کامیار عبدی، استاد دانشگاه، در مقالهای به این موضوع پرداخته که هرچند در بحث محدودیتهای اقتصادی غرب علیه کشورمان، بیشتر به تاثیرهای اقتصادی آن و راههای مقابله با این تاثیرات پرداخته شده، اما توجه به جنبههای دیگر موضوع از جمله جلوگیری از آسیب رسیدن به هویت تاریخی «خلیج فارس» بسیار حیاتی است.
به گزارش ایسنا، این باستانشناس در ابتدای مقالهی خود آورده است: «با وجود تمام تلاشها برای ترغیب ما ایرانیان به اهمیت دادن به معنویات و معنویت گرایی، ذهنیت مادیگرا و پول پرستانهای که بر جامعهی ما حکفرما شده، موجب شده در زمینهی تحریمهای اقتصادی که کشورمان اخیراً متحمل آنها شده است، تنها موضوعی که ذهن دولتمردان و مردم عادی را به خود مشغول کند، بالا رفتن نرخ ارزهای خارجی و پایین آمدن ارزش پول ملی و تأثیر آنها بر قیمت دیگر اقلام است. ملت دولت را مقصر می داند و دولت کشورهای غربی و بی انصافی آنان را. روزنامه ها را که بخوانی یا برنامه های تلویزیون را که نگاه کنی تمام فکر و ذکر، حول محور پول و ضرر و زیانهای مالی می چرخد، غافل از این که تحریمها سرانجام روزی برچیده و قیمتها بالاخره در حدی معقول تثبیت خواهند شد. آنچه هیچ کس بدان توجهی ندارد زیانهای جبران ناپذیری به ایران است که نه ارزان شدن دلار و نه پایین آمدن قیمت مرغ آنها را جبران خواهد کرد.»
وی ادامه داده است: «سرنوشت نام «خلیج فارس» و تأثیر تحریمها بر آن، یکی از مسائلی است که در این آشفتهبازار هیچ کسی به فکر آن نیست. در واقع شاید برای بسیاری این پرسش پیش آید که تحریمهای اقتصادی چه ربطی دارد به نام خیج فارس؛ اما بدانید و آگاه باشید که اگر غفلت کنیم، تحریمها تلاشهای چند دههای کشورهای عربی را سرانجام به نتیجه رسانده و نام «خلیج عربی» را در نهایت بر کرسی خواهد نشاند و ما ایرانیان هیچ کاری از دستمان برنمیآید، مگر غرولندهای بیفایده و بینتیجهای که به قول زندهیاد محمدعلی جمالزاده، از خلقیات دیرینهی ما ایرانیان است.»
او در ادامهی مقالهی خود پیشینهی موضوع مورد بحث را اینگونه توضیح داده است: «از سال 1941 که نیروهای متفقین ایران را اشغال کردند تا از طریق جنوب به ارتش سرخ، که درگیر جنگ با ارتش آلمان بود، ملزومات و مهمات برسانند – همان سالهایی که وینستن چرچیل، نخستوزیر وقت بریتانیا ایران را «پل پیروزی» خواند – خلیج فارس (در واقع صورت انگلیسی نام آن یعنی Persian Gulf) شهرت جهانی یافت. کشتیهایی از کشورهای گوناگون در بنادر جنوب غربی ایران، مانند آبادان، ماهشهر و بندر شاه (بندر امام امروزی) لنگر میانداختند و بار خود را تخلیه میکردند تا بار راهآهن جدیدالتأسیس ایران به مرزهای ایران و شوروی منتقل شود، تا ارتش سرخ بتواند در مقابل فشار خردکنندهی ارتش آلمان مقاومت کند، تا زمانی که آمریکا و انگلستان بتوانند در غرب جبههی جدیدی گشوده و قدری از فشار بر ارتش سرخ بکاهند. از آن سو، نفتکشها در آبادان پهلو میگرفتند تا نفت ایران را که عملا در اختیار انگلیسیها بود بار کنند و به جبهههای مختلف برسانند تا تانکها و هواپیماهایشان زمینگیر نشوند. در آن زمان، تنها نام شناختهشده برای این شاهراه دریایی «خلیج فارس» یا Persian Gulf بود، زیرا از کشورهای ریز و درشت عربی که اکنون سواحل جنوبی خلیج فارس را اشغال کردهاند خبری نبود، مگر عربستان سعودی که آن هم چون هنوز ذخیرهی عظیم نفتیاش کشف نشده بود، کسی برایش تره خرد نمیکرد و مهمتر از آن، ادعایی بر خلیج فارس نداشت و آن را «الخلیج الفارسی» میخواند. از این رو، تقریبا 99 درصد باری که با کشتی از خلیج فارس عبور میکرد بارنامه و بیمهنامهاش به نام «بندر ...، خلیج فارس» صادر میشد. این وضعیت تا دههی 1950 ادامه داشت و در سال 1954 بود که جمال عبدالناصر -- قهرمان آن زمان دنیای عرب -- نام جعلی «الخلیج العربی» را سر زبانها انداخت. در زمانی که پان عربیسم در اوج خود بود اعراب در کشورهای گوناگون به پیروی از ناصر در گفتار و نوشتار از این نام جعلی استفاده کردند؛ اما این امر در سیاست شرکتهای غربی که بارنامه و بیمهنامهی محمولههایی را صادر میکردند که از خلیج فارس میآمد یا به خلیج فارس میرفت تغییری ایجاد نکرد، ولو مبدأ یا مقصد کشوری عربی بود که در این زمان به دو کشور (عربستان سعودی و عراق) افزایش یافته بود.»
عبدی اظهار کرده است: «سال 1971، نقطهی عطفی در ژئوپولیتیک خلیج فارس و سرنوشت نام آن بود. نیروهای انگلیسی اراضی تحتالحمایهی خود را تخلیه کردند و یکشبه شیخنشینهای کویت، قطر، بحرین و امارات متحده عربی مانند قارچ از زمین سبز شدند و ادعای استقلال کردند. در عین حال، انگلیسیها قبلا با محمدرضاشاه پهلوی توافق کرده بودند که اگر ایران از ادعای خود بر بحرین بگذرد، برخلاف میل امارات متحده عربی، سه جزیرهی تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی را به ایران واگذار خواهد کرد که اینچنین نیز شد؛ اما میبینیم که عواقب این اقدام انگلیسیها 40 سال است که موجب تیره و تار بودن روابط ایران و امارات شده است و همین چند وقت پیش اماراتیها بار دیگر ادعای خود را دوباره علم کردند که این جزایر متعلق به آنهاست و در اشغال نظامی ایران، و ایران باید هرچه زودتر این جزایر را تخلیه و به امارات بازگرداند.»
«شیخنشینهای جدیدالتأسیس عربی در کرانههای جنوبی خلیج فارس، با اینکه تعدادشان ناگاه چند برابر شده بود، هنوز نه نفوذ سیاسی و نه قدرت اقتصادی یا نظامی قابل توجهی داشتند و مهمتر از اینکه از ایران و ارتش قدرتمندش در هراس بودند. بنابراین در زمینهی نام خلیج فارس، با اینکه داخل کشورهایشان و در مکاتباتشان با دیگر کشورهای عربی همگی از نام جعلی «الخلیج العربی» استفاده میکردند؛ اما در عرصهی بینالمللی جرأت عرض اندام نداشتند، اما دیری نپایید که این کشورها نیز کمکم شروع کردند به صادرات نفت و واردات اقلام گوناگون از اروپا و آمریکا. کشتیهایی که به این کشورها رفت و آمد میکردند، طبق پروندههایی که از قدیمالایام در دفاتر شرکتهای بازرگانی وجود داشت کماکان با بارنامهها و بیمهنامهها با نام فلان کشور در خلیج فارس رفت و آمد میکردند که البته به مزاج اعراب خوش نمیآمد، اما کاری از دستشان برنمیآمد.»
این باستانشناس و استاد دانشگاه در ادامهی مقالهی خود آورده است: «انقلاب در ایران و جنگ با عراق برای کشورهای عربی کرانهی خلیج فارس - از عراق گرفته تا امارات متحده عربی و حتا عمان - فرصتی فراهم آورد تا با سمبهای پرزورتر نام «الخلیج العربی» و «Arabian Gulf» را پیش ببرند. وقتی از اوایل دههی 1980 کفهی ترازوی جنگ، به نفع ایران برگشت، شیخنشینها دستپاچه شدند و برای مقابله با خطر احتمالی از طرف ایران، گروهی تشکیل دادند که با موذیگری به انگلیسی The Cooperation Council of the Arab States of the Gulf (شورای همکاری کشورهای عربی خلیج) اما به عربی «مجلس التعاون لدول الخلیج العربیه» (شورای همکاری کشورهای خلیج عربی) خوانده میشد؛ اما نقطهی عطف در این زمینه «جنگ نفتکشها» از سال 1986 بود که پای نیروهای دریایی خارجی، بویژه نیروهای دریایی کشورهای غربی، بویژه نیروی دریایی آمریکا را به خلیج فارس باز کرد.»
عبدی با اشاره به تلاش محمدرضاشاه پهلوی برای تبدیل ایران به ژاندارم منطقه، بیان کرده است: «اقتدار منطقهیی ایران که از سال 1971 و خروج نیروهای انگلیسی از خلیج فارس از حرف به عمل درآمده و ایران را به قدرت اول حوزهی خلیج فارس تبدیل کرده بود، همه یکشبه دود شد و به هوا رفت. گرچه حمایت ارتشهای غربی، بویژه ارتش آمریکا و رویدادهای آینده، بخصوص جنگ خلیج فارس (91-1990) و جنگ عراق (2003 تا 2011) و رونق اقتصادی ناشی از افزایش شدید قیمت نفت در دههی اول هزارهی سوم، شیخنشینهای عرب کرانههای جنوبی خلیج فارس را در استفاده از نام «الخلیج العربی» جریتر کرد و بسیاری از غربیان (و همچنین شرقیان) را که برای کار یا سرمایهگذاری به شیخنشینها روی میآوردند، به استفاده از نام جعلی واداشت؛ اما شرکتهایی که کشتیها را بیمه یا برای محمولهی آنها بارنامه صادر میکردند، کماکان از نام «خلیج فارس» استفاده میکردند که از دههها قبل در پروندههایشان ثبت شده بود.»
«جالب اینجاست که دشمن شمارهی یک دولت جمهوری اسلامی، یعنی دولت ایالات متحدهی آمریکا، تنها دولتی بود که رسما به تمام ادارات و واحدهای نظامی خود بخشنامه کرده بود که نام این آبراه «Persian Gulf» است و تمام افراد – اعم از نظامی و غیرنظامی – آمریکایی موظفاند از این نام استفاده کنند؛ اما اعراب سرانجام موفق شدند با آمریکاییها کنار بیایند. در سال 1995 ناوگان پنجم آمریکا یک گروه ضربت مستقل در خلیج فارس مستقر کرد. ستاد فرماندهی و بندرگاه این گروه ضربت که از یک ناو هواپیمابر، چند رزمناو، دو ناو مینروبی، یک یا دو زیردریایی، و چندین و چند کشتی پشتیبانی تشکیل میشد در منامه - پایتخت بحرین - بود و چون این نیروی ضربت برای دفاع از بحرین و دیگر شیخنشینها در مقابل خطرات احتمالی (ایران) در آنجا مستقر شده بود، بخش عمدهای از هزینههای هنگفت آن را شیخنشینها پرداخت میکردند. سوای دفاع از شیخنشینها در مقابل حملهی احتمالی دشمنان فرضی یا حقیقی (که پس از سقوط حکومت بعث در عراق فقط میتوانست ایران باشد) شیخنشینها در مقابل پول فراوانی که برای استفاده از گروه ضربتش به حساب دولت آمریکا واریز میکردند، فقط یک تقاضا داشتند و آن هم اینکه آمریکاییها به جای «Persian Gulf» از نام «Arabian Gulf» استفاده کنند. در مقابل هزینههای سنگین یک گروه ضربت که شیخنشینها متحمل شده بودند، این تقاضای بزرگی بهنظر نمیآمد. بنابراین از سال 2005 حداقل نیروی دریایی آمریکا استفاده از نام «Arabian Gulf» را آغاز کرد. واحدهای نیروی زمینی و نیروی هوایی و همچنین تفنگداران دریایی آمریکا، به علاوهی نیروهای نظامی دیگر کشورها هم که در خلیج فارس مستقر بودند به مرور در استفاده از نام جعلی «Arabian Gulf» به نیروی دریایی آمریکا ملحق شدند. کار دنیا را ببینید که حتا پولدارترین کشور دنیا را هم با پول میتوان خرید!»
او افزوده است: «اما هنوز هم جای امیدواری بود، چون شرکتهای بازرگانی و بویژه شرکتهای بیمه، مانند شرکت بیمهی لویدز در لندن، کماکان در اسناد و مدارکشان از نام Persian Gulf استفاده میکردند. تا اینکه در یک سال اخیر، تحریمها سنگینتر و جدیتر شدند و عملا صادرات نفت و واردات کالا به ایران از طریق خلیج فارس متوقف شد. در عین حال، صادرات نفت و واردات کالاهای گوناگون به شیخنشینها مدام در حال افزایش است. اینبار چون سفارشدهنده و دریافتکنندهی محمولهها شیخنشینها بودند شرکتهایی که بارنامه و بیمهنامه صادر میکردند ناچار بودند از نام «Arabian Gulf» استفاده کنند. در عین حال، ایران تلاش کرد کشتیهایش را در کشورهای دیگر ثبت کند یا از طریق واسطه، نفت بفروشد و کالا وارد کند؛ اما بسیاری از این ترفندها سریعا کشف و متوقف شدند.»
عبدی در پایان این مقاله آورده است: «اکنون اگر به بنادر شیخنشینها نظری بیاندازید خواهید دید که کشتیها با استفاده از این فرصت صف کشیدهاند تا محمولهی خود را تخلیه کنند و بار جدید بزنند و راهی مقاصد دور و نزدیک شوند. بنابراین در حالی که صدور بارنامه و بیمهنامه با نام Persian Gulf عملا به صفر رسیده است، صدور بارنامه و بیمهنامه با نام «Arabian Gulf» روز به روز افزایش مییابد. در این صورت حتی اگر قیمت دلار به 68 ریال زمان محمد رضا شاه پهلوی نیز کاهش یابد فرقی در مسئله نخواهد کرد، اعراب به آرزوی دیرینۀ خود رسیده و نام «خلیج عربی» ماندگار خواهد شد!»
آرم شورای همکاری خلیج و تفاوت نوشته عربی با انگلیسی
مدال یادبود نظامیان آمریکایی حاضر در جنگ خلیج فارس
نشان تفنگداران دریایی ارتش آمریکا در «آزادسازی کویت». به Persian Gulf توجه کنید
نشان یادبود ناوچه آندروود. به نام Arabian Gulf توجه کنید
نشان یادگاری اسکادران 614 جنگندههای آمریکا که در جنگ عراق در قطر مستقر بودند. به نام Arabian Gulf توجه کنید.
نشان یادگاری خدمه رزمناو موشکافکن پورت رویال که در سالهای2011 و 2012
در خلیج فارس مستقر بود. به نام Arabian Gulf توجه کنید. این همان رزمناوی
است که قایقهای تندروی نیروی دریایی سپاه پاسداران به آن نزدیک و تهدید
به انهدامش کردند