي از ايشان ديده نشده بود.
در همين حال و همان روزهاي آغاز انتشار اين ستون، به مناسبتي هنگام نماز مغرب و عشا در محضر مبارك رهبر انقلاب بوديم كه ايشان بعد از نماز اظهار لطف و تفقدي فرمودند و وقتي جلو رفتم چند كلمه گفتند و بعد از مقدمهچيني دقيقي تأكيد كردند كه نقد و بيان آزادانه مسائل خصوصا در قالب طنز خوب است، اما مراقب باشيد كه اركان انقلاب لطمه نخورد و آن وقت از آقاي هاشمي رفسنجاني (و بزرگوار ديگري كه همان روزها از ايشان هم نوشته بودم) نام بردند و گفتند: اينها اركان انقلاب هستند و بايد ملاحظه كنيد.
مخصوصا در مورد آيتا... هاشمي رفسنجاني با لحن و تعابيري اظهارنظر فرمودند كه علاوهبر ملاحظات كلان سياسي و اجتماعي، دلبستگي عاطفي نيز در آن كاملا مشهود بود. همان شب تصميم گرفتم كه انتشار آن ستون را متوقف كنم و با خود گفتم، وقتي ولي فقيه و رهبرم اينگونه با ظرافت به من هشدار ميدهند، من بايد حرمت اين لطف را نگاه دارم و اگرچه ايشان صراحتا توقف مرا در نوشتن نخواستهاند و تنها به دقت كردن و مراعات تذكر دادهاند، ليكن ادب اقتضا ميكند كه من خود فاصلهاي را رعايت كنم.
آنچه را كه فشارهاي غيرمستقيم نتوانسته بود كند كند، عنايت و لطف پدرانه ايشان كاملا متوقف ساخت و بعدها اين رهنمود اساسي مقام ولايت در بقيه مطالب و نوشتهها به نوعي ملاك و ميزان بود و هست كه حرمت اركان انقلاب را نگاه داريد. امروز كه پشت سر را نگاه ميكنيم، ميبينيم آنچه آن روزها آرمانگرايي نوجوانانه ما را برميآشفت، در بسياري از اوقات تأثير ناآشكار برخي از حاشيه ايشان بوده است كه ايشان به خوبي در فاصله گرفتن از آن حاشيهها و اظهار موضع صريح و دقيق شخص خود كاملا توفيق نداشتهاند.
نه امروز كه به حكم تجربه و گذر عمر و از سنگيني بار خطاها سر به زير دارم، بلكه حتى آن روزهاي نوجواني هيچگاه - به لطف خدا - از موضع تكبر و خودبيني به انتقاد از اركان انقلاب نپرداخته بودم. ليكن امروز از درد و رنج و فكر و خيال پرسشهاي بيپاسخ جمهوري مبارك اسلامي در عرصههاي فرهنگي و اجتماعي بيش از گذشته قدر و قيمت اين اركان انقلاب را درمييابم و ميبينم كه مقام رهبري با چه حساسيت و دقتي به حفظ اين پايههاي بنيان انقلاب و نظام اسلامي تأكيد داشتهاند.
گرچه به مصداق مثل مشهور متولي و حرمت امامزاده، نيمي از وظيفه حفظ اين اركان برعهده خود اين بزرگواران است، وليكن اين موضوع باعث نميشود بخش ديگر وظيفه مورد تغافل قرار گيرد. امروز در مقابل تهديدهاي همهجانبه و خطرهاي گستردهاي كه بيش از هر زمان تجربه نوپاي حاكميت ولايت فقيه را احاطه كردهاند، حفظ اين حرمتها بيش از هر زمان ديگر ضرورت حياتي دارد.
بهنظر ميرسد هر دو جانب در حفظ اين حرمتها تقصير كردهاند. باران البته از آسمان به زمين ميبارد. نخست آن بزرگواران به اشكال مختلف در حفظ جايگاه و حرمت خود تهاون كردهاند و سپس ما به شيوههاي گوناگون در اين زمينه مرتكب كوتاهي و بيتوجهي شدهايم.
اين روزها كه توجه و اهتمام حضرت آيتا... هاشمي رفسنجاني براي حفظ اين جايگاه مشهود است به نوعي احساس ضرورت كردم تا ضمن اداي شهادت و گواهي نسبت به تأكيد و حساسيت مقام معظم رهبري، از كوتاهيهاي جوانانه امثال خود نيز ياد كنم.
هنگامي كه از بيرون و با فاصلهاي بيشتر به مسائل بنگريم، حساسيت اين موضوع بيشتر روشن ميشود. مسلمانان علاقهمند به انقلاب و شيعيان وفادار به جمهوري اسلامي كه از دور مسائل را تعقيب ميكنند، هرگز از تفاصيل و جزييات مشكلات مطلع نيستند و به هيچ عنوان نميتوانند برخي حرمتشكنيها و بعضي برخوردها را هضم كنند.
از ديد ناظر بيروني، همچنان هاشمي رفسنجاني از نخستين ياران امام و نزديكترين برادران رهبري است و باقيمانده بهشتيها و مطهريها و رجاييهاست و بدون شك چنين خواهد ماند. هم ايمان و ريشههاي تاريخي تعلق انقلاب و هاشمي رفسنجاني عميقتر از آن است كه بدين سادگي دچار تفكيك شود و هم علاقهمندان به انقلاب و نظام اسلامي آنقدر هوشيار و بصير هستند كه اختلافنظرها و تفاوت سليقهها را - هراندازه هم كه بزرگ به نظر برسد – پيش روي بيگانگان جار نزنند.
در اين ميدان كارزار سخت، اين نظام نوپا آن قدر كار برزمين مانده و مشكل نوبهنو دارد كه فرصت و مجالي براي دورشدن حتى يك سرباز ساده نيست چه رسد به يك فرمانده بزرگ.
در اين جهت، باور و فرهنگ ما دو مبناي اساسي را با هم يادآور ميشود:
نخست آن كه اشخاص هرچه هم بزرگ باشند با حضور در اين تركيب اعتقادي، معنادار ميشوند و لذا خداوند تيغ قربان برميدارد و برگلوي نام عزيزترين آفريده خود ميگذارد و در حق سروركائنات حكم «و ما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل» را نازل ميكند تا پيروانش خود حكمت «من يرتدّ منكم عن دينه فسوف يأتي ا... بقوم» را فهم كنند.
و دوم آنكه «لا يستوي منكم من أنفق من قبل الفتح و قاتل...» و حفظ حرمتها و مراعات تاريخها و سابقهها اصلي از مبادي ايمان است كه اگر رعايت نشود، سنگ فردا بر سنگ امروزمان استوار نخواهد شد و هيچ هياهوي انقلابيگري و غوغاي ارزشگرايي توجيهكننده بياخلاقيها و بيادبيها و بيحرمتيها نخواهد بود.
روند خطرناك بيادبي و پردهدري و حرمتشكني با هر توجيه و تفسيري كه باشد، به مرور سنتهاي سيئهاي را بنا خواهد نهاد كه اولا به مصداق «كان عليه وزر من عمل بها إلى يوم القيامه» دامان بانيان و مسببان آنها را خواهد گرفت و ثانيا هيچكس از تبعات منفي آنها در امان نخواهد ماند.
انقلاب اسلامي ايران براي عرضه كردن اسلام ناب محمدي در دنياي امروز شكل گرفته است و مباني عقلاني و منطقي و اساس فكري و معنوي دارد و به ارزشهاي انساني و كرامتهاي اخلاقي دعوت ميكند. اين درخت مقدس كه با خون صدها هزار شهيد آبياري شده است، بايد در سايهسار آرامش و امنيت خود صدها ميليون مسافر خسته را پناه دهد و كام آنان را از ثمرات مكارم اخلاق مكتب اهلبيت شيرين كند.
با بيادبي و بيحرمتي نميتوان به ترويج و حفظ ارزشها پرداخت و اين شيوه ناپسند اگر منع نشود و رواج يابد، خشك و تر را با هم خواهد سوزاند و در هم ريختن قواعد و بنيانهاي اخلاقي، بزرگ و كوچك و راست و چپ و اصولگرا و غيراصولگرا نميشناسد و اگر بدينترتيب پيش رويم و كسي جلودار نادانيها نشود، اين سيل همه را با هم خواهد بُرد.
تجربههاي انقلاب ما در همين عمر اندك 30 ساله بسيار است و بزرگترهايمان بايد هميشه ما را از اين تجربهها يادآور شوند. چشمان منتظر و دلهاي اميدوار در چهارسوي جهان چنان به اين نقطه از خاك و تاريخ دوخته و بستهاند كه مجال تهاون و تعارف نيست.
(1) در برخي نشريات درباره هويت نويسنده آن ستون طنز گمانهزنيهايي شد و يك كتاب نيز درباره اسماء مستعار نويسندگان معاصر بدين موضوع پرداخت، اما تا امروز من شخصا بدان تصريح نكردهام، وليكن اكنون بهنظر ميرسد ميتوان از آن سخن گفت. متأسفانه برخي از آن مطالب بهدليل فضاي خاص جامعه و ادبيات طنز آن نوشتهها بعدا بسيار موجب تأسف من شد. مخصوصا وقتي حضرت آيتا... جوادي آملي در درس خارج فقه خود به نوعي متعرض اين موضوعات شدند و از ايشان طلب شرح دقيقتر كردم، اين پشيماني بسيار شدت گرفت. اميدوارم خداوند اين لغزشهاي جاهلانه را نيز عفو كند.
(2) نگاه منفي من به آيتا... هاشمي رفسنجاني البته ريشهدار بود و از روزي شروع شد كه در سال 1365 در حسينيه جماران و محضر امام راحل بوديم كه سخنراني ايشان و برخي تحليلها و تعابير خاص، من را كه نوجواني بيش نبودم بهشدت خشمگين ساخت و اين دلگيري و انتقاد چنان مستمر شد كه بارها در خواب با ايشان درددل و گلهگزاري ميكردم! و كسي نميتوانست اين موضع را تغيير دهد تا امروز كه همچنان آن انتقادهاي جدي در عين احترام ايشان، بر جاي خود باقي است.
دکتر محمد رضا زائریهفته نامه پنجره
مربوط به خود آن بنده ایست که آزرده اید!