۰۳ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۰۸:۱۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۲۰۹۴۱۳
تاریخ انتشار: ۱۲:۰۸ - ۲۶-۰۱-۱۳۹۱
کد ۲۰۹۴۱۳
انتشار: ۱۲:۰۸ - ۲۶-۰۱-۱۳۹۱

شمارش معکوس برای سارکوزی

گفت و گو با رایزن فرهنگی سابق ایران در فرانسه و عضو هیأت علمی دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی
برهان - کمتر از ده روز به برگزاری انتخاباتی باقی مانده است که نتیجه‌ی آن می‌توان ابقا یا حذف پرحاشیه‌ترین رییس‌جمهوری اروپا را رقم بزند. این روزها فرانسه در هیجان برگزاری انتخابات غرق است و امیدها و شاید نگرانی‌های بسیاری را نیز برانگیخته است.

تحلیل شرایط امروز انتخابات ریاست جمهوری فرانسه، نتایج احتمالی و تغییراتی که در پی این انتخابات در انتظار فرانسه است را با «دکتر سید محمد طباطبایی»،  رایزن فرهنگی سابق ایران در فرانسه و عضو هیأت علمی دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی، به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه می‌خوانید.
 
سیستم انتخابات ریاست جمهوری در فرانسه به چه صورت است؟
 
فرانسه از لحاظ تقسیمبندی سیستمها در قالب سیستم نیمه ریاستی قرار میگیرد؛ یعنی، در فرانسه هم یک رییسجمهور دارند که «رییس دولت»(1) است و هم یک نخستوزیر که به عنوان رییس «هیأت دولت»(2) انجام وظیفه میکند. البته سیستمهای نیمه ریاستی خیلی کم هستند و امروزه بیشتر سیستمهای ریاستی، مطلق هستند، مثل ایالات متحدهی آمریکا که در آن رییس جمهور هم رییس دولت و هم رییس هیأت دولت است. سیستم پارلمانی هم داریم که در آن رییس دولت میتواند پادشاه، ملکه یا رییسجمهور باشد که اختیارات اجرایی گستردهای ندارد و اختیارات اجرایی بر عهدهی نخستوزیر (مثل انگلستان)، صدر اعظم (مثل آلمان) یا رییس شواری وزیران (مثل ایتالیا) است. این افراد به عنوان رییس هیأت دولت اعمال قدرت میکنند. فرانسه حالت بینابینی دارد؛ یعنی، در آن هم رییس جمهور و هم نخست وزیر، دارای قدرت اجرایی هستند.
 
در یک تقسیمبندی کلی رییس جمهور بیشتر حوزهی سیاست خارجی را بر عهده دارد و نخست وزیر در حوزهی سیاست داخلی فعالیت میکند. البته این امر به کاریزمای رییس جمهور یا نخست وزیر هم بستگی دارد. به عنوان مثال در مورد اخیر ما شاهد بودیم که سیاست خارجی، سیاست داخلی و حتی کوچکترین موارد اجرایی زیر نظر شخص «سارکوزی»، به عنوان رییس جمهور بود و عملاً خود فرانسویها میگفتند که نخست وزیر، یعنی فرانسوا فیون، مثل عروسک خیمهشببازی است که اختیاری ندارد.
 
بر اساس قانون اساسی فرانسه، هر 7 سال یک بار رییس جمهور با رأی مستقیم مردم انتخاب میشود. یک فرد دو دوره میتواند به عنوان رییس جمهور انتخاب شود. در دورهی «شیراک»، یعنی چند سال پیش، دورهی ریاست جمهوری در فرانسه از 7 سال به 5 سال کاهش پیدا کرد و شیراک در دور دوم ریاست جمهوریاش 5 سال در این سمت بود. در حال حاضر آقای سارکوزی هم دور اول ریاست جمهوریاش تمام شده است و میتواند برای دور دوم کاندید شود. انتخاباتی که به زودی، یعنی چند هفتهی دیگر، در فرانسه صورت خواهد گرفت دهمین انتخابات ریاست جمهوری در جمهوری پنجم فرانسه است. در حال حاضر فرانسه در عصر جمهوری پنجم است. در واقع با هر قانون اساسی جدید یک جمهوری جدید آغاز میشود. در سال 1958م. قانون اساسی فرانسه تغییر کرد و یک قانون اساسی جدید به وجود آمد. از آن زمان جمهوری پنجم فرانسه آغاز شده است.
 
انتخابات در روز 22 آوریل برگزار میشود، ولی با توجه با این که به نظر نمیرسد هیچ یک از کاندیداها بتوانند حائز اکثریت مطلق آرا شوند، انتخابات به دور دوم خواهد کشید که دو هفتهی بعد، یعنی در 6 می، برگزار خواهد شد. قانونی در فرانسه وجود دارد که به منزلهی فیلتری برای کم شدن تعداد کاندیداها عمل میکند تا کاندیداها از رجال و چهرههای سیاسی شناخته شده باشند. بر اساس این قانون که به قانون 500 امضا معروف است، هر کس که میخواهد کاندیدای ریاست جمهوری شود باید 500 امضا از منتخبین فرانسه جمعآوری کند. این شرط اول اعلام کاندیداتوری است.
 
چند ماه پیش ما شاهد بودیم که نزدیک به 20 کاندیدا برای ریاست جمهوری خودشان را معرفی کرده و وارد تبلیغات ابتدایی شده بودند، اما این افراد هنوز از نظر دولت و شورای قانون اساسی فرانسه رسمیت ندارند. این افراد تا 16 مارس، یعنی 8 هفته قبل از انتخابات ریاست جمهوری، باید 500 امضا از منتخبین، یعنی نمایندگان مجلس، سنا و اعضای شوراهای استان و شهر، داشته باشند و این امضاها را به شورای قانون اساسی ببرند و بعد از تأیید، میتوانند به طور رسمی کاندیداتوری خودشان را اعلام کنند. در این دوره هم شورای قانون اساسی فرانسه بعد از تأیید 500 امضا، در 20 مارس، به طور رسمی 10 کاندیدا را برای رقابت در انتخابات ریاست جمهوری ثبت و معرفی کرد. بر اساس اعلام شورای قانون اساسی، رسانههای دولتی، نه رسانههای خصوصی، باید وقت مساوی برای تمام این 10 کاندیدا بگذارند تا آنها بتوانند به تشریح و توضیح برنامههایشان بپردازند.
 
اشاره کردید که در دورهی اخیر سارکوزی تمام اختیارات را در دست گرفته است. آیا این موضوع فقط در این دوره اتفاق افتاده یا سابقهدار بوده است؟
 
این مسأله پیش از این هم سابقه داشته، ولی به این شکل نبوده است، چون سارکوزی در کوچکترین امور هم دخالت میکند. به عنوان مثال در دوران رؤسای جمهور بزرگ، «دوگل» و «میتران» این رویه وجود داشت که نخست وزیر تا حدودی در مقابل رییس جمهور محو میشد. اما معمولاً وقتی روی میداد که رییس جمهور و نخست وزیر هر دو از یک حزب و جناح باشند. وقتی که از دو جناح مختلف باشند، حالتی به وجود میآید که اصطلاحاً به آن همزیستی مسالمتآمیز میگویند. در این صورت ممکن است مقداری تداخل بین آنها به وجود آید و به همین خاطر در چنین مواقعی معمولاً رییس جمهور و نخست وزیر هر کدام در حوزهی خودشان باید فعالیت کنند.
 
در این دوره، با توجه به این که نخست وزیر و رییس جمهور هر دو از حزب راست هستند، چنین مسألهای ایجاد نشد و شاهد بودیم که در این دورهی 5 ساله، سارکوزی در تمامی امور دخالت میکرد. حتی بعضی از رسانههای فرانسه به او لقب «زورو» داده بودند، به این خاطر که در هر جا مسألهای وجود داشت، او دخالت میکرد و حتی در مسایل کوچک و کم اهمیت هم وارد میشد و نقش وزیر مربوط یا نخست وزیر که آن وزیر زیر نظر اوست خیلی کمرنگ میشد. فرانسویها در مورد سارکوزی یک ضربالمثل به کار میبرند و میگویند او میخواهد تمام نخها در دست خودش باشد.
 
این عملکرد سارکوزی از نظر مردم منفی است یا مثبت؟
 
در ابتدا تا حدودی این موضوع به عنوان یک ویژگی مثبت در او شمرده میشد. در یکی دو سال اول ریاست جمهوری خیلیها میگفتند که این رییس جمهور خیلی فعال است، وقت و انرژی میگذارد و حتی در مسایل جزیی هم حضور دارد، اما بعد از یکی دو سال اول این موضوع یک حالت منفی پیدا کرد و میگفتند که رییس جمهور زیاد از حد در کارها دخالت میکند و حتی شأن رییس جمهوری را پایین آورده است و با کارهای او نقش سایر کارگزاران دولتی کمرنگ میشود.
 
با توجه به شرایط اخیر جهان و اروپا، مشارکت مردم فرانسه در این انتخابات چگونه خواهد بود؟ ضمن این که بسیاری از افراد از وضع موجود ناراضی هستند و معتقدند بسیاری از مطالبات آنها برآورده نشده است.
 
به طور کلی مشارکت در کشورهای اروپایی به مراتب بیشتر از آمریکاست. معروف است که اروپاییها نسبت به سرنوشت سیاسیشان حساستر هستند. به همین دلیل معمولاً مشارکت سیاسی مردم اروپا در انتخابات بالاتر است و به عکس در آمریکا مشارکت سیاسی به مراتب پایینتر است. به عنوان مثال در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به سختی 50 درصد مردم مشارکت میکنند و در واقع 50 درصد آنها غایب هستند. در انتخابات سنا و مجلس هم در حدود 30 یا 35 درصد مردم مشارکت دارند؛ یعنی، تقریباً دو سوم مردم حضور ندارند و سناتورها و نمایندگان مجلس آنها به وسیلهی یک سوم مردم انتخاب میشوند. در حالی که در فرانسه و به طور کلی اروپا مردم سیاسیتر هستند و در صحنههای سیاسی حضور فعالتری دارند. میتینگها، اعتصابها و... همه مؤید این مطلب هستند. در این کشورها حدود 60 تا 65 درصد مردم در انتخابات مشارکت دارند.
 
علاوه بر این، دولتهای اروپایی و به ویژه دولت فرانسه مردم را تشویق به مشارکت در انتخابات میکنند؛ یعنی، از چند ماه گذشته با پوشش رسانهای انتخابات ریاست جمهوری عملاً مردم را تشویق به مشارکت در سرنوشتشان میکنند. حتی در برخی از کشورهای اروپایی مثل بلژیک شرکت در انتخابات یک وظیفهی ملی است و اگر فرد شرکت نکند، باید جریمه بپردازد. بنابراین در مجموع مشی دولتهای اروپایی افزایش مشارکت است، اما دربارهی این دورهی انتخابات فرانسه صحبتهایی به گوش میرسد که شاید به دلیل همزمانی انتخابات و تعطیلات عید پاک مشارکت پایین باشد. به همین دلیل دولت زمزمههایی میکند که چون تعطیلات است، احتمال میرود مشارکتی که مطلوب و مورد نظر دولتمردان فرانسوی است، صورت نگیرد.
 
یعنی این موضوع ریشه در نارضایتیهای اجتماعی ندارد؟
 
این امر هم میتواند به دلیل تعطیلات و هم نارضایتیها باشد. ولی معمولاً نارضایتی باعث میشود که مردم به کاندیدای مخالف رأی بدهند. در واقع چون برای اروپاییها جا افتاده است که به طور حتم باید در سرنوشت سیاسیشان حضور داشته باشند، اگر از یک کاندیدا راضی نباشند، به حزب رقیب یا مخالف رأی میدهند. بنابراین به هر حال مشارکت دارند. ضمن این که در انتخابات ریاست جمهوری به دلیل ملی بودن، معمولاً مشارکت بالاتر است.
 
قبل از این گفته میشد که نتیجهی نارضایتیها در انتخابات ریاست جمهوری بروز پیدا میکند، در صورتی که نظرسنجیها نشان میدهد سارکوزی از انتظارات قبلی رأی بالاتری دارد. آیا اقبال دوبارهی مردم به سارکوزی دلیل خاصی دارد؟
 
بحران اقتصادی و نارضایتی از وضع موجود کاملاً وجود دارد. اروپا در چند سال اخیر، یعنی از سال 2008م.، درگیر یک بحران اقتصادی است که از آمریکا به اروپا سرایت کرده است. این بحران اقتصادی کاملاً جدی است و رکود، تظاهرات و گرفتاریها بعضی از کشورهای اروپایی را زمین زده است. در فرانسه هم بحران اقتصادی وجود دارد، اما با توجه به بنیهی قوی اقتصادی فرانسه این بحران به شکل کشورهایی مثل یونان تجلی پیدا نکرده است. البته یکی از زیرکیهای سارکوزی هم همین است؛ یعنی، به نوعی این موضوع را به خودش ربط داده و گفته است اگر یک رییس جمهور سوسیالیست در این دوره در رأس قدرت بود، فرانسه هم مثل یونان میشد. او میگوید درست است که من نتوانستم باعث رونق اقتصادی فرانسه شوم، ولی حداقل در حوزهی مالی و اقتصادی اجازه ندادم که فرانسه به ورشکستگی و وضع یونان دچار شود. این یکی از توجیهات سارکوزی است. اما به طور کلی در این چند سال، نارضایتی نسبت به سیاستهای داخلی و خارجی سارکوزی و حاشیههایی که او ایجاد میکند، زیاد شده است. طلاقها و ازدواجهای او، دخالت فرزندانش در امور، استفادهی شخصی فرزندانش از هواپیمای رییس جمهور و مسایل مختلف دیگر باعث شدهاند که او تبدیل به یک رییس جمهور پرحاشیه شود و این حاشیهها بیشتر به ضرر او تمام شده است. مردم فرانسه حتی به نوعی میگفتند که ما فریب سارکوزی را خوردیم و او را انتخاب کردیم.
 
همان طور که میدانید، 15 مؤسسهی رسمی در فرانسه آمارگیری انجام میدهند و معمولاً با چند درصد اختلاف نتایج آمارهای آنها مشابه است. هنگامی که رقابت انتخاباتی آغاز شد، نظرسنجیها نشان میدادند که رأی سارکوزی بسیار پایین خواهد بود، اما خودش با زیرکی و انرژی میگفت که من در چند هفتهی آخر میتوانم خودم را به بالا برسانم. به همین دلیل، در چند هفتهی آخر چند برگ برنده رو کرد که میتوان آنها را در 3 حوزه مورد بررسی قرار داد:
 
حوزهی اول همان چیزی است که بیان کردم؛ یعنی، سارکوزی میگوید درست است که فرانسه وضعیت اقتصادی بدی دارد، ولی حداقل به ورشکستگی نرسیده است و اگر یک رییس جمهور سوسیالیست بر سر قدرت بود، به طور قطع فرانسه هم مثل یونان میشد.
 
دومین حوزه،سخنرانی تند سارکوزی در ماه گذشته بر ضد شنگن و اتحادیهی اروپا بود. با توجه به این که تعداد افراد بدبین و بدگمان نسبت به موفقیت اتحادیهی اروپا روزبهروز در اروپا در حال افزایش است، او با این سخنرانی توانست آرای این افراد را به سمت خودش جلب کند. البته این هم یک هوچیگری سیاسی بود، چون به طور قطع سارکوزی جزو طرفداران اتحادیهی اروپاست و نمیخواهد فرانسه را از این اتحادیه خارج کند یا آن را به هم بزند، ولی همین بازی با الفاظ باعث شد که بتواند چند درصد آرای خودش را بالا ببرد.
 
سومین حوزه به قول رقیبان سارکوزی، استفادهی سیاسی و ناجوانمردانهی او از قضیهی «محمد مراح» و اقدام تروریستی او بود. طبق اعلام دولت، حدود 6 میلیون نفر و بر اساس آمار غیر رسمی حدود 8 میلیون مسلمان در فرانسه وجود دارد. همان طور که میدانید، پلیس فرانسه بعد از محاصرهی محمد مراح، او را کشت و ماجرا به دادگاه و محاکمهی او نرسید. این اقدام پلیس از یک طرف محکومیتهایی را ایجاد کرد و از طرف دیگر سارکوزی میخواست نشان بدهد که من برای حفظ امنیت و نظم در کشورم خیلی قوی و مقتدر عمل میکنم و با کوچکترین بینظمی، بیقانونی یا اعمال تروریستی برخورد خواهم کرد. این اتفاق هم توانست چند درصدی آرای او را بالا ببرد.
 
در رابطه با محمد مراح که به نظر میرسد وابسته به وهابیها یا سلفیها بود، باید توضیح دهم که دو اقدام تروریستی توسط او صورت گرفت. در یک اقدام تروریستی چند دانشآموز یهودی و یک معلم یهودی را کشت و در اقدامی دیگر سه نظامی فرانسوی را ترور کرد که دو نفر از آنها مسلمان بودند؛ یعنی، این فرد دو مسلمان فرانسوی را هم به قتل رسانده است، ولی تبلیغات همواره به آن سمت میچربد و با استفاده از این اتفاقها مبحث ضدیهودیت را زنده کردهاند. به هر حال این مسایل باعث شد که سارکوزی در نظرسنجیها بالا بیاید و تقریباً آرایی برابر با کاندیدای سوسیالیست یا یک درصد بیشتر از او کسب کند. البته هنوز به برتری لازم برای موفقیت در این رقابت نرسیده است.
 
بر اساس آخرین نظرسنجیهای موجود که 15 مؤسسهی رسمی منتشر کردهاند، «فرانسوا اولاند»، کاندیدای حزب سوسیالیست، تقریباً 28 درصد و سارکوزی حدود 28.5 یا حداکثر 29 درصد آرا را به خودش اختصاص دادهاست. البته این نظرسنجی دربارهی دور اول است. از آن جا که بر اساس این آرا هیچ کدام از کاندیداها در دور اول انتخابات نمیتوانند حائز اکثریت آرا شوند، انتخابات به دور دوم کشیده خواهد شد و تمام نظرسنجیها در رابطه با دور دوم حاکی از آن است که فرانسوا اولاند پیروز این رقابت خواهد بود؛ یعنی، هیچ کدام از این مؤسسهها شانسی برای پیروزی سارکوزی قائل نیستند.
 
با توجه به شرایط حاکم در اتحادیهی اروپا و کل جهان، چه شعارهایی بیشتر بر مردم فرانسه در این انتخابات تأثیر میگذارد؟
 
در حوزهی اتحادیهی اروپا وقتی پیمان ماستریخت و همگرایی اقتصادی و بازار مشترک اروپا به همگرایی سیاسی با عنوان اتحادیهی اروپا تبدیل شد، قرار بر این بود که در بسیاری از کشورهای اروپایی رفراندوم انجام شود و مردم موافقت یا مخالفت خودشان را در رابطه با این موضوع اعلام کنند. جالب است بدانید که بیشتر رفراندومهایی که صورت گرفت، علیرغم تبلیغات بسیار، تقریباً با 51 درصد آرای موافق و 49 درصد آرای مخالف تصویب شد؛ یعنی، تقریباً نیمی از مردم از همان ابتدا مخالف برداشته شدن مرزهای سیاسی و همگرایی سیاسی میان دولتهای اروپایی و اتحادیهی اروپا بودند.
 
در بُعد اقتصادی هم از همان ابتدا صحبت بر سر این بود که دولتهای قوی اروپا، مثل آلمان و فرانسه، باید هزینههای بسیاری را برای دولتهای ضعیفی مثل یونان، اسپانیا و پرتغال صرف کنند تا اتحادیهی اروپا حفظ شود. بنابراین از همان اول این مخالفتها وجود داشت، اما با توجه به دست نیافتن به موفقیتهای مورد نظر در اتحادیهی اروپا، این مخالفتها روزبهروز بیشتر شد. به گونهای که این موضوع امروزه به عنوان یک شکاف فعال سیاسی در اروپا مطرح است؛ یعنی، کاندیداهای احزاب مختلف اعلام میکنند که آیا طرفدار اتحادیهی اروپا هستند یا با آن مخالفاند.
 
جالب این است که رمز موفقیت کاندیدای راست افراطی فرانسه، «ژان ماری لوپن»، که در انتخابات 2002م. توانست برای اولین بار به دور دوم برسد، مخالفت با اتحادیهی اروپا بود. او با همین نظر توانست در دور دوم به رقابت با شیراک بپردازد که البته برای اولین بار حزب سوسیالیست به مردم گفت که به کاندیدای حزب راست، یعنی شیراک، رأی بدهید؛ چون این دو حزب در موضوع موافقت با اتحادیهی اروپا با هم اشتراک نظر داشتند و میخواستند ژان ماری لوپن پیروز نشود. در این دوره هم دختر ژان ماری لوپن، به نام «مرین لوپن»، کاندیدای حزب راست افراطی فرانسه یا همان نهضت مردمی فرانسه است و نظرسنجیها نشان میدهد 16 یا 17 درصد آرا را به دست خواهد آورد. در همین راستا، تبلیغات تقریباً خوبی را هم انجام میدهد. البته لبهی تیز حزب راست افراطی اقلیتهای مذهبی هستند. این حزب در استتار با یهودیها و آشکارا با مسلمانان مخالف است.
 
به نظر شما کنار رفتن سارکوزی از قدرت چه تأثیری بر سیاست خارجی فرانسه خواهد داشت؟
 
در قبال مسایل جهانی، فرانسه در دوران سارکوزی نزدیکی بسیاری با آمریکا داشت. در تاریخ فرانسه سابقه نداشته است که یک رییس جمهور تا این حد سیاست خارجیاش را به سیاستهای ایالات متحدهی آمریکا نزدیک کند. همان طور که میدانید، حتی دوگل با توجه به هویت ملی فرانسه این کشور را از ناتو خارج کرد. پس از او هم رؤسای جمهور فرانسه سیاست خارجی مستقلی داشتند. البته سیاستهای تمامی آنها در بلوک غرب قرار میگرفت و در بسیاری از موارد همراه با سیاست خارجی ایالات متحده بود. در زمان شیراک همین شیوه حفظ میشد و حتی در سال 2003م. در موضوع تهاجم آمریکا به عراق، فرانسه مشارکت نکرد و «دومینیک دو ویلپن»، نخست وزیر وقت فرانسه، سخنرانی معروفی در شورای امنیت کرد و این تجاوز را غیرقانونی دانست و همین سخنرانی باعث شد قطعنامهی شورای امنیت تصویب نشود و بسیاری از کشورهای اروپایی در جنگ مشارکت نکنند و آن را غیرقانونی بدانند. بنابراین در جنگ عراق قطعنامهی شورای امنیت پشت سر «بوش» نبود و همین موضوع باعث دلخوری آمریکاییها و طرح موضوع اروپای قدیم و جدید از سوی آنها شد.
 
آنها اروپای قدیم را کشورهایی مثل آلمان و فرانسه میدانستند و میگفتند این کشورها در حال اضمحلال هستند. آنها اروپای جدید را شامل کشورهای بلوک شرق، مانند رومانی و لهستان، میدانستند. این کشورها، پس از فروپاشی بلوک شرق، برای این که تقرب بیشتری به آمریکا بجویند در جنگ مشارکت کردند. به این ترتیب میتوان گفت فرانسه در دورهی شیراک ستونی بود که مانع تصویب قطعنامهی شورای امنیت و همراهی در جنگ شد. اما با آمدن سارکوزی کاملاً ورق برگشت. سارکوزی در اولین سفر خارجیاش، در حالی که از همسرش جدا شده بود، به دیدار جرج بوش رفت و همراهی کامل خودش را با سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه و سایر مناطق جهان به غیر از آفریقا اعلام کرد. از آن جا که فرانسه خودش را ژاندارم آفریقا میداند، همواره یک حاشیهی مانور مستقل برای خود در آفریقا قائل است.
 
در بُعد اول طبیعتاً با رفتن سارکوزی این سیاست خارجی که کاملاً با آمریکا همسو شده است به احتمال زیاد تغییر خواهد کرد. به نظر میرسد رؤسای جمهور بعدی به هر حال سیاست خارجی مستقلتری را دنبال کنند. بنابراین اولین دستآورد کنار رفتن سارکوزی از قدرت این موضوع خواهد بود.
 
در بُعد داخلی هم اصلاحات سارکوزی بیشتر در حد حرف بود تا عمل. به نظر میرسد که فرانسه در این بحرانهای مالی و اقتصادی نیاز به اصلاحات عملی دارد. از طرف دیگر کاندیدای سوسیالیست این رقابت، یعنی «فرانسوا اولان»، رقیب بزرگی در مقابل سارکوزی محسوب نمیشود. اگر «دومینیکاستراوسکان» که محبوبیت خیلی بالایی داشت، ولی آن ماجرای فساد اخلاقی برایش پیش آمد، در مقابل سارکوزی قرار میگرفت، خیلی راحت میتوانست در جریانهای انتخاباتی از پس سارکوزی برآید. در حالی که از ابتدا فرانسوا اولاند کاندیدای قابلی برای حزب سوسیالیست نبود و در انتخابات مقدماتی سوسیالیستها خیلیها شک داشتند که او را به عنوان کاندیدای نهایی سوسیالیستها در مقابل سارکوزی قرار دهند.
به هر حال بعضی از رأیها اصطلاحاً از حُب علی نیستند، از بغض معاویهاند. در واقع خیلیها نه به خاطر این که فرانسوا اولاند آدم قابلی است، بلکه به خاطر نفرتی که از سارکوزی دارند، احتمالاً به فرانسوا اولاند رأی میدهند. در واقع فقط میخواهند یک رییس جمهور دیگر سر کار بیاید، بدون این که امید داشته باشند فرانسوا اولاند واقعاً رییس جمهور قابلی است و میتواند در زمینهی سیاستهای داخلی و خارجی کارهای اساسی برای فرانسه انجام دهد.
 
و چه تأثیری بر روابط فرانسه با ایران خواهد داشت؟
 
سارکوزی از همان ابتدای به قدرت رسیدن کاملاً سیاستهای ضدایرانی در پیش گرفته بود. در واقع او با پیروی از سیاستهای جورج بوش، آن سیاستهای به نسبت مستقلی را که بعضاً در زمان شیراک در قبال ایران صورت میگرفت، متوقف کرد. در اولین اقدام، سارکوزی تمامی پروازهای ایرفرانس به تهران را قطع کرد، در صورتی که در زمان شیراک ما چهار پرواز ایرفرانس به ایران داشتیم. البته بهانهی سارکوزی این بود که این پروازها توجیه اقتصادی ندارد، ولی کاملاً آشکار بود که این اقدام او پیام سیاسی دارد.
 
همان طور که میدانید، سارکوزی ریشهی صهیونیستی دارد. مادر او یونانی و یهودی است و پدرش مجاری است. به همین خاطر او کاملاً سیاست طرفداری از اسراییل را در پیش گرفته است. بر این اساس در دورهی سارکوزی همواره سیاستهای خصومت با ایران اعمال میشد. البته فرانسه پتانسیلهای ایالات متحدهی آمریکا را ندارد. سارکوزی مدعی بود که اگر فرانسه این پتانسیلها را داشت، همان سیاستهای جورج بوش را در پیش میگرفت و در واقع یک جورج بوش اروپایی و مخالف ایران میشد و میخواست همان سیاستهای آمریکایی را در خاورمیانه اعمال کند. البته به طور سنتی معمولاً جریان راست فرانسه نسبت به سوسیالیستها روابط بهتری را با ایران دارند، ولی سارکوزی یک استثنا بود که با ایران دشمنی داشت. در این 33 سالی که از پیروزی انقلاب میگذرد، تا به حال ندیدهایم که سوسیالیستها سیاستهای خوب و مثبتی در قبال ایران داشته باشند. به نظر میرسد آمدن فرانسوا اولاند هم نمیتواند روابط نزدیک و سیاست صمیمانهای را با جمهوری اسلامی ایران برای فرانسه به ارمغان بیاورد.
 
همان طور که میدانید، به تازگی بعد از هر انتخابات، ناآرامیهایی اتفاق میافتد، همان طور که در روسیه شاهد چنین موضوعی بودیم. به نظر شما با توجه به سابقهی فرانسه، احتمال چنین اتفاقهایی در این کشور وجود دارد؟
 
بعید میدانم. از آن جا که فرانسه به طور عادی همیشه ناآرامیهایی دارد، این انتخابات مؤید ایجاد ناآرامیهای جدیدی نخواهد بود، مگر این که تقلب یا تخلفی صورت بگیرد. همان طور که میدانید، چند سال پیش، در انتخابات شهرداری پاریس تقلب شد و به اسم مردگان رأی دادند. چنین اتفاقی در کشوری که ادعای دموکراسی دارد، بسیار جالب بود. پاریس شهر بسیار بزرگی است و در آن یکی دو روزی که انتخابات برگزار میشد، طبیعی بود که آدمهای زیادی بمیرند. وقتی در شهرداری میخواستند شناسنامهی این افراد را باطل کنند، یک مهر انتخاباتی هم روی آنها میزدند. بعداً که ورثهی آنها متوجه این موضوع شدند، جنجالی به پا شد و شهردار و همسرش برکنار شدند. در مجموع پیشبینی بنده این است که انتخابات منجر به ناآرامی و مباحث این چنینی نمیشود. حداکثر این است که مشارکت، به خاطر تعطیلات، مقداری از آن پیشبینی مورد نظر پایینتر باشد. با توجه به این که شعارهای انتخاباتی «هولاند دوری» از رویکردهای آمریکایی است، آیا این امکان وجود دارد که در صورت پیروزی در انتخابات، او سیاستهای متفاوتی نسبت به نسخهای که آمریکا در زمینهی مقابله با ایران برای اروپا میپیچد، در پیش بگیرد؟
 
به نظر بنده او از بهانهها و اتهامهایی که آمریکا بر ضد ایران مطرح میکند، فاصله خواهد گرفت، ولی خودش اتهامهای دیگری را به دروغ بر ضد ایران مطرح خواهد کرد. سوسیالیستها بیشتر اتهامهایی را در زمینهی حقوق بشر، حقوق زنان، مجازات اعدام و مسایلی از این دست دربارهی ایران مطرح میکنند. به ویژه این که منافقین کاملاً با حزب سوسیالیست فرانسه پیوند خوردهاند و حتی در میتینگهای آنها حضور دارند. در مجموع معمولاً جریان راست رابطهی نزدیکتری با ایران داشتهاند. با توجه به اتهامهایی که راستها بر ضد ایران مطرح میکنند، امکان این که روابط آنها با ایران صمیمی شود، به نظر کم میرسد.
 
لطفاً اجمالاً دربارهی کاندیداهای این انتخابات توضیح دهید.
 
«سارکوزی» از راست، «فرانسوا اولاند» از سوسیالیست و «ماری لوپن» از راست افراطی است. جالب این است که ماری لوپن، علیرغم این که با عربها، یهودیها و به طور کلی اقلیتهای مهاجر چندان رابطهی خوبی ندارد، با ایران روابط صمیمانهای دارد. او تنها کسی است که هر سال در روز ملی ایران حضور مییابد و پیروزی انقلاب اسلامی ایران را تبریک میگوید. او همواره نقش و جایگاه ویژهای برای ایرانیان قائل بود و میگفت ایرانیهایی که به فرانسه مهاجرت میکنند معمولاً افرادی متخصص و سرشناس هستند و با مهاجرین شمال آفریقا کاملاً تفاوتدارند. کاندیدای بعدی که در حال حاضر خیلی رشد کرده است و این موضوع مقداری عجیب هم هست، ملانشون است. او کاندیدای جبههی چپ یا همان حزب کمونیسم است. او خیلی عجیب بالا آمده است. کسی فکر نمیکرد که کاندیدای حزب کمونیسم بتواند بیشتر از دو سه درصد آرای مردم فرانسه را جلب کند، ولی او تقریباً به ماری لوپن رسیده و توانسته است بر اساس نظرسنجیها حدود 15 تا 16 درصد آرای فرانسویها را به خودش اختصاص دهد. کاندیدای پنجم که شانس پیروزی دارد، فرانسوا بایرو است که حدود 10 تا 12 درصد آرای فرانسویها را دارد. 5 کاندیدای دیگر زیر 2 تا 3 درصد از آرای فرانسویها را دارند و عملاً اسمی از آنها برده نمیشود.
 
پیشبینیشما از دور دوم این انتخابات چیست؟
 
باید ببینیم آن دو نفری که به دور دوم میرسند، چه کسانی هستند. ممکن است آن دو نفر سارکوزی و اولاند باشند یا کاندیدای سوسیالیست و کاندیدای راست افراطی باشند. بنابراین ائتلافها متفاوت خواهد بود. 15 درصد آرای ملانشون به سمت فرانسوا اولاند خواهد رفت، همچنین آرای سبزها به فرانسوا اولاند میرسد. آرای راست افراطی تقسیم میشود و به طور کامل به سمت سارکوزی نمیرود. آرای فرانسوا بایرو هم تقسیم خواهد شد. اما اگر شخص ثالثی به غیر از دو کاندیدای دولتی سوسیالیست و راست، یعنی مثلاً ماری لوپن یا ملانشون، بتواند به دور دوم بیایند؛ آرا تغییر میکند و به احتمال قوی همان شکاف سال 2002م. دوباره مطرح میشود. در چنین شرایطی سوسیالیستها و راستها به کاندیداهای همدیگر رأی خواهند داد. اگر سارکوزی و ماری لوپن به مرحلهی دوم برسند، سوسیالیستها به احتمال قوی به سارکوزی رأی میدهند تا ماری لوپن نتواند رییس جمهور شود و اگر فرانسوا اولاند سوسیالیست و ماری لوپن به مرحلهی دوم برسند، طرفداران سارکوزی احتمالاً به فرانسوا اولاند رأی خواهند داد. به نظر، احتمال این که یکی از این دو وضعیت به وجود آید، خیلی کم است.
 
نکتهی قابل توجه این است که بر اساس نظرسنجیهای متفاوت آن 15 مؤسسه، هنوز حدود 10 تا 18 درصد آرا خاموش هستند که هنوز تصمیم نگرفتهاند به چه کسی رأی بدهند. این آرا تا آخرین لحظه میتوانند تأثیرگذار باشند. البته آرای خاموش تا یک ماه پیش حدود 30 درصد بودند، ولی هر چه جلوتر میرویم و به انتخابات نزدیک میشویم، این آرا کمتر خواهد شد.
 
آیا این مسأله سابقه دارد که آرای خاموش یکدفعه تأثیر بگذارند و نتایج نظرسنجیها را تغییر دهند؟
 
معمولاً هر چه به انتخابات نزدیکتر میشویم، آرای خاموش مشخص میشوند. هنوز سه هفته تا انتخابات مانده است و احتمالاً تا شب انتخابات این آرای خاموش به حدود 5 تا 6 درصد یا حداقل به زیر 10 درصد خواهند رسید. خیلی بعید به نظر میرسد که این آرا تأثیرگذاری ناگهانی روی سرنوشت انتخابات داشته باشند.
 
پی‌نوشت‌ها:
 
The head of the states .[1]
 
The head of the government .[2]
 
برچسب ها: سارکوزی
ارسال به دوستان