تیری میسان (Thierry Meyssan) تحلیل گر سیاسی فرانسوی و موسس پایگاه اینترنتی "ولاتایر " (Volataire) است که مقالات متعددی در حوزه روابط بین الملل به زبانهای انگلیسی، عربی، اسپانیایی و روسی به رشته تحریر درآورده است. وی همچنین دارای تألیفات زیادی است که از جمله می توان به دو کتاب به نامهای "یازده سپتامبر دروغ بزرگ " و "پنتاگیت " اشاره کرد. مصاحبه اختصاصی با او را که در دفتر دیدبان صورت گرفته است می خوانید.
بخشی از نکات مهم مصاحبه:
* فکر می کنم در دوران ریاست جمهوری کلینتون بود که او
دریافت دولت نظامی (جدا از دولت مدنی) به حیات خود ادامه می دهد و حتی دو
بار در سال مانورها و تمرین های نظامی نیز بر پا می کند. کلینتون وقتی این
را فهمید که مدت ها از رییس جمهوریش می گذشت.
* بوش برای تأمین امنیت خودش به یک پادگان نظامی رفت
ولی به محض اینکه وارد پادگان شد، تقاضای ماشین زرهی کرد تا از آنجا خارج
شود. چرا این کار را کرد؟ چون از تک تیراندازهای خودی می ترسید! یعنی حتی
نگران نفوذ افراد دولت نظامی در نیروهای خودی بود.
* معمول این است که وقتی هواپیمایی دزدیده می شود
هواپیمایی نظامی را بلند می کنند تا از نزدیک مسئله را بررسی کند ولی آن
کسی که مأمور بود این کار را نکرد. مهمتر اینکه همه مقامات امنیت پرواز علی
رغم وقوع حادثه مدال گرفتند و از آنها تقدیر شد.
* خبر فوری آژانس خبر فرانسه یک مثال مهم دیگر است.
ابتدا خبری مخابره شد که انفجاری در داخل پنتاگون به وقوع پیوست. سه دقیقه
بعد خبر دیگری آمد که قرار هست پنتاگون تخلیه شود. جالب توجه اینکه خبر
بعدی این بود که یک هوپیمای دزدیده شده به سمت پنتاگون در حرکت است. در
انتها هم خبر برخورد را منتشر کردند.
* مسوول نیروهای مسلح روسیه می گفت داشتیم اتفاقات را
با ماهواره رصد می کردیم. یک دفعه یک ناو نظامی آمریکا دو موشک شلیک کرد.
یکی به سمت دریا و دومی رفت خورد به پنتاگون. ما گفتیم چه شده چرا آمریکا
دیوانه شده و نگران بودیم که آیا آمریکا مشکلی دارد یا نکند این آغاز جنگ
جهانی سوم باشد! تمام مدت پوتین به بوش تماس می گرفت و بوش جواب نمی داد.
تیری می سان
آقای
میسان! معمولا قاعده بر این است که در انتهای بحث یک جمع بندی ارائه می
شود. با توجه به اینکه 11 سال از 11 سپتامبر 2001 گذشته است ما می خواهیم
این جمع بندی را در ابتدا از شما بشنویم. توضیح بدهید که حادثه 11 سپتامبر
توسط چه اراده هایی در آمریکا یا غیر آمریکا طراحی و اجرا شد؟ هدف آنها چه
بود؟ آیا به اهدافشان دست پیدا کردند یا نه؟
ما قصد نداریم داستان های رسانه ای و
گزارش های رسمی در خصوص 11 سپتامبر را مرور کنیم بلکه به صورت صریح و شفاف
می خواهیم بدانیم آن روز چه اتفاقی افتاد. در این راه ناگزیریم به سابقه
تحولاتی که به یازده سپتامر منجر شد بپردازیم.
بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوری
آمریکا باید انتخاب می کرد که یک امپراتوی مقتدر باشد یا دولتی که ثروت و
رفاه را مهم می شمارد. ایده ای که در عملیات طوفان صحرا ( DESERT STORM )
{این نبرد بنا بر گفته دانشنامه جنگ و صلح بزرگترین نبرد قرن بیستم پس از جنگ جهانی دوم از لحاظ تعداد تجهیزات و متحدان است.}
در جنگ اول خلیج فارس به اتفاق افتاد نشان داد آمریکا بیشتر به دنبال
رهبری سایر قدرت ها به عنوان یک امپراتوری نظامی است نه در پی صرفا قدرت
اقتصادی. سعی آنها این بود که اتحادی بزرگ از کشورهای دنیا علیه عراق ایجاد
کنند. اما بعد از آن برای ترمیم اقتصاد داخلی از جنگ افروزی بیشتر خودداری
کردند. بنابر این به شدت بودجه های نظامی و تعداد سربازان آمریکایی کم شد.
گروه هایی در آمریکا با این سیاست ها مخالف بودند. این گروه ها غیبت شوروی
در عرصه سیاست بین الملل را بهترین فرصت برای گسترش قدرت آمریکا در جهان
می دانستند. سال 1995 اکثریت کنگره در دستان این گروه بود و کلینتون از سوی
آنان تحت فشار قرار گرفت که دوباره آمریکا را مسلح کند. بودجه نظامی
آمریکا زیاد شد در حالی که دشمنی نداشت و دلیلی برای این قدرت نمایی نبود
.
حتی با افشای رابطه کلینتون با مونیکا لوینسکی به وی برای ورود به بحران
کوزووو فشار آوردند. این گروهها فقط متشکل از چند فرد قدرتمند نیستند گرچه
در ابتدا این گروه کوچک بود اما بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوری تا 11
سپتامبر، ائتلاف بزرگتری از این افراد شکل گرفت که از امپراتوری جهانی
(global empire) حمایت می کردند. ایده اصلی این سلطه گری از سوی طرفداران
اشتراوس ( یهودی آلمانی تبار و بنیانگذار کارخانه شلوار جین Levi's) مطرح
شد.
باید توجه داشت در جنگ بین دموکراسی و
دیکتاتوری، همیشه دیکتاوری پیروز است. یهودیان نیز که نمی خواستند قربانی
دیکتاتوری باشند تصمیم گرفتند خودشان دیکتاتور باشند و این بهانه خوبی برای
هر کاری است که انجام دادند.
دولت اسرائیل برای تحقق پروژه های
صهیونیستی یک امر لازم بود. از سوی دیگر دولت آمریکا به عنوان منبع این
قدرت به حساب می آمد و لابی صهیونیستی معتقد بود که خود اسرائیل در اهمیت
ثانویه قرار دارد و باید قدرت را در درون مرزهای آمریکا حفظ کند. از آنجا
نیز پایگاهی برای قدرت صهیونیستی در هر جا که ممکن باشد ایجاد کنند. این
لابی حتی حاضر بودند تمام مردم و شهروندان اسرائیل را قربانی کنند و این
مسئله اصلا برایشان مهم نبود چرا که مهم حفظ قدرت در چارچوب ایالات متحده
بود.
آیزنهاور و سخنرانی مشهور چرا ما می جنگیم؟ و اشاره او به مجتمع صنعتی نظامی ایالات متحده
این لابی با قدرت نظامی که در دوران
جنگ سرد برای آمریکا ایجاد شده بود پیوند خورد و همبستگی مخربی ایجاد کرد.
یک دولت پنهان در دل دولت مدنی ایجاد شد مثل اتفاقی که در ترکیه و الجزایر
افتاد. ایده برتری دولت نظامی بر دولت مدنی نیز این بود که اگر در یک جنگ،
شهروندان آمریکایی از بین بروند باید بقای دولت امریکا را تضمین کرد و این
مسئله از ساختار نظامی برمی آید. کار تا آنجا پیش رفته بود که در حد تعیین
وزرا و رییس جمهور بعدی نیز پیش رفته بودند. در اواخر دولت آیزنهاور بود که
وی در سخنرانی مهمی که به سخنرانی وداع (farewell address) مشهور شد گفت
ما به یک
"مجتمع نظامی صنعتی"
نیاز داریم که بقا را حفظ کند و اگر همچنین قدرتی نداشته باشیم از بین
خواهیم رفت. ( این سخنرانی در سال 1961 انجام شد و اهمیتی استراتژیک در فهم
ساختار درونی قدرت آمریکا داشت. برای اطلاعات بیشتر به
اینجا
مراجعه کنید) تفسیرهای بسیار غلطی از این صحبت شد چرا که تا آن زمان کسی
از سامانه صنعتی نظامی صحبت نکرده بود و نمی دانستند منظور آیزنهاور چیست.
حالا که اسناد بیشتری از آن موقع داریم می توانیم منظور او را بهتر متوجه
شویم. این دولت آلترناتیو نظامی در طول جنگ سرد قدرت و گسترش پیدا کرد و
پایگاه مخفیانه و سامانه ارتباطی خوبی ایجاد نمود. در واقع آنها آماده هر
چیز بودند و هر زمان که می خواستند آتش افروزی می کردند. آنها تصمیم گرفتند
که از دولت مدنی آمریکا جاسوسی کنند و آن را تحت نظر داشته باشند. به واقع
ما نمی دانیم ابعاد و اندازه دولت نظامی سایه چقدر است ولی این را می
دانیم که پایگاهی که آنها استفاده می کنند ظرفیت میزبانی هزاران هزار نفر
را دارد. بعد از جنگ سرد همه فکر می کردند دیگر این دولت نظامی وجود دارد و
منحل شده است. فکر می کنم در دوران ریاست جمهوری کلینتون بود که او دریافت
این دولت نظامی به حیات خود ادامه می دهد و حتی دو بار در سال مانورها و
تمرین های نظامی نیز بر پا می کند. کلینتون وقتی این را فهمید که مدت ها از
رییس جمهوریش می گذشت. او بسیاری از هم حزبی ها و خیلی از جمهوری خواهان
را در ارتباط با این دولت نظامی در سایه یافت. رییس وقت CIA جیمز وولسی (R.
James Woolsey 1993–1995 ) یکی از افردی بود که رهبری این سامانه را بر
عهده داشت. (برای آشنایی با وولسی
اینجا
را مطالعه کنید.) در واقع رامسفلد (Donald Rumsfeld) هم به عنوان یک
سیاستمدار جمهوری خواه کهنه کار یکی از افراد مهم این داستان بود. (برای
آشنایی با رامسفلد
اینجا را بخوانید )
این پرونده بسته شد و نفهمیدیم چه اتفاقی افتاد چرا که ناگهان قضیه به صورت کاملا مشکوک مسکوت ماند.
آقای میسان اگر موافقید به روز حادثه نگاهی تحلیلی بیاندازیم و روایت شما را از آن روز بشنویم.
ساعت 10 صبح حمله به وقوع پیوست. نیم
ساعت بعد این ایده مطرح شد که دولت نظامی دوباره بر سر کار بیاید. این
مسئله کاملا کودتای جنگ طلبان بر ضد دولت مدنی بود. ایده احیای امپراتوری
نظامی فقط زمانی می توانست مطرح شود که تعدادی از شهروندان کشته شوند. همین
گونه نیز شد و این پیشنهاد مطرح شد اما در زمانی که هیچکدام از افراد اصلی
دولت مثل رییس جمهور یا اعضای کابینه کشته نشده بودند. در ساعت 10.40
دقیقه و ده دقیقه بعد از استقرار دولت نظامی، یک آتش سوزی بزرگ در یکی از
ساختمان های اقماری کاخ سفید اتفاق افتاد. بوش برای تأمین امنیت خودش به یک
پادگان نظامی رفت ولی به محض اینکه وارد پادگان شد، تقاضای ماشین زرهی کرد
تا از آنجا خارج شود. چرا این کار را کرد؟ چون از تک تیراندازهای خودی می
ترسید! یعنی حتی نگران نفوذ افراد دولت نظامی در نیروهای خودی بود. به خاطر
همین به پایگاه آفوت (Offutt Air Force Base) در نبراسکا رفت
.
این پادگان حتی در برابر حملات اتمی نیز امن است. نکته جالب توجه آن که
وقتی بوش در هواپیما به سمت نبراسکا می رفت پیام تهدیدی برایش پخش شد. این
پیام به کاخ سفید مخابره شده بود و برای اطلاع بوش برای او در آن هنگام
بازپخش شد. در این پیام از کدها و کلمات رمزی استفاده شده بود که فقط افراد
کاخ سفید از آن استفاده می کردند. به این طریق عاملان حمله هم نفود خود را
در سیستم اثبات کردند و هم اینکه اطمینان دادند که آنها بودند که در حملات
شرکت داشتند. با این سطح نفوذ، احتمال دسترسی به زرادخانه های هسته ای
آمریکا هم وجود داشت و شاید شروع جنگ اتمی هم در آن زمان محتمل بود. به
خاطر همین تهدید بود که جورج بوش به پایگاهی رفت که در برابر حملات اتمی
نیز امن باشد.
جورج بوش در ویدئوکنفرانس پنج جانبه در پایگاه نیروی هوایی آفوت - 11 سپتامبر
بعد از اسکان بوش در آفوت، ویدیو
کنفرانسی از پنج نقطه ترتیب داده شد که پنتاگون، کاخ سفید، آفوت و دو نقطه
دیگر که هنوز مشخص نیست با هم مرتبط شدند. در انتهای این ویدیوکنفرانس،
نیروهای نظامی که تا ساعت 4.30 قدرت را در دست گرفته بودند آن را به دولت
برگرداندند. شاید این بازگشت قدرت نشان از توافقی پشت پرده در آن کنفرانس
داشت. توافقی که دولت مدنی را به قدرت برگرداند تا به حیات خود در سایه
دولت نظامی ادامه دهد. سیاست این بود که آزادی های شهروندی را به حالت
تعلیق درآورند و در جهت سلطه بر جهان پیش بروند.
سه روز بعد جلسه ای در کمپ دیوید
برگزار شد که در مورد همه سیاستهایی که امروز می بینیم اتفاق افتاده است
صحبت شد. یکی از بحث ها این بود که اول از همه به چه کشوری حمله شود. بعضی
گفتند اول عراق بعضی هم افغانستان را مد نظر داشتند. بنابراین تصمیم گرفتند
در یک روند به عراق، افغانستان، لیبی، سوریه، سومالی و در انتها به ایران
باید حمله شود.
این طرحی که ریختند خیلی شبیه دنیای فیلم ماتریکس بود. اینکه به این بهانه راه بیفتند و شروع به کشتار کنند
.
برای این منظور هم نیروهای حرفه ای به کار گرفتند که در عرض 48 ساعت هر
کسی را که رییس جمهور بخواهد بکشند. بودجه ای چند میلیارد دلاری برای
قاتلین حرفه ای جدید اختصاص دادند. بنابر این شروع به ساختن پایگاه هایی
کردند که در اسرع وقت افراد مشخص شده را بکشند. ژنرال مک کریستال در ابتدا
سازماندهی این پروژه را بر عهده داشت. (پیرامون مک کریستال
این مطلب را بخوانید)
هم اکنون نیز اوباما هر روز صبح به
اتاق فرماندهی می آید. یک لیست به او نشان می دهند. فرماندهان نظامی باید
بگویند در این لیست این افراد را کشتیم. نفر بعدی کیست؟ به یاد دارم در
جلسه تصویب بودجه آمریکا در کنگره تأکید شد که این گروه افرادی را در 78
کشور جهان کشته اند.
آیا هویت مقتولان مشخص است؟ این افراد چه کسانی بوده اند؟
سال 2002 یک سری اسم کشته شدگان منتشر
شد. ایلی حبیقه (Elie Hobeika) یکی از کشته شدگان بود. او که فالانژیست بود
مسوول کشتارهای صبرا و شتیلا معرفی شده بود ولی دادگاهی در بلژیک شواهدی
ارائه داد که آریل شارون را مسوول اصلی معرفی کرده بود. حبیقه گفته بود که
اگر من در دادگاه بیایم شواهدی ارائه می دهم که ثابت می کند آریل شارون
عامل پشت پرده و اصلی بوده است. همه این مسائل باعث شد حبیقه ای که احتمال
نخست وزیری لبنان را داشت در انفجار ماشین بمب گذاری شده اش به همراه دو
محافظ خود کشته شود. همچنین بسیاری از افراد نیز در آفریقا کشته شدند. برخی
از آنها بر ضد شرکت های نفتی آمریکایی موضع گرفته بودند و لازم بود برای
تأمین انرژی ایالات متحده از سر راه برداشته شوند.
تیتر گاردین: شاهدی که قرار بود بر ضد شارون شهادت دهد در بیروت بر اثر انفجار کشته شد
همزمان با 11 سپتامبر بسیاری از مخالفان دولت در سایه در آمریکا کشته
شدند. ظاهرا فردی نظامی در پنتاگون مشغول بازدید از این محل بود که انفجار
صورت گرفته باعث کشته شدن او شد.آیا شما اطلاعاتی در این زمینه دارید؟
ابتدا باید کتاب "دستورالعمل کودتا" را
بخوانیم که ببینیم باید چگونه کودتا کنیم. این کتاب در دهه 50 و 60 نوشته
شده است. در این کتاب نوشته شده که برای موفقیت در یک کودتا نباید کسی مطلع
باشد چرا که جبهه مخالف تشکیل می دهد. بنابر این یک کودتای موفق، زمانی
اتفاق می افتد که رهبران سر جایشان باشند و شما آنها را مجبور کنید که
سیاست های شما را به پیش ببرند. به محض اینکه ایده تسلط جهانی مطرح شد
افرادی از سوی نظامیان به کنگره، مجلس و دولت فرستاده شدند و پیغامی منتقل
کردند که: "این حملات را می بینید پس حد اقل برای امنیت خودتان با ما
همکاری کنید." اینگونه بود که مسوولان ارشد در مکان مخفی در 40 کیلیومتری
واشنگتن برده شدند که بسیار بزرگ و مثل یک شهر بود. 6 ماه بعد در آوریل
2002 یک سری از افراد کنگره خواستند در مورد موضوع "تسلط جهانی" بحث کنند
ولی هیچوقت این بحث اتفاق نیفتاد اما به این تیتر و عنوان اشاره شد. همین
اشاره شدن به این عنوان می تواند وجود آن را تأیید کند.
منابع شما کجاست؟ برای مخاطب عادی که حرف های شما را می شنود سریع این
سوال مطرح می شود که میسان این اطلاعات را از کجا به دست آورده است؟
در دنیای امروز اطلاعات نداشتن خیلی
سخت است به عبارت بهتر همه ما اطلاعات داریم اما مهم اینجاست که تصمیم
بگیریم چه اطلاعاتی مهم است. ما اسیر تفکر جمعی هستیم که بر جامعه احاطه
دارد. وقتی این شرح رسمی 11 سپتامبر را شنیدم دیدم یک جای کار می لنگد و از
آنجایی که من آشنایی با سیستم های امنیتی اروپایی داشتم فکر کردم می تواند
یک حادثه برنامه ریزی شده باشد. من از گلادیو (برای اطلاع بیشتر مراجعه
کنید به
این مطلب)
افرادی را می شناسم. ولی در ابتدا خیلی سخت بود که باور کرد همه این
داستان یک توطئه باشد. من برای فهم آنچه اتفاق افتاد سعی کردم جدول زمانی
از وقایع را جمع کنم . در دو روز اول که 12 و 13 سپتامبر بود کل وقایع را
ثبت کردم. فقط تمرکزم را بر همین دو روز گذاشتم چرا که در جرم شناسی می
گویند دقیقا بعد از اتفاقات همه افراد آنجه را که دیده اند می گویند اما پس
از مدتی احساسات تعدیل می شود و همه یک چیز را می گویند
.
اینکه همه یک چیز را می گویند یک توطئه نیست بلکه مردم به صورت ناخواسته
آن چه را از قدرت های مسلط می شنوند تکرار می کنند تا در مقابل یک اتفاق
مهم که هویت جمعی آنها را تهدید کرده است با هم اتحاد داشته باشند. بعد از
اینکه اطلاعات را جمع کردم سعی کردم ببینم برای کنترل این واقعه چه تصمیم
هایی گرفته شد.
(برای دیدن تایم لاین روز 11 سپتامبر
اینجا را ببینید)
به طور مثال یک ماه قبل از این اتفاقات
بسیاری از فرآیندهای معمول در برج های مراقبت آمریکا تغییر کرد. افراد با
تجربه که در برج مراقبت بودند به حاشیه رانده شدند و همین مسئله باعث شد
سطح امنیت پایین بیاید. از سوی دیگر روند معمول این است که وقتی هواپیمایی
دزدیده می شود هواپیمایی نظامی را بلند می کنند تا از نزدیک مسئله را بررسی
کند ولی آن کسی که مأمور بود این کار را نکرد. مهمتر اینکه همه مقامات
امنیت پرواز علی رغم وقوع حادثه مدال گرفتند و از آنها تقدیر شد. پس معلوم
می شود که این مسئله یک نقشه بوده است.
ما را از یافته های خود که تا کنون منتشر نکرده اید و اطلاعات تازه ای محسوب می شود مطلع کنید.
من سعی کردم با افرادی مصاحبه کنم که
اطلاعاتی دارند البته نه در داخل مرزهای آمریکا بلکه خارج از آن. برای
نمونه یک دوست روزنامه نگار پاکستانی داشتم که از او خواستم نزد نخست وزیر
سابق پاکستان برود و سوالاتی را مطرح کند. نخست وزیر پاکستان به او گفت
مقدمات حمله از جولای مهیا شده بود. غیر ممکن بود این مسائل از داخل آمریکا
درز کند اما در سایر کشورها، آمریکا کمتر می توانست اعمال نفوذ و نظر خود
را بکند.
خبر فوری آژانس خبر فرانسه یک مثال مهم
دیگر است. ابتدا خبری مخابره شد که انفجاری در داخل پنتاگون به وقوع
پیوست. سه دقیقه بعد خبر دیگری آمد که قرار هست پنتاگون تخلیه شود. جالب
توجه اینکه خبر بعدی این بود که یک هوپیمای دزدیده شده به سمت پنتاگون در
حرکت است. در انتها هم خبر برخورد را منتشر کردند. با توجه به عکس ها و
فیلم هایی که موجود بود بررسی کردم اما هیچ جای برخورد هواپیما نبود
.
از سوی دیگر همه راجع به هواپیما صحبت می کردند اما هیچ کس نبود که بپرسد
پس تکه های هواپیما کجاست؟ نکته جالب تر هم اینکه چگونه قبل از برخورد
هواپیما با پنتاگون خبر منتشر شد که هواپیما به سمت پنتاگون در حرکت است؟
چرا نگفتند به سمت کاخ سفید یا هر جای دیگر. مقصد را از کجا می دانستند؟
وقتی که خبرگزاری فرانسه این را می دانست و آن را برای همگان مخابره کرد
چگونه در داخل آمریکا کسی نتوانست با نیروی نظامی که داشت آن را متوقف کند؟
این خاصیت کنترل افکار عمومی است که به شما می گویند چگونه فکر کنید و شما
قادر به فراتر رفتن از آن نیستید.
حالا یازده سال گذشته و جزییات بیشتری
به دست آمده به طور مثال با مسوول نیروهای مسلح روسیه صحبت کردم. او می گفت
آن روز مانور هوایی خاص در آمریکا برگزار شده بود و ماهواره های روسیه هم
لحظه به لظحه در حال رصد این تحولات بودند. بنابر این حمله ها را دیدیم.
تعجب کردیم که چه اتفاقی در درون آمریکا دارد می افتد. ما دیدیم که همه
نیروها را بسیج کردند و نیروی دریایی آمریکا نیز در ساحل واشنگتن آرایش
جنگی گرفت. عجیب بود که از واشنگتن علیه چه کسی داشتند محافظت می کردند؟ یک
دفعه یک ناو نظامی دو موشک شلیک کرد. یکی به سمت دریا و دومی رفت خورد به
پنتاگون. ما گفتیم چه شده چرا آمریکا دیوانه شده و نگران بودیم که آیا
آمریکا مشکلی دارد یا نکند این آغاز جنگ جهانی سوم باشد! تمام مدت پوتین به
بوش تماس می گرفت و بوش جواب نمی داد. برج ها که ویران شد از کارشناسان
خواستم توضیح دهند چگونه می شود ساختمانی با آن عظمت تخریب شود. دو روز بعد
گزارش دادند حتما ماده منفجره داخل برج بوده است.
یکی از مسائل مهمی که در خصوص یازده سپتامبر به آنها اشاره می شود بحث
اطلاع داشتن لابی های قدرتمند درون آمریکا از این حادثه است. شما چه
اطلاعاتی در این خصوص دارید؟
دو ساعت قبل از حملاتی که به برج های
دو قلو شد یک کمپانی اسرائیلی که برای ارتش اسرائیل کار می کرد و دفترش در
آن محل بود یک پیام برای کارکنانش فرستاد که "به دفتر نروید. خطر حمله وجود
دارد." (برای اطلاع بیشتر در خصوص اسناد اطلاع یافتن و فرستادن پیامک به
بعضی از افراد
اینجا و
اینجا را بخوانید.)
هاآرتص در 26 سپتامبر 2001:
شرکت اودیگو می گوید قبل از وقوع حملات 11 سپتامبر به کارمندانش هشدار داده شده است.
از دیگر نکات قابل توجه این است که هیچ
مقام مسوولی قبل از ویدیوکنفرایس پنج نفره صحبتی نکرد. معمولا رسم بر این
هست که وزیر دفاع باید توضیح دهد چه شده است و رییس جمهور هم باید مشی
سیاسی را مشخص کند. ولی جالب این است که ساعت 4.30 عصر مشاور سیاست خارجی
دولت در تلویزیون حاضر می شود و همه چیز را توضیح می دهد و عجیب بود که وی
حتی قبل از رییس جمهور صحبت کند. ساعت 6.30 رامسفلد مصاحبه مطبوعاتی داشت
که رهبران دو حزب در کنگره برای نشان دادن اتحاد کشور حضور داشتند. هیچ
روایت رسمی قبل از ویدیو کنفرانس 5 نفره نبود یعنی باید ابتدا در آن
کنفرانس گروه های قدرتمند داخلی به تقسیم منافعی برسند بعد نظر خود را
اعلام کنند. آریل شارون هم بعد از آن گفت آمریکا مورد حمله تروریستی قرار
گرفته و ما می دانیم که چقدر مسلمانان بد هستند و می توانیم این را درک
کنیم و ما در کنار آمریکا و در مقابل تروریسم آیستاده ایم! به نظرم خیلی
مشخص است که چه کسانی دست اندرکار بودند.
ظاهرا شما نسخه های تقلبی در دنیا دارید. امثال الکس جونز که هر روز چاق
تر و چاق تر می شوند و استودیوهای پر خرجی دارند. دولت آمریکا گویا خودش
نشت اطلاعات هدایت شونده دارد. به عنوان مثال در مستندی به نام "پول خرد"
که در دنیا پخش شده است هیچ نقشی از اسرائیل و اسرائیلی ها گفته نمی شود.
گویا دولت آمریکا می خواهد حادثه نگاری مخالفان را خط دهد. توصیه شما برای
مخاطبان ایرانی برای تشخیص تیری میسان واقعی از قلابی چیست؟
قدرت نیاز دارد کل زمینه مورد اعمال
قدرت را در بر بگیرد و طبیعتا افرادی برای قدرت حاکم، اطلاعات غلط را منتشر
می کنند تا استیلای حاکم برقرار بماند و پاشنه آشیل های واقعی قدرت حاکم
برملا نشود. همینطور باید گفت افرادی هم دارد که جریان اطلاعاتی را منحرف
کنند مثلا الکس جونز که کاملا ناآگاه است و هیچ چیز از دنیا نمی داند و در
واقع مقهور نام و آوازه آمریکاست. به خاطر این غفلت چیزهای مهم، غیر مهم و
... را باهم مخلوط می کند و آش شله قلمکاری درست می کند که نمی شود از آن
حقیقت را دریافت. جالب است که در پایان هم دولت آمریکا از او تقدیر می کند.
شما به عنوان پایگاه جریان شناسی
دیدبان باید برنامه ای داشته باشید و هر تحلیلی را مبتنی بر ارزیابی درست و
منطقی بررسی کنید. همچنین باید کسانی را داشته باشید که در تحلیل داده ها
یاریگر باشند. کسانی که هر روز حرفشان را عوض نکنند و توجهشان بر انسجام کل
تحقیق معطوف باشد. در مورد ایرانی ها این مشکل وجود دارد که از این نقطه
آسیب می بینند.