۰۳ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۱۷:۳۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۲۰۸۹۶۲
تاریخ انتشار: ۲۱:۰۷ - ۲۳-۰۱-۱۳۹۱
کد ۲۰۸۹۶۲
انتشار: ۲۱:۰۷ - ۲۳-۰۱-۱۳۹۱
پس از پانزده سال انتظار

«حکایت سال های بارانی» تجدید چاپ شد

این کتاب که اولین بار در سال هزار و سیصد و هفتاد و شش به چاپ رسید، در همان سال به عنوان کتاب سال دفاع مقدس برگزیده شد و خیلی زود تمام شمارگان آن به پایان رسید.

عصرایران - کتاب «حکایت سال های بارانی» نوشتۀ محمد خسروی راد، پس از پانزده سال، دوباره به پیشخوان کتابفروشی ها راه یافت.

حکایت سال های بارانی، خاطرات مهدی مرندی از فرماندهان پیشکسوت دفاع مقدس را از دوران کودکی و مبارزات قبل از انقلاب آغاز می کند و به دوران دانشجویی در دانشگاه هنرهای دراماتیک تهران و درگیری با چند استادِ آن زمان ادامه می یابد و با روایت جزء به جزء ایام هشت سالۀ دفاع مقدس و مرور عملیات مرصاد به پایان می رسد.

این کتاب که اولین بار در سال هزار و سیصد و هفتاد و شش به چاپ رسید، در همان سال به عنوان کتاب سال دفاع مقدس برگزیده شد و خیلی زود تمام شمارگان آن به پایان رسید.

اما با این حال پانزده سال از دسترس علاقه مندان به دفاع مقدس دور بود.

از ویژگی های این کتاب که نظر کارشناسان را به خود جلب کرده، روانی نثز و سادگی روایت است که با بهره گیریِ هوشمندانۀ نویسندۀ آن از ابزار و عناصر داستان نویسی به نگارش در آمده  است. دومین ویژگی این کتاب، در بر داشتن اغلب وقایع هشت ساله دفاع مقدس است. که اغلب آثار مربوط به دفاع مقدس، دو امتیاز بالا را به همراه هم ندارند.

از خسروی راد تاکنون کتاب های "آب و آتش" انتشارات سوره مهر 1372،"عکس رنگی مشترک" سوره مهر1373، "روی پدهای مجنون" انتشارات کوثر1373، "سحرخوان" انتشارات ستاد اقامه نماز1374، "چشمه بیدارحماسه" خاطرات سردار شهید باقری، انتشارات کنگره سرداران استان تهران 1375 ، "حکایت سالهای بارانی" انتشارات بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس1376، "شکارچی تانک" نشر شاهد1384 و جایزۀ دیگر نشر ملک اعظم  منتشر شده است.

در مقدمۀ این کتاب به قلم محمد خسروی راد آمده است:

محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببُرد
قصۀ ماست که در هر سر بازار بماند

نمی توان و نباید تلاش اهالیِ تازه واردِ میدان ادبیات دفاع مقدس را نادیده انگاشت یا کم ارزش دانست. این عزیزانِ از راه رسیده، چه با نیت نشر و ترویج فرهنگ دفاع مقدس پای در این میدان گذاشته باشند، چه دغدغۀ نام و نان، آنها را به این وادی کشانده باشد، به هر حال آمده اند. در این زمانه که هر کاری که برای جلوگیری از مهجوریِ بر و بچه های سال های –به واقع- بارانی و پربرکت دفاع مقدس بکنیم، کم است، حضورِ آن ها نیز غنیمت است. بله، باید قدیمی ترها با  ارادت کلاه از سر بردارند و به این عزیزان خوش آمد بگویند. انتقال تجربیات هم در این میانه،  وظیفۀ آنهاست. چرا که سال های سال، در این وادی، مایه گذاشته اند و جان کاسته اند و تجربیات قیمتی و ارزشمند به دست آورده اند. تازه از راه رسیده ها نیز، باید با استفاده از این تجربیات، سراغ کارهایِ در خورِ شأنِ سال های سبزِ پایداری بروند و فضای موجود را از «ساده انگاشتن مخاطب» تا «بازاری نوشتن» و «به ضرب و زور تبلیغات رسانه ای، کتاب را جاانداختن» به سوی انجام کارهای دقیق و بهره مند از نکات زیبایی شناسانه و ماندگار و صدالبته با پشتوانۀ فکر و اندیشه سوق دهند.




اگر چنین شود، اهالی قدیمی ترِ این عرصه، با خیال راحت به صندلیِ راحتی شان تکیه خواهندزد و تلاش ستودنیِ امروزی ها را به تماشا می نشینند و هر از گاه هم، خود، دستی بر آتش نزدیک می کنند.

اما یک نکته را نباید فراموش کرد. این که این عرصۀ جذابِ امروزی، زمانی کم مشتری بود و آن قدر مسؤولان و دست اندرکاران، کارهای دیگری داشتند که کم تر به این وادی سر می زدند و به همین واسطه، تنها نویسندگان و ناشرانی به این وادی پای می گذاشتند که دغدغه ای فراتر از نان و نام داشتند و در این راه، تن به سختی ها و جان به مرارت های بسیار سپردند تا این چراغِ روشن، به امروزی ها تحویل شود.

بازنشرِ «حکایت سال های بارانی» پس از پانزده سال، ذهن و یاد اینجانب را به سال های پیش برد.

سال هزار و سیصد و شصت و هفت، دغدغۀ ثبت و ضبط و در نهایت تولید آثار ارزشمند در زمینۀ ادبیات دفاع مقدس، پای من و هم سن و سال هایم را به جلسات داستان نویسی کشاند و اولین آثارِ ما، حوالیِ سال های هزار و سیصد و هفتاد، راهیِ بازار نشر شد. آن روزها، هر از گاه به خاطر ورود به چنین عرصه ای، توسط دوستان دور و نزدیک، مورد لطف قرار می گرفتیم! لطفِ این دوستان به کنار، که مسؤولان فرهنگی هم با آن که برای ترویج چنین اندیشه هایی، به پُست و مقام رسیده و منصوب(!) شده بودند، با فراموشیِ اصلِ وظیفه شان، و با تکیه دادن به صندلی ریاست، به نوشتنِ گزارش های پشت میزی برای مسؤولان بالادستی خود اکتفا می کردند و با این کار، مانع حمایت درست و راهبردی از آثار مربوط به ادبیات دفاع مقدس می شدند.

خوش حالی ام را از این که این وادی، در زمانۀ اکنون خواهان دارد، نمی توانم پنهان کنم و خدا را هم شکر می کنم که خیلی از عزیزان تازه واردِ به این عرصه، از این فرصتِ مغتنم استفاده کرده اند. اما خشنودیِ واقعی ام روزی است که دغدغۀ اصلیِ فعالیت در این عرصه، خدایی و معنوی باشد نه چیز دیگر.


ارسال به دوستان