خبرگزاری
دانشجو نوشت: ششمین جلسه از سلسله جلسات هنر از منظر شهید آوینی با سخنرانی
یوسفعلی میرشکاک در سازمان فرهنگی اوج برگزار شد.
متن سخنرانی میرشکاک به شرح ذیل است:
برخی
گمان می کنند ما قرار است به تمدن شبیه به تمدن غرب برسیم، خیر، اسلام
داعی هیچ تمدنی نیست، تمدن اسلامی قرار است توسط آقا بقیةالله ساخته شود،
برای همین است که اسلام هیچ معماری خاصی را عرضه نکرده است، مدل معماری در
اسلام کعبه است که یک مکعب است، هیچی نیست، حتی گنبد و گلدسته هم ندارد،
کاشی و این قبیل مسائل در اسلام حرام شده است.
یکی
از نشانههای ظهور آقا بقیةالله این است که آقا زمانی میآید که مسجد را
مزخرف کند، مزخرف یعنی همین کاشی و آیینه و معرق و بازماندههای مواریث
شاهی و رنگ کردن دیوارها، این یکی از علائم آخرالزمان است، به این دلیل
رمان و رمانخوانی در سراسر جهان قدم اول ورود به تمدن مدرن شده است که
تمدنهای سنتی و تمثیلی به حاشیه رفتهاند.
یک
نکته دیگر هم بگویم، اگر غرب به این راه وارد نمیشد و این اتفاق
نمیافتاد یعنی تمدن فعلی شکل نمیگرفت، خدا مستقیم باید خودش وارد میشد و
این کار را انجام میداد؛ «یک» تمدن باید پدید میآمد و شایع میشد و همه
را همتراز میکرد تا آن کدخدایی که قرار است بیاید و دهکده را اداره کند با
یک وضع مواجه شود نه با اوضاع متغیر.
الان
در مناسبات اقتصادی و اخلاقی بین ما و چین، مصر و فرانسه هیچ تفاوتی نیست،
آنجا هم آدمهای سنتگرا هست، ولی ما همه در یک ساحت بسر میبریم، ساحت
تمدن الکتریکی یا اگر تقلیل دهیم در تمدن تکنیکی زندگی میکنیم؛ در دنیای
مدرن انسان، دیگر شخصیتی ندارد، شخصیت انسان، شخصیت اجتماعی اوست، مثلاً
میگوییم فلانی مدیر است و دیگر هیچ نمیگوییم، مثلا نمیگوییم مدیر خوبی
است یا بد. یا میگوییم فلانی منشی، بقال و غیره است، هیچ ویژگیای دارد؟
خیر. جهد ما این باشد که این ویژگیها را در خودمان ایجاد کنیم، اگر
نتوانستیم، تمنای این ویژگی را در هنر از جمله رمان و داستان حل کنیم.
کسی
که کدخدای دهی است، وقتی انگلستان به بوشهر حمله میکند، حاکم هیچ کاری
نمیکند، اما رئیس ده دلوار میایستد، این یعنی حقیقت تشیع، برخی نویسندگان
ما میروند سراغ فضای غرب؛ اینکه رئیس ده دلوار میایستد، اما شاه قاجار
کاری نمیکند، به معنی فراشد شیعه است.
یک
پرانتز اینجا باز کنم شیعه به پیرامونش خیلی نگاه نمیکند، یک چشمش به
درون خود است و یک چشمش به پیرامون؛ برای همین است که مثلاً با مشکلات
اقتصادی کسی نمیگوید من از شیعه اعراض کردم؛ چون تشیع قابل اعراض نیست،
چون از اول شیعه بوده است؛ طبق آیه قرآن که میفرماید، «الست بربکم»، آقا
امام صادق میفرماید، محمد رسولالله (ص) هم پیغمبر شماست، آیا
امیرالمومنین امام شما است؟ بله هست تا امام زمان این مسیر ادامه پیدا
میکند، الست بربکم و عهد همگی به معصومین برمیگردد، حالا ما نگران ریزش
نیستیم، آن کسی که باید بیفتد، میافتد، اگر چشممان را قدری بگشاییم،
خواهیم دید ما در صراط حرکت میکنیم و هر آن ممکن است از این صراط بلغزیم و
بیفتیم.
ارشاد خذله الله به
نسرین ثامنی و فهمیه رحیمی مجوز میدهد، تا کتاب و مجله زرد منتشر کنند، ما
غرب را بیرون کردیم، ولی باید غرب درون خودمان را بیرون کنیم، بعد
میپرسند آیا در این کتابها ضرری به انقلاب وجود دارد؟ همین که پاسخ
میشنوند، نه میگویند، خوب پس منتشر شوند، افراد کمسواد هم زورشان به این
رمانها میرسد.
فردی گفت:
آقای وزیر مردی خوبی است، ما هم قبول کردیم، اما گلدستههای مسجد هم خوب
چیزی است و هیچ ضرر و زیانی ندارد، اصل ویرانی درون خود ماست، چطور میشود
دستگاهی با آن عظمت نفهمد این مهملات را نباید چاپ کند.
کوندرا
آن طرف دنیا میفهمد که این بیماری توسط رسانهها شایع شده و در همه جای
دنیا گسترش مییابد؛ زیرا آنهایی که در مراکز پول جهانی قرار گرفته اند و
اساس پول به آنها میرسد، ترجیح میدهند مردم را در این سریالهای مهمل
بسنده کنند.
انسان در این حد
گرفتار حوایج جسمانی است و لاجرم هیچ ضرری به اهل قدرت نخواهد رساند؛ آیا
ما همداستان آنها شدهایم که رمان ما مغلوب داستان زرد شود؟
کوندرا
میگوید: زوال رمان به عنوان هنر غرب، در برابر شعر، هنر شرق بوده؛ این به
معنی زوال خود غرب است، نمی دانم کدامتان سیل را دیدهاید، متن اصلی سیل
خیلی وحشتناک است و همه چیز را خراب میکند، اما وقتی گسترده شد، عمقش کم
میشود، تمدن غرب در جهان فراگیر شده است و هیچ روستایی را نمیبینید که
مغلوب غرب نشده باشد، ولی الان عمقش کم شده و زوالش هم شروع شده است؛ اگر
غرب ضعیف نبود، انقلاب اسلامی اتفاق نمیافتاد؛ آنها فکر میکردند این
پیرمرد چیزی از سیاست نمیداند و چند روز پس از انقلاب از بین خواهد رفت،
اما دیدند، نمیشود و آرام آرام در جهان بسط پیدا کرد.
حال
به همان بحث رسانه بازگردیم، چند سال پیش در تلویزیون دریایی را نشان
میداد و این بیت را می خواند که قطره دریاست اگر با دریاست ورنه او قطره
و دریا، دریاست؛ در طول هزار سال عدد فارسی این گونه ابیات نشان وحدت حق و
خلق بودند، بعد معلوم شد این سکهها و اسکناسهای ریز جمع میشود و تبدیل
به سرمایه بانک میشود، در جمهوری اسلامی چنین اتفاقی افتاده است.
اینکه
سید میفرماید، رسانهها این گونهاند از همین روست؛ تفاوت مستراح ایرانی و
فرنگی چیست؟ هیچ. این برجسته است و آن فرو رفته، ذات رسانه این است؛ این
اهانت به رسانه نیست، رسانه همین است، در تمام جهان میبینید که
بیارزشترین آدمها گردانندگان رسانهها هستند، تنها کاری که میتوانید
بکنید این است که اعراض مطلق از رسانه کنید، راه دیگری ندارید و گرنه رسانه
دیوی است که آرامآرام دگرگونتان میکند. امشب امتحان کنید و ببینید چند
ساعت در مقابل این جعبه جادو اسیر میشوید، بزرگترین اتلاف وقت همین است؛
میگویند یک ساعت که چیزی نیست، خب بله، یک ساعت چیزی نیست نیم ساعت هم
پیامهای بازرگانی و نیم ساعت هم قبل و بعد از فیلم و ...؛ به همین شکل چند
ساعت از وقتتان میرود، مگر وقت فراغت ما چند ساعت است؟ عالم ستیهندگی،
عالم فرصت است و رسانه فرصترباست.
شما
فکر میکنید در مشرق زمین کسانی نبودند که بتوانند این کار را بکنند؟
اولین کسی که در مسجد کوفه گفت من میتوانم از آب برایتان نور پدید
بیاورم، مولا امیرالمومنین گفت، پرت و پلا میگویی، بماند برای آخرالزمان و
دست کسانی که از شما نیستند.
هر گونه رسانه فراگیر، شیطانی است؛ برای آن که نقد عمر انسان را میدزد؛ کدام انسان؟ همین فرد منتشر.
در
ماه رمضان تلویزیون تا صبح فیلم و سریال و سرگرمی پخش میکند، ماه رمضان
ماه ضیافت خداست که خدا به کمرتان بزند ضیافتی هم که نشان میدهند خوردن
است.
اگر هم برایتان سخت است رسانه را اندکاندک ترک کنید؛ ترک رسانه از ترک هر اعتیادی سختتر است.
مطلب
دیگری بگویم انقلاب یک حالت مستدام و مستمر است که دورترین سابقه آن به
روزی بر میگردد که آقا رسولالله سراسیمه وارد خانه شد و به حضرت خدیجه
گفت: یک اتفاقی افتاد، حضرت خدیجه گفت: چه شده؟ فرمود، فکر کنم فرشته وحی
بر من وارد شده، اما شک دارم شاید شیطان باشد، حضرت خدیجه گفت: خب امتحان
میکنیم، اگر دوباره آشکار شد به من بگو، تا جبرئیل آشکار شد حضرت خدیجه
روسریاش را برداشت، جبرئیل نیز سرش را برگرداند، حضرت خدیجه گفت: چه کرد؟
پیامبر فرمود: رویش را برگرداند، اگر شیطان بود نگاه میکرد.
حال
این سابقه به آقا عیسی، موسی، ابراهیم، نوح و تا آدم بر میگردد؛ انقلاب
اسلامی این است؛ لابد خاوری هم تا قبل از آن که پولها را ببرد، چشمهای
از وادی انقلاب بود، این خبرها نبود، این جریانی است که به حق یا باطل
دگرگون خواهد شد، حرف، اصل ولایت است؛ در این شرایط افق ما رو به آینده
است، افق همه ادیان همین بود، همه انبیا منتظرامام زمان بودند.
پرسش
مادر و اصلی در اندیشه سید مرتضی آوینی نسبت رمان و انقلاب اسلامی، دوباره
تکرار میکنم، منظورم رمان در جمهوری اسلامی نیست، جمهوری اسلامی چهار سال
به چهار سال یا هشت سال به هشت سال دگرگون میشود، اما حقیقت انقلاب
اسلامی، ثابت است و متوقف نیز نمیشود؛ چون اگر متوقف شود از بین میرود.
تا
تاسیس مدینه الهی یک حرکت حیرت انگیز درونی همه عالم را به آن سو میبرد،
اما بعضی که منافعشان به خطر میافتد در مقابلش میایستند.
حالا
انسان انقلابی خودش را واگذار نمیکند، کل چند میلیارد انسان جهان از پس
یک انسان انقلابی بر نمیآید، انفجار انسان انقلابی در کربلاست، از آنجا تا
یومالمیعاد ادامه پیدا میکند؛ هنوز انسان انقلابی کمترین شمار را در
مقابل انسانهای غیرانقلابی یا فرد منتشر دارد، نمونه انسان انقلابی امام
بود، ایشان حرکت را شروع کردند و جماعتی پشت سرشان به راه افتادند، عدهای
از اینها شهید شدند، این خونها جوشید و فراگیر شد و جماعت انقلابی را پدید
آورد، آنها شهید شدند و شهدای جنگ را پدید آوردند، شهدای جنگ، شهدای جهان
توحید را از مسیحیت تا اسلام پدید خواهند آورد؛ این سخن تبلیغاتی نیست، این
سخن دینی است.
یکی از
شیوههایی که بدبختانه راه افتاده، این است که میگویند ظرف و مظروف یا
قالب و محتوا، در حالی که هیچ هنری این گونه نیست، هیچ هنری مانند ظرف نیست
که آب، زهر یا شربت در آن ریخته شود، ولی این مسئله را مدام به جامعه
تزریق میکند، چرا؟ چون قبلاً هم گفتیم در اکثر رسانههای جهان کسانی
رسانهها را میگردانند که اغلب بیرون از دایره رسانه هیچی نیستند و اگر
دستشان برسد همه آن طرف آب میروند که رفتهاند، خوب است بروند و ولمان
کنند، اگر من جای حضرات بودم به این افراد پول میدادم که ول کنند و بروند و
خودمان بمانیم و خودمان تا اگر کسی به ما حملهور شد، بدانیم چه خاکی بر
سرمان کنیم.
در خصوص بحث رمان
این را بگویم که تو باید بتوانی خود را در عالم پندار در ساحات مختلف قرار
دهی و افعال مختلفی در همان عالم پندار از تو سر بزند تا این افعال با یک
واکنش مناسب یا نامناسب پاسخ بگیرند و آن وقت در کاغذ طرح شوند.
دفعه
قبل گفتم شعرا به انبیا تشبه پیدا میکنند و نویسندگان به الله؛ چون باید
یک عالم خلق کنند، اینکه بتوانی مونولوگ بسازی کار اصلی نیست، خیلی مهم
است، اما آنچه که تحول ایجاد میکند آن استثنایی است که روبروی قاعده
میایستد؛ یک نمونه آن «بیوتن» است.
این
جمله را از شهید آوینی به خاطر بسپارید؛ انقلاب امری خلافآمد عادت است،
اما به قول یکی از رندان، مسئولان 34 سال است سعی میکنند انقلاب را از بین
ببرند، اما مردم نمیگذارند.
اما
یک چیزی میگویم به شما بر نخورد؛ حدود 20 سال قبل نوشته بودم که خیلی از
بچه بسیجیها حاضر بودند هفته ای چند هزار تومان خرج کنند و سر خاک شهدا
بروند، اما حاضر نبودند، پولی خرج کنند و نشریه راوی شهدا را خریداری کنند و
بخوانند؛ اگر غرب پدر ما را در بیاورد آنها مقصرند یا ما کاهلیم؟
برای
چه سیدناالقائد این همه روی کتاب خواندن تاکید دارد؟ اینکه میداند تنها
کسانی که مخاطبانش هستند، بچه بسیجیها و کسانی که قبولش دارند، هستند؛
زیرا اگر همان زمان راوی روایت فتح را مردم میشناختند، اوضاع مطلقاً چنین
نمیشد که شد.
چرا لحظهای
تفکر، بالاتر از 70 سال عبادت است؟ ای کاش پیش از آن که دیر شود دریابیم؛
هیچ کدام از نویسندگان لای هیچ کدام از کتابهای جدی را نه داخلی و نه
خارجی نمیتوانند باز کنند، اگر نیز بخوانند قصههای غربی را میخوانند و
یک کپی میزنند؛ بالاخره باید نان در بیاورند.
جوهر رمان چیست؟ آن «من» که به خودآگاهی میرسد و بتواند منهای دیگر را تخیل و توهم کند، جوهر رمان است.
تولستوی
یک زمانی در جنگ با مسلمانان بود که از همان زمان تحت تاثیر اسلام قرار
گرفت و تا آخر عمر با او بود، پس از آن جاودانهترین رمان تا کنون جهان
یعنی «جنگ و صلح» را نوشت؛ جنگ و صلح راجع به حمله ناپلئون به روسیه است
آن 523 نفری که خلق کرده از هم تفکیکپذیر هستند.
این
کار به هیچ وجه سخت نیست، قهرمان باید در درجه اول خود تو را تحت تاثیر
قرار دهد، یعنی باید زنده باشد؛ بعضی میگویند رمان بلد نیستیم، بنویسیم،
با خودت که بلدی حرف بزنی؟ همه انسانها در ذهن خودشان مکالمات درونی
دارند، این اساس نویسندگی است، همان که حرف میزند یقهاش را بگیر و همان
را بنویس، میرزابنویسش شو، تو سعی نکن بنویسی آن من درونی هم وسوسه میکند و
هم از وسوسه بر حذر میدارد، یعنی آمیزهای است از نفس اماره، نفس لوامه،
نفس ملهمه و ...
دیگر اینکه فراموش نکنیم هیچ کدام ما یکی نیستیم، وقتی همه جهان بزرگ در ما خلاصه شده است، پس این من خلاصه تمام منهای عالم است.