پنجره: روزگاری براین نماینده فرهنگی شهرم که مورد هجمه قرار گرفته بود گفته بودم "گر روزی مرد از قضا غمم بشود/ حاشا که سرش پیش کسان خم بشود/ این چار کلاه شعر تقدیم شما/ یک ذره ز رنج تان مگر کم بشود" نمی دانم با آن شعر رنجی از عماد افروغ کم شد یا نه. اما لااقل این حسن را داشت که وقتی برای مصاحبه مزاحمش شدیم، به جا آورد و با روی باز استقبال کرد. حاصل گپ و گفت کوتاه مان با دکتر عماد افروغ را می خوانید:
فوتبال ایران ـ کره را دیدید؟ دیدم و بعد از بازی هم ناراحت شدم. اما سعی کردم با تلقین هم شده، ناراحتیام را بروز ندهم. حتی اگر یک بازی خوب میدیدم، فارغ از نتیجه، شاید این احساس را نداشتم. خب، عراق هم باخت اما حقیقتا چیزی از ارزشهای آنها کم نشد. احساس کردم با شعور و توقع این ملت بازی شده است. فوتبال در سطح ملی را نمیتوان به یک بازی معمولی تقلیل داد. این مصاف دو شعور و دو روحیه و عزم اجتماعی، در یک برش زمانی خاص است. بیش از آنکه نتیجه مهم باشد، جدی گرفتن این مصاف، در یک آوردگاه ورزشی مهم است.
چهکسی مقصر این بازی بد و این باخت بود؟ ما فهم دقیقی از قابلیتهای خودمان و حریف نداشتیم. آرایش تیم ما بیشتر از آنکه متناسب با این قابلیتها باشد، براساس ترس از رقیب بود. شاید بر این پندار بودند که اگر یک بازی دفاعی را در دستور کار قرار بدهند، از توان هجومی حریف کاسته میشود و در دقایق پایانی یا ضربات پنالتی تکلیف بازی را معلوم میکنند. و فکر میکنم مقصر اصلی مربی تیم بود. شاید بهخاطر نتایج قبلی غره شده بود. آرایش درست تیمی و جنگندگی را نمیدیدیم. بلکه جنگندگی منفرد را شاهد بودیم، اما تیم جنگنده نبود.
شما فرهنگیای بودید که به عالم سیاست رفتید و دوباره به فرهنگ برگشتید. چرا رفتید و چرا برگشتید؟ سیاست بخش لاینفک زندگی انسان است. موضعگیریهای فرهنگی من هم جزیرهای جدا از دلالتهای سیاسی نبوده است. من نه قائل به تقلیلگرایی عرصههای مختلف به یکدیگر هستم، نه قائل به تفکیک مطلق عرصهها از هم. حضورم در عالم سیاست هم بخشی از دلالتهای مباحث نظری و فکریام بود و کماکان هم هست. ضمن آنکه از نظر من سیاست فقط عرصه رسمی نیست. قدرت قابلتقلیل به عرصه رسمی نیست. قدرت اعم از وجه رسمی و مدنی یا منزلتی و اعتباری آن است و امروزه برای من قدرت غیررسمی و قدرت نقد به مراتب بیشتر از قدرت رسمی فضیلت دارد.
این سئوال را از آن جهت پرسیدم که همیشه دیدهایم آدمهای فرهنگیای را که روزگاری وسط میدان سیاست بودهاند، اما بسیاری از آنها مناسبات و اقتضائات عالم سیاست را برنتافتهاند و دوباره به عالم فرهنگ رجوع کردهاند. من از منظری متعالی وارد سیاست شدم، از منظر روشنفکری و اخلاق. بعد متوجه شدم که واقعیت سیاست با پندارهای من خیلی تفاوت دارد. به این نتیجه رسیدم که باید برای این سیاست غیرمتعالی کاری کرد و این کار را هم باید در عرصه فرهنگی و روشنفکری کرد. به این عرصه بازگشتم تا با آگاهیبخشی و نظریهپردازی به سهم خودم، برای حل نارساییهایی که از نزدیک شاهدش بودهام (اگر بتوانم)، راهحلهایی فراهم کنم. اما الان هم بیتوجه به آنچه در سیاست
رسمی میگذرد نیستم. بهعنوان یک همشهری حافظ و سعدی، میانهتان با شعر چطور است؟ میانه خوبی دارم. فیالمثل نطقهایم در مجلس را معمولا یا با شعر آغاز میکردم یا با شعر به پایان میبردم. اساسا هویت ایرانی در زیرینترین سطحش با نگرش یک گرای عرفانی پیوند خورده است.
ادبیات معاصر چطور؟ با ادبیات معاصر کمتر مأنوسم. البته شعرهای سهراب سپهری را خیلی دوست دارم. در کل از شعرهای حماسی و اندیشهای که از رسالت انسان، خود واقعیِ او و دردهای او میگوید، برای مثال شعرهای پروین اعتصامی و قیصر امینپور لذت میبرم.
رمان؟ رمانخوان حرفهای نیستم. بیشتر وقت و دلمشغولیام متوجه مباحث انتزاعی و مفهومی و فلسفی است و تلاش میکنم به سهم خود، این خلأ نظریهپردازی را که صرفا با فلسفیاندیشی بهدست میآید، پر کنم. البته رمانهای زیادی به دستم میرسد که معمولا مشتریشان همسرم است که رشتهشان ادبیات فارسی است. ایشان میخوانند و برای من نقل میکنند!
ماندگارترین کارتان از نظر خودتان؟ سئوال سختی است. میتوانم بگویم آخرین کتابی که از من منتشر شد، بهنام «احیاگری و مردمسالاری دینی»، از این جهت که برخی مطالبی که در گذشته بهصورت سرنخ مطرح کرده بودم، در این کتاب به سرانجام رسید. و بیشترین اثری که توانستم در فضای آکادمیک بگذارم، در معرفی «روششناسی رئالیسم انتقادی» با ترجمه یکی از کتابهای اثرگذار در این حوزه بوده است. پایاننامه دکتریام هم برگرفته از همین روش بود.
موضوعش چه بود؟ نسبت فضا و جامعه. که در آن بهطور خاص در مورد اشکال فضایی و اشکال اجتماعی بحثی را مطرح کردم و الگویی هم برای مطالعه این نسبت در ایران به دست دادم.
با دنیای دیجیتال خوب اخت شدهاید؟ خیلی از کارهایم را با ایمیل انجام میدهم. ارسال مقالات و چک کردن پایاننامهها و از این قبیل. مرور کلی بر اخبار یومیه و تحلیلها را هم روزی یکی دوبار در برنامه دارم. گاهی اسم خودم را در گوگل سرچ میکنم ببینم در آن روز یا هفته چه اندازه متنعم از نوازشهای دوستان شدهام! که معمولا هم از این دست نوازشها محروم نیستم!
برای سفر کجا را انتخاب میکنید؟ البته به استثنای شیراز! شمال. همانجا که آلونکی دارم و کتابخانه و محل مطالعاتم آنجاست. آنجا هم مردمش طبیعیاند و هم طبیعتش. به تعبیر سهراب سپهری آنجا آبی آبی است. به محض اینکه فرصتی پیدا کنم صبح زود حرکت میکنم و میروم آنجا و به طبیعت و به فطرت نزدیکتر میشوم. به تعبیر ابنخلدون، انسان در روستا به خدا نزدیکتر است.
وقت فراغت اینقدر دارید که برایش برنامهریزی کنید؟ فراغت من تفکر است. اگر بیکار شوم شروع میکنم به فکر کردن. شاید اگر در اینحال کسی مرا ببنید، به خودش بگوید این آدم مشاعرش را از دست داده! بحمدالله با تفکر مأنوسم و این حدیث حضرت امیر را هم تقدیم میکنم به شما و خوانندگان پنجره که «لا علم کالتفکر.»