دوران كودكي شما چطور گذشت؟ همين الان هم شما شبيه بهاصطلاح بچه مثبت ها هستيد ، اين تيپهايي كه همهاش در حال درس خواندن، نمره آوردن و شيطاني نكردن هستند! واقعا بچه مثبت بوديد؟
من بچه شيطاني نبودم چون از پنج سالگي هم تحصيلات ابتدايي را شروع كردم و از يك سال قبل آن هم كودكستان ميرفتم. از چهار سالگي وارد نظام آموزشي شدم. خب سنم از بچههاي همدورهام پايينتر بود و همين باعث ميشد كه خيلي كارهاي ماجراجويانه انجام ندهم، در دوره ابتدايي من نكته خيلي بارز وجود نداشت اما در دوران راهنمايي وارد يكسري فعاليتهاي اجتماعي شدم.
چه فعاليتهايي؟
مثلا شركت در اردوهاي مختلف علمي، روزنامهنگاري و از اين قبيل كارها تا اول دبيرستان كه مصادف بود با سال 57 و شروع انقلاب اسلامي. دبيرستاني كه من در آن تحصيل ميكردم وابسته به دانشگاه شيراز بود و فضاي دانشگاهي برآن حاكم بود و بين ما و فعاليتهاي دروندانشگاهي هم ارتباطي وجود داشت.
اولين اتفاق سياسي كه شما درك كرديد، چه بود؟
پانزدهم مهر 57 اولين اتفاق دانشآموزي بود و مدرسه را با اعتصاب تعطيل كرديم و خدا توفيق داد با بقيه دوستان به فعاليتهاي انقلابي مرسوم آن دوران بپردازيم.
شيطنتآميزترين كاري كه كامران باقريلنكراني در آن دوره انجام داد؟
دوران دبيرستان اوج فعاليتهاي سياسي و اجتماعي در مقطع خودش بود و درهمين دبيرستان كوچك ما كه حدود 600 نفر دانشآموز داشت شايد نزديك به 35 گروه سياسي و اجتماعي در آن فعاليت ميكردند و صحنههاي زيباي رفاقت و تقابل اين گروههاي دانشآموزي به وجود ميآمد.
شما جزو كدام گروه بوديد؟
من سالها دبير انجمن اسلامي مدرسه بودم و فعاليتهاي مختلفي داشتيم و خاطرات زيادي هم از آن زمان دارم كه نميشود اسم آن را شيطنتآميز گذاشت ولي خاطرهاي كه هيچ وقت يادم نميرود اينكه سال60 سازمان ترور منافقين در يك مقطعي دبيران انجمن مدارس را ترور ميكردند. يك شب با شهيد طهمورثي كه بعدا در جبهه شهيد شد از مدرسه برميگشتيم که در دام منافقین قرار گرفتيم و مدتي طول كشيد تا با دوچرخهاي كه داشتيم ازدست آنها فرار كنيم.
تفريح شما در اين مقطع چه بود؟
فعاليتها در آن زمان اينطور بود كه تلاش كنيم تا نشان دهيم بچههاي مذهبي هم در عرصههاي علمي و هم اجتماعي فعال هستند. يكي از برنامهها در آن زمان كوهنوردي بود، دبيرستان ما هم در يك مقطعي پنجشنبهها تعطيل بود، صبحهاي پنجشنبه كوه ميرفتيم و خيلي تجربههاي شيريني از اين همراهي و كار جمعي داشتيم و با خيلي از آن دوستاني كه با هم بوديم بعداً در دانشگاه همكار شديم و هنوز هم به عنوان اعضاي هيات علمي با هم هستيم.
چه زماني به رشته پزشكي متمايل شديد و چه اتفاقي باعث شد به اين سمت گرايش داشته باشيد؟
من مثل همه بچههاي ديگر كه ميخواهند به آينده خودشان فكر كنند علاقهمند بودم براي سايرين هم مفيد فايده باشم و در بين دوستاني كه با هم بوديم اغلب صحبتها روي رشته پزشكي بود. من هم بخصوص در دوره دبيرستان كه با زيستشناسي و كارهاي آزمايشگاهي آشنا شدم علاقهام به اين رشته بيشتر شد و از سال دوم دبيرستان تصميم قطعي گرفتم وارد اين رشته شوم، زماني كه كنكور داديم فقط دوازده رشته را ميتوانستيم انتخاب كنيم و من يازده تا پزشكي انتخاب كردم و يكي هم دندانپزشكي كه پشيمان شدم چرا آن دندانپزشكي هم پزشكي انتخاب نكردم و گفتم اگر دندانپزشكي قبول شوم انصراف ميدهم و سال بعد دوباره شركت ميكنم.
شغل پدر شما چه بود؟
پدر بنده با صنعت آلومينيوم كه آن زمان در ايران نوپا بود با كارگري شروع كرد و بعد توانست كارگاه و كارخانهاي را براي خودش دست و پا كند.
شما سابقه جبهه هم داريد؟
بله.
در كدام منطقه؟
عمليات كربلاي پنج مهمترين حضورم بود البته قبل از آن در غرب در حملهاي كه منافقين سال 65 كردند كه مهران را تصرف كنند هم بودم و آخرين حضور من هم در عمليات مرصاد بود، البته زماني كه ما رسيديم تقريبا كار تمام شده و منافقين شكست خورده بودند و خدا توفيق داد كه همراه رزمندهها باشيم و عمده حضور ما هم به عنوان كادر پزشكي بود.
تا به حال شليك هم كردهايد؟
در جبهه بله، ولي نه به عنوان جنگيدن. گفتم كه حضورم بيشتر به عنوان كمك پزشك بوده است.
به عنوان پزشكي كه در عرصه سياست هم حضور داريد فكر ميكنيد جذابيت سياست براي قشر پزشك چه چيزي باشد؟ آيا مهندسان تحليل بهتري از سياست دارند يا پزشكان؟ چون ما از هر دوطيف در سياست با نگاههاي متفاوت داريم. نظر شما چيست؟
يكي از دانشمندان پزشكي در قرن 19 در آلمان تعبير جالبي دارد و ميگويد پزشكان دادستانهاي جامعه هستند. اين تعبير حاكي از اين نكته است كه طبابت به دليل اينكه با مردم سروكار دارد و مردم درد و دلشان را به حالت كاملاً خودماني و واقعگرايانه در ميان ميگذارند اين فرصت را ميدهد كه با اعماق مشكلات جامعه روبهرو شويم.
خب اينجا ممكن است چند
اتفاق روي دهد. عدهاي فقط نگاهشان به بيماري افراد است و دارو تجويز
ميكنند، عدهاي سعي ميكنند بيمار را از جنبه روحي و رواني هم كمك كنند كه
در برابر مشكلات چطور بايستد گاهي هم ممكن است كمك مالي هم انجام شود،
عدهاي در سطح بالاتري نگاه ميكنند كه اصلا چه مشكلي پيش ميآيد كه
گرفتاري در يك سطح خودش را نشان ميدهد به همين خاطر شما ملاحظه ميفرماييد
بويژه در يك قرن گذشته در فعاليتهاي سياسي دنيا پزشكاني كه توانستند مؤثر
باشند كم نبودند و نگاه اطبايي كه وارد سياست شدند صرف نظر از موحد يا غير
موحد بودنشان يك نگاه مردممحور بوده كه مثال بارز آن هم در آمريكاي جنوبي
چگواراست و خود آقاي فيدل كاسترو كه هردو دانشجوي پزشكي بودند و وارد اين
سياست شدند و بيشتر هم دغدغه و رنجهاي مردم بود كه آنها را به اين عرصه
كشاند. بياييم اين سر دنيا. مثلا آقاي دكتر ماهاتير محمد و حضور ايشان از
عرصه طبابت به سياست و در ايران خودمان هم داريم مانند آقاي دكتر ولايتي كه
در عرصه سياست خارجه اسمشان مطرح است و تخصصشان طب اطفال است.
يعني منظورتان اين است كه دكترها درد مردم را بهتر ميفهمند؟
به نظر من اطبا به دليل ارتباط نزديكي كه با دردهاي مردم دارند ميتوانند جمعبندي بهتري را نسبت به موضوعات اجتماعي بخصوص سياست داشته باشند. متأسفانه برخي افراد كه وارد سياست ميشوند به مرور خود سياست براي آنها موضوعيت پيدا ميكند مثل اينكه وارد يك بازي شطرنج ميشوند فقط سعي ميكنند با روشها و ترفندهايي كه دارند پيروز بازي باشند. به نظر من اينگونه حضور درصحنه سياست يك نگاه قدرتطلبانه است ولي حضور مردم محور و توجه به اينكه حضور در فعاليتهاي اجتماعي جزئي از فعاليتهاي سياسي است و كم شدن مشكلات مردم و حركت روبه جلو تا حدودي افراد را متمايز ميكند.
شما معتقديد كه پزشكان در عرصه سياست از ديگر قشرها موفق ترند؟
نه بايد ببينيم كه شما موفقيت را چطور تعريف ميكنيد يك موقع شما موفقيت را در اين ميبينيد كه در عرصه سياسي حاضر شويد و قدرت را به دست آوريد. معمولاً ادبيات رايج دنيا اين را موفقيت تعبير ميكند. اتفاقاً پزشكان خيلي از اين جهت موفق نيستند چون خيلي در محاسبات و اين ترفندها وارد نميشوند، شما وقتي وارد صحنه ميشويد تلاش ميكنيد تا آلام مردم را جمع كنيد ولو اينكه نفر اول اين صحنه نشويد. اين جنس كار با تفكر پزشكي و نگاه مردمداري قرابت بيشتري دارد.
يعني ميشود گفت از اين نظر پزشكان در سياست محبوبترند؟
الزاما اينطور نيست ولي ميتوان گفت پزشكان در سياست مردمدارترند.
مشهورترين بيماري كه ويزيت كرديد چه كسي بوده؟
تقريبا ده، دوازده سال گذشته محل ارجاع مشاورههاي مختلفي قرار گرفتهام از مسئولان وقت اجرايي كه در زمان مسئوليت و قبل آن بوده و بعد از مسئوليتم هم خواهد بود، ما يك قاعده رازداري داريم و نبايد بگوييم چه كسي مريض شده و مراجعه كرده ولي ميتوانم بگويم در كل ده سال گذشته چه زماني كه گروه اصلاحطلب روي كار بودند چه زماني كه خودم و چه همين الان در سطوح مختلف اجرايي افراد زيادي بودند و تلاش كردم تا در طبابتم آن نگاه تفاوت سليقه را وارد نكنم چون بالاخره از طيفهاي مختلف فكري و از همه رده مسئوليتي و اينكه ما در شيراز با كشورهاي حاشيه خليجفارس ارتباط نزديكي داريم بيماراني هم از مسئولان آن كشورها هم داشتيم.
در ميان هيات دولت، وقتي وزير بهداشت بوديد هم موردي بوده؟
بله، پيش آمده كه در حين سفرهاي استاني يا جلسات طولاني يكي از اعضاي دولت حالش بد شود.
آقاي رئيسجمهور هم جزو اين افراد بودند؟
ايشان هم خيلي فعاليتهاي سنگيني انجام ميدهند و گاهي كسالت برايشان پيش آمده و ما هم سعي ميكرديم درحد توانمان كمك كنيم.
شما متخصص كبد و بيماريهاي گوارش هستيد، درست است؟
من متخصص داخلي و فوقتخصص بيماريهاي گوارشي و كبد هستم.
اگر بخواهيم براي كبد يك نقش سياسي در جامعه درنظر بگيريم، فكر ميكنيد كدام بخش كاركردش به كبد نزديكتر است؟
كبد يكي از بزرگترين ارگانهاي بدن است. كبد دو نقش بسيار مهم دارد يك بخش آن پالايشگاه بدن است به اين معنا كه سموم و مواد نامناسب كه به دلايلي وارد جريان خون شدند را سمزدايي و تصفيه ميكند يك نقش توليدكنندگي هم دارد. مقدار زيادي از پروتئينهايي كه براي فعاليتهاي مختلف بدن مورد نياز است، بسياري از چربيها و بخش مهمي از ذخيره قند سريع بدن مربوط به فعاليتهاي كبد است به همين خاطركبد جزو ارگانهايي است كه وقتي نارسا ميشود علائم مختلفي را در بدن به وجود ميآورد. البته لطف بزرگي كه خدا به بشر كرده اين است كه ذخيره كبدي ما را بالا قرار داده كه اگر 75 درصد كبد هم تخريب شود معمولاً هيچ علامتي به وجود نميآيد و با 25 درصد هم ميشود به زندگي ادامه داد اما اگر كمتر شود تجميع سموم، اختلالات فراواني را به وجود ميآورد، از بين رفتن هوش و حواس تا آب آوردن شكم و ... .
اگر بخواهيم نقش كبد را در عرصه سياست تشبيه كنيم به كدام نهاد در جامعه شباهت پيدا ميكند؟
فكر ميكنم نقشي است كه بايد حاكميت انجام دهد.
ميشود اين طور برداشت كرد كه جبهه پايداري از آن جهت كه استراتژياش، پاكسازي و خالصسازي نيروهاي انقلاب است و هم قدرت بسيج كردن نيروها را دارد، شايد به نوعي كبد انقلاب باشد؟
واقعا نه! ببينيد خيليها كه ميخواهند جبهه پايداري را تحليل كنند ميگويند اين جبهه دنبال خالصسازي نيروهاست و فقط خودش را قبول دارد، تشكيل جبهه پايداري از اين باب بود كه ما از كساني كه خودشان را نيروي انقلاب ميدانند و بستر انقلاب را حس كردند و در آن بستر مطرح شدند و جايگاه اجتماعي پيدا كردند توقع داريم كه متعهد به آرمانها باقي بمانند، مشكل مهمي كه ما در عرصههاي مختلف، در قوههاي سهگانه داريم اين است كه افراد وقتي در جايگاه قرار ميگيرند توجه اين تعهد به انقلاب و اينكه اين جايگاه و منصب را مرهون انقلاب اسلامي هستند فراموش ميكنند. ما ميخواهيم در جبهه پايداري اين خلأ را پر كنيم.
ميتوانيد روشنتر بگوييد دقيقا دنبال چه هستيد؟
اگر هر كسي در جايگاهي قرار گرفت و دغدغه آن تثبيت خود يا اطرافيانش در آن جايگاه بود نه دغدغه انقلاب و آرمانهايش، اينها را به عنوان اشتباه و انحراف تلقي ميكنيم و با آن برخورد ميكنيم.
آيا جبهه پايداري، حزب حزباللهيهاست؟
جبهه پايداري يك حركت جمعي حزباللهيها هست اما ادعايش اين نيست كه تنها حركت جمعي حزباللهيهاست.
ولي اولين حركت تشكيلاتي و گفتماني منظم حزباللهيها ست، درست است؟
نه حركتهاي ديگر هم بوده ولي ما در جبهه پايداري تلاش كرديم تا اين تجربه را با عمق بيشتري دنبال كنيم. يكي از بيشترين انتقاداتي كه از نيروهاي ارزشي و نيروهايي كه دغدغه انقلاب را داشتند اين بوده كه حالا شما انتقاد ميكنيد چه برنامهاي داريد؟ ما تلاش ميكنيم پاسخگوي جنبه مثبت ايجابي كار باشيم.
ميتوان اين تعبير را به كار برد كه در واقع مخاطب يا بدنه شما كاملا نيروهاي حزباللهي هستند؟ يعني شما با توده مردم يا نخبهها كار نداريد؟
تحليل من به عنوان كسي كه در جامعه در يك ابعاد خدمت رساني به مردم كار ميكند اين است كه جريان توده مردم ما جريان معتقد و همراه انقلاب اسلامي است، آنچه كه فضاي عمومي اين جريان را چه در بين عامه مردم و چه در بين نخبگان تشكيل ميدهد همين دغدغههاي دينمدارانه است. مردم علاقهمند هستند حكومت، مباني ديني را لحاظ كند و اين به عنوان يك مطالبه مردمي است و به اين مفهوم نيست كه بگوييم اينها حزباللهيها هستند و آنها نيستند به آن مفهومي كه ما از حزبالله با مفهوم قرآن ميفهميم جريان عمومي جامعه ايران، حزباللهي هستند.
البته در جامعه يك عده تلاش كردند تا از حزباللهي قرائت خاصي در بياورند و محدودش كنند، برخي از افرادي كه امروزه جزو حتي اپوزيسيون در بدترين شكل آن قرار گرفتهاند و خيلي صريح افتخار ميكنند به همراهي با آمريكا و سرويسهاي جاسوسي آمريكايي. يادم نميرود كه حدود 20 سال پيش اينها در دانشگاه بودند و با تعابير خاصي كه به كار ميبردند، سعي ميكردند قشر محدودي از دانشگاهيها را از ديگران با نام حزباللهي متمايز كنند مثل همين آقاي طبرزدي و امثالهم كه الان به عنوان انجمن دانشآموختگان فعاليت ميكند. اينها به ما انتقاد ميكردند كه شما خيلي باز برخورد ميكنيد. امثال اين تجربهها كه با نوعي نگاه بسته اين جريان عمومي را انكار و طوري برخورد ميكردند كه قطعا خودشان ميفهمند، كم نداشتيم. معمولا افرادي كه ادعايشان ميشود فهم ويژهاي دارند بهدليل اتكا به همين مساله به انحرافات و غفلتهاي بزرگي دچار شدند. آن چيزي كه ما ميفهميم، اين است كه جريان عمومي جامعه يك جريان مؤمن و مدافع انقلاب اسلامي است.
الان هم در اين عزاداريها اين را به وضوح ميبينيد، نميخواهم بگويم همه مؤمناند، اما فضاي عمومي جامعه يك فضاي مؤمن است و اين فضا مدافع انقلاب است، نسبت به برخي مسائل و اشخاص منتقد هست اما اينطور نيست كه جداي از انقلاب باشد. اشتباهي هم كه يكسري از افراد در تحليل انقلاب ميكنند سقوط انقلاب است و اين كه پشتوانه مردمي انقلاب اسلامي را شعار ميبينند، انقلاب اسلامي در بين مردم ريشه دارد هرچند به يكسري از عملكردها منتقدند؛ ولي درصد مدافعان انقلاب با ساير گروهها قابل مقايسه نيست.
شما در دولت نهم، از وزيراني بوديد كه يك وزارتخانه تخصصي را بهعهده داشتيد و بعد از خروج از دولت، به سمت فعاليتهای سياسي صريح و جبهه پايداري حركت كرديد. اين تغيير فاز به خواست خودتان يا تقاضاي هواداران و بدنه جريان بود؟
طبيعي است وقتي انسان به عنوان فردي كه از او توقع اظهارنظر دارند قرار ميگيرد با زماني كه چنین توقعي نيست متفاوت ميشود. الان نوع مراجعاتي كه به من ميشود متفاوت است. خوب قبل از اينكه من وزير بشوم بيشتر كارها طبي و دانشگاهي بود، الان هم آنها هست به اضافه اينكه شما نظرت در رابطه با اين اوضاع و احوال چيست، فكر يا پيشنهادي داري؟ من الان با اين دغدغهها مواجه هستم، حضور در دولت تجربه مهمي بوده كه آن را جزو سرمايههاي خودم ميدانم كه بايد صرف انقلاب شود و فكر ميكنم اگر داشتههايي براي ارتقا كشورداريم، بايد بي مزد و منت به صحنه بياوريم و اين مراقبت را داشته باشيم كه دچار انحراف نشويم و موضوع را فردي نبينيم، گاهي اوقات اظهارنظر ميكنيم براي حل يك مشكل؛ اما گاهي اوقات اظهارنظر ميكنيم براي اينكه حرفي زده باشيم.
آيا شما وجود جرياني را به اسم جريان انحرافي به رسميت ميشناسيد يا خير؟
ما زماني بحث لغوي ميكنيم و گاهي بحث ناظر به شرايط اجتماعي. به هر حال در بحث لغوي ما با جريانات انحرافي روبهرو هستيم. تمام كساني كه به نوعي ريشه در انقلاب داشتند و از آن هويت گرفتند و امروز به دلايل مختلف مسير خود را از آن جدا كردند، اينها ميشوند جريان انحرافي و يكي از مهمترين انحرافاتي كه صورت گرفت و ريشه بقيه انحرافات هم هست حركت خود اتكا در جريان اجتماعي بود يعني كساني كه فكر كردند بدون اتكا به مسائل ديني ميتوانند حركت سالمي داشته باشند و ميبينيد آقايي كه روزي در كشور ما منصب معاونت رئيسجمهور را داشته يا وزير بوده خيلي صريح و روشن امروز حقوق بگير يك سرويس جاسوسي انگليس است.
واضح است كه منظور من اين طيف نيست، منظورم جريان انحرافي به مفهومي كه اصولگرايان از برخي نيروهاي درون دولت به كار ميبرند، است.
چيزي كه امروزه به عنوان جريان انحرافي در ادبيات رايج مطرح ميشود، بنده ترجيح ميدهم آن را به عنوان جريان حاشيهساز دولت بنامم تا جريان انحرافي، چون براي جريان بودن بايد يك ريشه فكري باشد، ولي من در اين گروه چنین چیزی را نميبينم و این باعث ميشود آن زيباييها و نقاط قوت در دولت را به دليل اين حاشيهسازيها نبينيم.
در دورهاي كه شما وزير بوديد حاشيهسازهاي اطراف دولت سراغ شما آمدند يا با آنها برخورد داشتيد؟
چيزي كه ميتوانم عرض كنم اين است كه اگر هركس در هر منصب اجرايي قرار ميگيرد به آن متعهد باشد و اگر با دخالت در ساير امور باعث شود وظيفه اصلي خود را به درستي انجام ندهد اين خيانت به ساير مردم و به آن سوگندي كه ميخورد است به همين خاطر تلاش من در چهار سال مسئوليتم اين بوده كه آنچه كه در توان دارم در حوزه مسئوليت خودم دنبال كنم؛ البته نميگويم مشكل نداشتيم، اتفاقا مشكلات زيادي هم داشتيم و اينطور نبوده كه كارنامه بيعيب و نقصي را به عنوان چهار سال وزارت ارائه كنيم، اما تلاش مااين بود كه نگذاريم مسائل حاشيه دار ايجاد شود.
از بحث دور نشويم، ميشود مثال مشخصی بزنيد؟
مثلا ما داشتيم كساني را كه سفارش ميكردند به فلان آقا مجوز يك دستگاه پت اسكن را بدهيد، خوب اين دستگاه متأسفانه هنوز هم در كشور ما باوجود اينكه براي دانشگاه علوم پزشكي تهران خريده شد، نميدانم چه اشكالي پيش آمده كه راه نيفتاده است، دو سه مجوز ديگر هم به بيمارستان رضوي كه وابسته به آستان قدس است و يكي از بيمارستانهاي تهران داده شد.
اين چه دستگاهي است؟
دستگاهي است كه هنوز در ايران نيامده و براي تشخيص بيماريهاي سرطاني است، به بنده سفارش ميشد كه به اين گروه يا فرد خاص مجوز بدهيد.
از طرف همان طيفي كه گفتيد اسمشان حاشيهسازها است؟
بالاخره انواع و اقسام داشتيم، ولي ما تلاش ميكرديم تا اين در اختيار فرد يا گروهي كه بخواهند رانتخواري كنند، قرار نگيرد اگر بخواهيم بدهيم بايد جاهايي باشند كه در وهله اول بتوانند به مردم خدمترساني داشته باشند. برخيها هم ممكن بود با ديد خيرخواهانهاي اين حرفها را بزنند و پازل ديگران قرار بگيرند و پشت پرده را نبينند و متوجه اين نباشند كه اين فرد بعد از گرفتن اين مجوز چه كاري ميخواهد انجام دهد و فقط اين فكر را داشته باشند كه آمدن اين دستگاه مهم است. من هم اعتقاد دارم كه آمدن اين دستگاه مهم است. به همين خاطر در دوران مسئوليتم از صرفهجوييهايي كه كرديم حدود شش ميليون دلار ارز دراختيار دانشگاه علوم پزشكي تهران قرار داديم تا اين دستگاه را تهيه كنند.
از محل صرفهجويي بودجه دفتر وزير؟
نه، دفتر وزير كه آنقدر اعتبار ندارد. از
مجموعه اعتباراتي كه وزارت بهداشت داشت و مصوبهاي كه ما سال 85 در بودجه
داشتيم 140 ميليون دلار براي خريد ارزي به ما تخفيف دادند از آن محل تأمين
اعتبار شد الان هم نگرانم كه چرا نيامده ولي فكر ميكنم صحيح نبود كه ما آن
را از ابتدا به عنوان يك ويژهخواري در اختيار افراد خاص قرار دهيم.
مي شود اينطور فهميد که گفتمان جبهه پايداري مدعي ماندگاري هميشگي در عرصه سياست است؟ يعني آيا شما مدعي هستيد که گفتماني را در جبهه پايداري ايـــجاد کرده ايد که متوقف در انتخابات مجلس و رياست جمهوري نمي شود؟
ما يك موقع ماندگاري را گفتماني بحث ميكنيم و يك زماني كسي كه ماندگاري فردي را مطرح ميكند، اين فرد خيلي حسن ظن بيجايي به خودش دارد.
همه افراد در معرض خطر و اشتباهند و بايد به خدا پناه برد، اما در بحث گفتماني به نظرم وجود داشته، دارد و خواهد داشت. قبل از جبهه پايداري بود و بعد از تشكيل اين جبهه گفتمان فرصت پيدا كرد به صورت سرزنده و شاداب با بسيج نسل جوان كه اين گفتمان انشاالله ادامه پيدا خواهد كرد. جبهه پايداري تلاشي است براي متشكل كردن اين رويشها و همسو كردن آنها در جهت پيگيري عميقتر اين مطالبات و نشان دادن اين كه رمز موفقيت ما در عرصه اجتماعي اين است كه پيوند اين عرصه را با اعتقادات و باورهاي ديني عميقتر كنيم. برعكس توصيههايي كه ما اين روزها از خيليها ميشنويم اینكه به نوعي سكولاريسم را ترويج ميكنند و ميگويند چرا شما ميخواهيد پنجاه و هفتي زندگي كنيد و در همه عرصهها ميخواهيد دنبال دينمحوري باشيد در صورتي كه ما اعتقاد داريم آنچه بر سر ما آمده و نقاط ضعفي كه داشتيم اين بوده كه در آن عرصهها ما آن نگاه ديني و مبنايي را به فراموشي سپرديم. بحثي كه امروز مثلاً در فضاي سياسي كشور ميبينيم، بحث توسعه است مثل اينكه بعضيها در برابر اين مفهوم توسعه مبهوت شدند و فكر ميكنند يك چيز عجيب و غريب است. خوب است ما در مورد هر چيزي كه صحبت ميكنيم، نگاهي به مباني نظري آن بيندازيم. توسعه در مفهوم غربي به معني مدرنيزاسيون است، تعابير اوليه آنها يعني شبيه شدن به اروپاي غربي و آمريكا. اگر ما ميخواهيم در عرصه توسعه حرف بزنيم بايد بفهميم چه كاري ميخواهيم انجام دهيم. ما هم ميخواهيم شبيه آنها شويم؟يا نه اينجا بايد به مفاهيم عميقتري بپردازيم؟ ما در عرصه اجتماعي متأسفانه شاهد اين هستيم كه بعضي با كمترين اطلاعات از برخي نكات مثبت فرهنگي، داشتههاي ديني و باورهاي عميق را به فراموشي ميسپارند. حضور در صحنه اجتماعي نياز به يك نگاه منظومهاي دارد. ما نميتوانيم دين محور باشيم، ولي در عرصه اقتصاد ربا را به رسميت بشناسيم و از مضرات آن دفاع كنيم يا در عرصه اجتماعي بياييم فرهنگ تساهل و تسامح را ترويج كنيم و اين مشكل هست كه تصميمات روزمره نسبتش با تعاريف ديني روشن نيست.
اگر آقاي احمدينژاد از لحاظ قانوني ميتوانست سال 92 كانديدا شود، شما از ايشان حمايت ميكرديد؟
من نگاه ميكردم ببينم ساير انتخابها چيست؟ انتخابات در واقع بين كانديداهاست، بايد ببينيم چه كساني هستند و از بين آنها انتخاب كنيم. اگر به سال 88 برگردیم و مجبور باشيم از بين چهار گزينه اين سال انتخاب كنيم، باز به آقاي احمدينژاد رأي ميدهيم، ولي براي سال 92 بايد ببينيم چه كساني هستند.
خودتان در انتخابات رياست جمهوري 1392 كانديدا هستيد؟
بعضي از دوستاني كه در عرصههاي سياسي و اجتماعي حضور دارند، علاقهمند به اين موضوع هستند. بنده علاقهاي به اين كار ندارم و وظيفه خودم نميدانم براي حضور در اين عرصه تلاش كنم، ولي اين را ياد گرفتهام كه بايد در فعاليتهاي اجتماعي تكليفمحور باشم و از خدا هم ميخواهم چنين تكليفي به عهده ما قرار نگيرد.
چه كسي تكليف كند، شما پا به اين عرصه ميگذاريد؟
تكليف ديني بايد توسط حجت شرعي به انسان برسد و حجت شرعي هم تعريف شده، برخي افراد اين حجت شرعي را اوهام و خيالات خودشان فرض ميكنند.
يعني اگر يك عالم ديني به شما تكليف كند، به صحنه ميآييد؟
زماني كه جبهه پايداري تشكيل شد، بعضيها خدمت آيتالله مصباح رفتند و به ايشان گفتند شما به جبهه پايداري بگوييد فلان كار را بكنند و فلان كار را نکنند. ايشان به آنها فرمود كه من رهبر جبهه پايداري نيستم و اين باعث شد كه برخيها متعاقب اين موضوع قلمفرسايي و سخنراني كنند كه آيتالله مصباح فرمودند من با جبهه پايداري كاري ندارم. من در همان ايام خدمتشان رسيدم و عرض كردم اين فرمايش شما مورد سوءاستفاده برخيها قرار گرفته است. ايشان فرمودند من اعتقادم اين است كه ما در كشور يك رهبر بيشتر نداريم و ليدر حزبي را قبول ندارم و بنده و مراجع بايد نگاهشان به آيتالله العظمي امام خامنهاي باشد و وقتي ما ميبينيم بزرگاني مثل حضرت آيتالله بهجت تعبيرشان نسبت به رهبر عزيز ما اين است كه قائد ماست، نگاه كنيم و ببينيم اين قائد چه ميگويد و همان را انجام دهيم يا بزرگي مثل حضرت آيتالله حسنزاده آملي تعبيرشان نسبت به اين وجود نازنين اين است كه «عزيز دل من»، ما ديگر تكليفمان روشن است.
يعني منظورتان اين است كه اگر رهبر انقلاب تكليف كنند، ميآييد؟
نه من منظورم اين نبود.
پس اگر بخواهيم فرآيند حجت شرعي را در نظر بگيريم، اين به تكليف شرعي رسيدن براي حضور در انتخابات از چه طريقي است؟
هر كسي بايد به حجت شرعي خودش برسد.
خب فرقش با اوهام و حسن ظن بيجا به خود كه گفتيد، چيست؟
حجت شرعي بر اساس كتاب و سنت الهي است و جاهايي هم كه انسان متوجه نميشود با مشورت با صاحبان تفكر ديني.
غيرمنتظرهترين اقدام آقاي احمدينژاد را در اين هشت سال چه ميدانيد؟
11روز خانه نشيني.
بهجز اين؟
من خوشحالم برخي تصميماتي كه ايشان داشتند را تجديد نظر كردند و خوب اينكه اشتباهات اصلاح ميشود نكته خوبي است. فكر نميكردم ايشان معاون اول را در دولت دهم آقاي مشايي قرار دهند، ولي خوشحالم كه بعد از تذكر رهبري بعداز چند روز تجديد نظر كردند.
شما شيرازي هم هستيد. همشهريهاي شما به چه چيزي مشهور هستند؟
شيراز شهري است كه در طول تاريخ اثرگذار بوده، مردم شيراز بلند همت بودند و شاید در برابر تلاطمهاي روزمره سريع واكنش نشان ندهند ولي بعضيها اين را تعبير كردند به دير پاسخ دادن در حالي كه اين از تدبير و قوه درك بالاي آنهاست كه با تلاطمهاي روزمره از جا در نميروند و شما ميبينيد در حمله مغول، شيراز از شهرهايي بود كه مورد هجمه قرار نگرفت و آن هم به دليل تدبيري بود كه عالمان و بزرگان آن شهر داشتند. برعكس شما ميبينيد به خاطر بيتدبيري با وجود داشتن شخصيتهاي بزرگي مثل عطارنيشابوري، نيشابور با خاك يكسان ميشود.
به عنوان آخرين سوال، ميخواهم يك سوال بپرسم قول بدهيد كه جواب دهيد.
من قول نميدهم! من به كسي چك سفيد امضا نميدهم!
سوالم اين است اگر بخواهيد آقاي احمدينژاد را به يك ميوه تشبيه كنيد چه ميوهاي را ميگوييد؟
در ادبيات ديني داريم كه اگر كسي در حق شما ناروايي كرد شما مثل آن عمل نكنيد، بنابراين من هم پاسخ سوال شما را نميدهم!
بهمن هدايتي / جامجم