مهر: روز ملی سینما در حالی فرارسیده است که مشکلات جدیدی به مسائل قبلی سینمای ایران افزوده شده و این هنر در کشور ما دچار غرامتی مضاعف شده است.
روزها میآیند و میروند و از آنها ردی میماند که بخشی از آن ثبت نگاتیوهای شیشهای - و امروزی اگر بخواهیم بگوییم؛- دوایر نامریی الواح فشرده میشود. سینما از تصاویر به جامانده از برادران لومیر گرفته تا همین حالای غرق تکنولوژی شده، ماهیتی غیر قابل انکار داشته است که همان "حفظ فرهنگ و انتقال آن به مخاطب اکنون و آینده" است.
سینمای ایران از ابتدای تولد تاکنون همیشه درگیر حاشیههای پررنگتر از متن بوده است و سادهلوحانه است اگر فکر کنیم دوران پر فراز و نشیبی را طی کرده و به ثبات رسیده است. داستان این سینما، حکایت رمان بی آغاز و انجامی است که خواننده در هزارتوهای پر از فراز و فرود آن مشغول گشودن گرههایی است که ماهیت پدیداری آن بر شخص نویسنده نیز معلوم نیست! انگار داستانی را شروع کرده باشی که نمی دانی چه پایانی را برای آن رقم زنی و همین طور می نویسی تا شاید به جایی برسد.
مشکلات بی پایان سینمای ایران سه دلیل اصلی دارد که تا برطرف نشدنش در همین باتلاق دست و پا خواهد زد و هر روز بیشتر فرو خواهد رفت.
خشت کج اول بخش تولید سینمای ایران بیمار است. فیلمنامه های خوب کمی از طرف فیلمنامه نویسان حقیقی ارائه می شود و فیلمنامه های خوب استعدادهای ناشناخته نیز به دلایل مختلفی مثل باندبازی های دسته ها، تمایل عمده کارگردانان به ساخت فیلمنامه ای که خود نوشته اند، نبود تضمین مالی برای پرداخت حق التحریر فیلمنامه نویسان و در کل شغل به حساب نیامدن مقوله فیلمنامه نویسی اولین باکتری ایجاد کردن این بیماری بالینی است که سینما را بستری کرده است.
دومین مسئله در تولید نگاه تجاری عمده تهیه کنندگان سینمای ایران است که به خودی خود نه تنها عیب نیست بلکه شرط اول سینماست که هنر-صنعت به حساب میآید. فیلمی که بازگشت سرمایه نداشته باشد حکم تفنگ چخوف را دارد که باید با آن به همان تهیه کننده شلیک کرد! منتها در این میان یک مشکل همیشگی وجود دارد و آن سرمایه گذاری برخی تهیه کنندگان بر فیلمنامه هایی است که هر عقل سالم آشنا با سینما میداند منجر به جذب مخاطب نخواهد شد. موردی که مزید بر علت این موضوع میشود، خست تهیه کنندگان این فیلمها و سر و ته آوردن فیلم با کمترین امکانات است که دیدن آنها بارها تمسخر مردم در سالن سینما را به دنبال داشته است.
یک مشکل ریشه دار دیگر مافیای گزینش عوامل فیلمهاست که از انتخاب مدیر تولید و سیاهی لشکر گرفته تا کارگردان و بازیگران اتفاق میافتد و در این میان مسائل غیراخلاقی و غیرحرفقهای بسیاری به وجود میآید که جلوه بیرونی آن با غلو و شدت بیشتری در موارد مربوط به فساد سینما مطرح شده و خواهد شد.
مشهود است که تولید به عنوان خشت اول سینما کج نهاده شده است و زاویه این انحراف به قدری است که به دیوار نرسیده فرو می ریزد چه رسد به ثریا!
جذابیتی که نیست
اولین اصل در علم اقتصاد تولید و توزیع و ارتباط مستقیم و دوسویه اینها با هم است. بهترین محصولات بدون توزیع مناسب از بین می روند و مخاطب نخواهند داشت. فیلم سینمایی تولیدی است که باید در زمان و مکانی مناسب پخش شود تا مخاطب خود را داشته باشد و نیز فروشش را.
جدا از اختلافات به وجود آمدهِ روزهای رفته از پسِ این چند، بر سر اکران فیلم ها در سینما که مزید بر علت شده است، سالنهای سینما محل مناسبی برای جذب مردم نیستند. توجه کنید که عمده سالنهای انتظار در سینما تنها تفاوتی که با سالنهای انتظار مطب دارند این است که غیر بهداشتی ترند و فرسوده تر علاوه بر این که در آنها مجلات روی میز هم برای مطالعه نیست! سالن متفاوت و مناسب با ماهیت فرهنگی سینما میتواند ایجاد جذب مخاطب را داشته باشد و بهانه ای برای سینما رفتن وی شود. از طرفی ارائه برخی محصولات فرهنگی نظیر فیلمنامه فیلم و تی شرتهای تبلیغاتی و ... می تواند برای نسل جدید ایجاد جذابیت کند و آنها را به سینما بکشاند.
شخصی شدن سینما و فرار مخاطبتا به حال فکر کردهاید که فیلمی مثل "کلاه قرمزی و بچه ننه" که از قضا ساختار ضعیفی دارد و همان خست تولید در آن گل درشت دیده می شود چرا توانست پس از مدتها صف فروش بلیت را با سینماهای ایران آشتی دهد؟ دلیل آن دوست داشتن کاراکتر کلاه قرمزی و محتوای فیلم برای مردم است. مردمی که مخاطبند و اصل موضوع سینما اما از آن حذف شده اند چرا که به دلیل دیدن فیلم های سطحی ذائقه ای در دیدن فیلم دارند که تغییر آن سخت است هرچند هیچ تلاش درستی از سوی فیلمسازان و مسئولان در این زمینه دیده نشده است.
تفکر منحط"هنر برای هنر" گاهی در هنرهای فردی و در زمانهایی کوتاه و مقطعی جواب داده است اما در سینما هیچ وقت مردم را جذب نکرده و برای همین آثاری که صرف سینمایی بودن و ساختارمندی بدون محتوا را دارند هیچ وقت درخشش عمومی نداشته اند و شهرت آنها هم به دلیل ایجاد جریان رسانه ای برخی منتقدان شیفته این جریان بوده است.
فیلمسازانی که دغدغه های شخصی و انگارههای خاسته از اندیشه های فردی و خاص را مد نظر دارند باید بدانند که وجه مصور مثل "خود گویی و خود خندی/عجب مرد هنرمندی!" هستند. سینمای ایران بدون داشتن تماشاگر ره به جایی نخواهد برد و صرف دریافت چند جایزه داخلی و خارجی برای یک فیلم دلیل ارزش های سینمایی آن نیست. فیلمی که به دلیل ساختاری یا محتوای مخاطب نداشته باشد یک جایش می لنگد و یکی از مشکلاتی که شرحش رفت را دارد و گاه همه آنها را.
سینمای ایران اکنون با مردم قهر است در حالی که مردم با آن قهر نکرده اند. دعواهای گروهی و بچگانه بین اهالی سینما یا مسئولان جرقه خطرناکی است که ممکن است منجر به آتش سوزی گسترده ای شود و در پایان دودش فقط به چشم فرهنگ خواهد رفت.
تبریک گفتن "روز ملی سینما" در این شرایط بلاهت آمیز است چرا که وقتی سینما در واقعیت وجود دارد اما حقیقی نیست سینمایی – در تعریف حرفهای – وجود ندارد که تولدش را تبریک بگوییم. حتی دیدن فیلمهای خوبی اندکی که وجود دارد این تمایل را در ما ایجاد نخواهد کرد.