عصر ایران؛ هومان دوراندیش - روی کار آمدن دولت روحانی، مهمترین واقعه سیاسی ایران در سال 1392 بود. گزافه نیست اگر بگوییم سرآغاز فضای نسبتاً باز منتهی به انتخابات سال 92، مناظره ابراهیم اصغرزاده و حسین شریعتمداری در زمستان سال گذشته در تلویزیون ایران بود. ابراهیم اصغرزاده در این گفتگو، از نسبت اصلاحطلبان با دولت روحانی و نیز بایدها و نبایدها و نقاط ضعف و قوت این دولت میگوید.
***
درباره نقش اصلاحطلبان در روی کار آمدن دولت روحانی، دست کم دو تحلیل متفاوت میتوان ارائه کرد: اینکه دولت روحانی محصول بازی سیاسی هوشمندانه اصلاحطلبان بود، دیگر اینکه این دولت محصول قناعت سیاسی اصلاحطلبان بود. شما چه نظری دارید؟اینکه بگوییم اصلاحطلبان در انتخابات سال 92 اشتباه سال 84 را تکرار نکردند و در نهایت بر روی روحانی اجماع کردند و بنابراین بازی سیاسی هوشمندانهای در پیش گرفتند، تفسیر دقیقی از رفتار و موقعیت سیاسی اصلاحطلبان نیست. اصلاحطلبان در روزهای آخر تبلیغات انتخاباتی، به ناچار بر روی ریاست جمهوری روحانی اجماع کردند. قبل از آن چند روز آخر، برخی از اصلاحطلبان انتخابات را تحریم کرده بودند؛ چرا که به نقش شورای نگهبان بدبین بودند. اما نکته مهم تر این است که انتخابات سال 92 برای اصلاحطلبان، نوعی عقب گرد بود. ما در این انتخابات، کمپین خود را در آن سوی دوم خرداد 76 تشکیل دادیم. در حقیقت تمام دستاوردهای انتخابات سالهای 88، 84، 80 و 76 را پشت سر گذاشتیم و به قبل از این چهار دوره، عقب گرد کردیم.
چرا؟ چون حسن روحانی سیاست مداری برآمده از جناح راست بود؟ دقیقا! چون که ما نتوانستیم کاندیداهای قویتری به صحنه انتخابات بیاوریم. خاتمی را کنار گذاشتیم، هاشمی را هم کنار گذاشتند و ما همین طور عقبنشینی کردیم.
ولی اصلاحطلبان در این عقبنشینی خیلی هم مقصر نبودند. یعنی چارهای جز عقبنشینی و کاستن از توقعات شان نداشتند. این عقبنشینی تا حدی ناشی از پیشروی راست گرایان رادیکال بود ولی فقدان یک استراتژی روشن در جبهه اصلاحات هم در این عقبنشینی موثر بود. به هر حال، ما عقبنشینی کردیم و سرانجام به جایی رسیدیم که باید بین روحانی و عارف یکی را انتخاب میکردیم. اما واقعیت این است که تا قبل از این انتخاب هوش مندانه، رفتار انتخاباتی اصلاحطلبان رفتار صحیحی نبود؛ چرا که بخشی از اصلاحطلبان و معترضان سال 88 انتخابات را تحریم کرده بودند، بخشی از هواداران اصلاحطلبان هم، باری به هر جهت، قصد داشتند به یکی از دو کاندیدای نزدیک به جناح اصلاحطلب رای بدهند. بین عارف و روحانی هم، تا آخرین لحظه وحدتی ایجاد نشده بود.
تدبیر خاتمی و هاشمی در لحظات آخر و نیز بر سر عقل آمدن اصلاحطلبان برای استفاده از روزنه بوجود آمده در این انتخابات، فرصتی برای جناح اصلاحطلب ایجاد کرد؛ فرصتی که تهدیدی شد برای جناح راست. جناح راست در آن روزهای آخر، دیگر فرصتی نداشت تا کاندیداهایش را متحد کند. راستگرایان تصور میکردند کاندیداهای موجود، چه راستگرا چه چپگرا، رای همدیگر را خواهند شکست و گزینه اصلی آنها، یعنی سعید جلیلی، به قدرت خواهد رسید و راه دولت اول احمدینژاد را ادامه خواهد داد.
اما این وسط چند اتفاق مهم رخ داد. رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی مثل یک بمب روانی در جامعه منفجر شد. خاتمی هم با تصمیمی مدبرانه، به عارف فشار آورد که به نفع روحانی کنار برود و علاوه بر این، سایر اصلاحطلبان را هم ترغیب کرد که از روحانی حمایت کنند. این دو رویداد مهم، موجب ظهور یک جنبش اجتماعی جدید شد؛ جنبشی که همزاد با تصمیمگیریهای خاتمی و هاشمی در سه چهار روز آخر منتهی به انتخابات بود.
شما مهم ترین ویژگی این جنبش را چه میدانید؟این جنبش اجتماعی مبتنی بر پرهیز از رادیکالیسم و استفاده از فضای اعتدالی بود. اصلاحطلبان از همان سال 76 که به قدرت رسیدند، حرفشان این بود که قانون اجرا شود. یعنی غیر از پافشاری بر تصویب قوانین خوب، مشکل مملکت را نقض و عدم اجرای قانون میدانستند. اصلاحطلبان میگفتند ما اگر قانون خوب بنویسیم و شورای نگهبان هم آن را تایید کند ولی آن قانون اجرا نشود، چه فایدهای دارد؟
بنابراین آنها بر اجرای قانون و مقابله نیروهای خودسر تاکید کردند و مردم هم به آنها رای دادند. اما بعداً نیروی مخالف اصلاحات، بازی را به گونهای جلو برد که ثابت کند چیزی تغییر نکرده است. همین موجب شد که نقض قانون از سوی نیروهای خودسر، به قوت خودش باقی بماند. اما در سال 92، اصلاحطلبان با زیرکی به جامعه اعلام کردند مشکل ما، بیاعتدالی و افراط است. آنها به مردم گفتند دولت احمدینژاد مظهر افراط و تندروی است و به همین دلیل، با وجود برخورداری از درآمد 800-700 میلیارد دلاری، مملکت را به بنبست کشانده است. تحریم بینالمللی و اجماع جهانی علیه ایران، محصول عملکرد دولت احمدینژاد است.
این نوع نگرش به وضع موجود، موجب شد که اعتدال شعار اصلاحطلبان شود. به همین دلیل، اصلاحطلبان پذیرفتند که حسن روحانی مطالبات آنها را نمایندگی کند. در آخرین نظرسنجیها، روحانی نفر چهارم بود و عارف نفر پنجم. اما در سه چهار روز آخر، که اصلاحطلبان یک موج اجتماعی ایجاد کردند، آرایش سیاسی جامعه را دگرگون کردند و بازی انتخابات را بردند. اما پیروزی روحانی به معنای پیروزی اصلاحطلبان در انتخابات سال 92 نبود.
چرا؟ اصلاحطلبان اگر سازمان اجتماعی خودشان را در دوران احمدینژاد با استراتژی و هدف روشنی بازسازی میکردند و در سال 92 با کاندیدای خاص خودشان بازی انتخابات را میبردند، پیروز انتخابات بودند؛ نه اینکه با رحم اجارهای وارد انتخابات شوند و کاندیدایی را مورد حمایت قرار دهند که متعلق به جناح خودشان نیست. هر چند که حمایت آنها از حسن روحانی، کار درستی بود اما این حمایت صحیح و سنجیده، دال بر این نیست که ما بگوییم اصلاحطلبان پیروز بازی انتخابات بودند.
اصلاحطلبان باید با تجدید سازمان رای خودشان و نیز ایجاد وحدت بین نیروهای اجتماعیشان، وزن و موقعیتی برای خود ایجاد میکردند که نبود کاندیدای آنها در انتخابات، قابل قبول نباشد. مگر در سال 84، پس از رد صلاحیت دکتر معین، شورای نگهبان مجبور نشد او را با حکم حکومتی تایید صلاحیت کند؟ در آن زمان، عدم حضور اصلاحطلبان در انتخابات قابل قبول نبود.
ولی برخورداری از کاندیدای اختصاصی هم مانع از شکست اصلاحطلبان نشد. بله، چون جناح راست در دوران خاتمی تا حد زیادی موفق شد ثابت کند چیزی تغییر نکرده است. مردم از عملکرد اصلاحطلبان ناراضی بودند. ضمناً در سال 84، اصلاحطلبان حامی دکتر معین، ابتدا اعلام کرده بودند حکم حکومتی را نمیپذیرند؛ ولی وقتی با نقض ادعای خودشان وارد انتخابات شدند، حضورشان در انتخابات به ضررشان تمام شد. اصلاحطلبان باید به گونهای رفتار کنند که مردم بپذیرند که کنش سیاسی آنها صرفاً برای تامین منافع خودشان نیست. نمایندگی مطالبات مردم در رفتار اصلاحطلبان باید مهمتر از سهمی باشد که اصلاحطلبان از قدرت میخواهند.
اصلاحطلبان ابتدا باید معلوم کنند چه هدفی دارند و با کدام استراتژی میخواهند به هدفشان برسند، بعد اعلام کنند با کدام کاندیدا میخواهند به هدف خودشان برسند. اشتباه اصلاحطلبان این است که ابتدا کاندایشان را تعیین میکنند و بعد، متناسب با سابقه و عملکرد آن کاندیدا، هدف و استراتژی خودشان را برمیگزینند.
شما درباره آینده دولت روحانی چه نظری دارید؟ فکر میکنید دولت روحانی هم مثل دولت خاتمی با تاخت و تاز نیروهای خودسر زمینگیر میشود؟ یعنی جناح مقابل در این دوره هم سعی میکند اثبات کند هیچ چیز تغییر نکرده است؟به نکته مهمی اشاره کردید. اتفاقاً مکانیسم زمینزدن دولت روحانی، همین است. این وضعیت را میتوان بحران ناکارآمدی یا ناتوانی در تحقق نتایج مطلوب، نامید. اگر دولت روحانی نتواند نتایج ملموسی را به جامعه نشان دهد، پایگاه اجتماعی خودش را از دست میدهد. پایگاه اجتماعی جناح اصولگرا، سر جای خودش است. آنها بالاخره از طریق برخی از نهادهای دینی و غیر دینی، نیروهای اجتماعی خودشان را بسیج میکنند تا در انتخابات بعدی شرکت کنند.
در این چهار سال هم دائماً سیاستهای دولت روحانی را زیر سوال میبرند و سعی میکنند نیروهای خودشان را تقویت کرده و در جناح خودشان استحکام گفتمانی ایجاد کنند. همه این کارها را خواهند کرد تا در پایان این چهار سال بگویند انتخاب حسن روحانی به ضرر ملت ایران تمام شد و حق با ما بود که میگفتیم نباید به روحانی رای داد. آنها حرفهای خودشان را میزنند و کوتاه هم نمیآیند. میخواهند ثابت کنند چیزی تغییر نکرده و این دولت هم، دولت ضعیف و ناتوانی است.
آقای روحانی هم دچار یک مشکل جدی است و آن اینکه، "اعتدال" یک گفتمان نیست، یک روش است. روحانی قادر نیست یک گفتمان عرضه کند و به همین دلیل، بخشی از محتوای گفتمان خودش را از نقد دوران احمدینژاد بیرون میکشد. اما این نوع تامین محتوا برای گفتمان دولت، تا جایی کاربرد دارد. از جایی به بعد، مردم دیگر با نقد دولت احمدینژاد توسط روحانی و یارانش، راضی نمیشوند بلکه میخواهند ببینند خود این منتقدان دولت احمدینژاد چه کرده و چه میکنند. اگر روحانی نتواند در کنار برقراری روابط مثبت در خارج از ایران، روابطی مثبت در داخل کشور ایجاد کند، یعنی نتواند آن جنبش اجتماعی ایجادشده در انتخابات را حفظ کند، نمیتواند موفق شود.
در این صورت، حتی اگر روحانی پیروزی و توفیقی هم بدست آورد، اصولگرایان محصول تلاش او را به سود خودشان مصادره میکنند. مثلاً میگویند موفقیت هستهای روحانی، محصول همان مقاومت احمدینژاد است. میگویند اگر ما در دوران احمدینژاد چندین هزار سانتریفیوژ تولید نکرده بودیم و غنیسازی را به بیست درصد نرسانده بودیم، الان 1+5 به غنیسازی پنج درصدی ما رضایت نداده بود. بنابراین، آقای روحانی با یک تناقض روبرو است. او وقتی تندروی احمدینژاد را نقد کند، اصولگرایان به او میگویند پیروزی تو، محصول مقاومت احمدینژاد است.
این ادعا، فینفسه درست نیست؟ما در خلاء که حرکت نمیکنیم. باید ببینیم در اثر مقاومت دولت احمدینژاد، چه چیزهایی از دست دادهایم. ما در نتیجه این مقاومت، فرصتهایی را از دست دادهایم که الان فقط بازگشت به جامعه بینالمللی را یک پیروزی قلمداد میکنیم. آنچه که امروز به عنوان پیروزی تلقی میشود، در دولت خاتمی محقق شده بود. دولت خاتمی با بحث گفت وگوی تمدنها شروع به کار کرد و به قدرت رسیدنش، منجر به بازگشت سفرای اروپایی به ایران شد. در آن دوران شرایط خوبی برای ما فراهم شد تا بتوانیم با جامعه جهانی تعامل داشته باشیم. وزیر خارجه آمریکا، خانم آلبرایت، گفت که ما میپذیریم با کودتای 28 مرداد در امور داخلی ایران مداخله کردیم و از این بابت اظهار تاسف کرد.
اگر بخواهیم بدون توجه به شرایط زمان خاتمی حرف بزنیم، میتوانیم بگوییم الان که روابطمان با جامعه جهانی بهبود یافته، یک گام به جلو رفتهایم. اما نباید فراموش کنیم که روابط ما با جهان خارج، در دوران احمدینژاد تیره شد.
خود اصولگرایان در پایان دولت احمدینژاد به شدت از عملکرد او انتقاد میکردند و قبول داشتند که دولت او، مشکلات فراوانی برای مملکت ایجاد کرده است. احمدینژاد در آخرین سخنرانیاش در مجلس، اعلام کرد که وضعی فعلی ما، محصول تحریمهاست. یعنی خود احمدینژادی که در ابتدای زمامداریاش میگفت تحریمها ورقپاره است و جناح راست هم برای او کف میزد، در آخر دوران ریاست جمهوریاش پذیرفت که سیاستهایش اشتباه بوده. پس چرا ما الان باید بگوییم که سیاستهای احمدینژاد باعث پیروزی هستهای روحانی شده؟ خود اصولگرایان اجازه ندادند تیم احمدینژاد در انتخابات حتی حضور داشته باشند. برای اینکه میگفتند اگر این تیم همچنان در قدرت باشد، وضع مملکت بدتر میشود.
شما اگر بخواهید به روحانی مشورت بدهید تا در پایان این چهار سال موفق باشد، مهم ترین پیشنهادتان چیست؟ اگر روحانی به حوزه سیاست داخلی توجه کافی نکند، پایههای اصلی دولتش متزلزل خواهد شد. سیاست خارجی دولت روحانی بدون ارتباط با سیاست داخلی، چیزی است روی هوا! امتیاز گرفتن در صحنه بینالمللی باید برآمده از توان اجتماعی دولت روحانی باشد؛ و گر نه، اگر چنین امتیازاتی هم حاصل شود، کسان دیگری این امتیازات را به نفع خودشان مصادره میکنند.
آقای روحانی باید بداند مناسبات خارجی این کشور به وقایع داخلی پیوند میخورد. او برای اینکه حرفش در مجامع بینالمللی برد داشته باشد و پیروزیاش به سود مخالفان آزادی در کشور تمام نشود، باید پایگاه اجتماعی خودش را تقویت کند. او باید به نیروهای اجتماعی خودش سازمان بدهد. روحانی در این زمینه باید از تخصص، تجربه و مهارت نیروهای اصلاحطلب استفاده کند.
همه ما دیدیم که آقای روحانی در یک اقدام ساده مثل توزیع سبد کالا، چقدر به چهره خودش آسیب رساند. در یکی دو سفر استانی هم مرتکب اشتباه شد و این هم به وجهه او آسیب رساند. در صورتی که نیروهای اصلاحطلب در این حوزهها فوقالعاده تبحر دارند و میتوانند به او کمک بکنند. فضای مجازی و شبکههای اجتماعی تا حد زیادی در دست و همسو با اصلاحطلبان است. روحانی غیر از اینکه باید پاشنه کفشش را ور بکشد و بایستد پای جنبشی که او را به قدرت رساند، باید پایگاه اجتماعی خودش را هم روز به روز تقویت کند. او باید از رسانهها، از مطبوعات، از زندانیان سیاسی و از حقوق مردم در انتخابات آینده دفاع کند. دفاع از این امور، موقعیت آقای روحانی را تقویت خواهد کرد. در غیر این صورت، روحانی باید تمام تخممرغهای خودش را در سبد 1+5 بگذارد و فقط به فکر آزادکردن دلارهای نفتی باشد.
بر فرض که دلارهای نفتی آزاد شود و به اقتصاد کشور تزریق شوند. بعدش قرار است چه کار کنیم؟ قرار است همان سیاستهای پوپولیستی احمدینژاد را دنبال کنیم؟ یا اینکه باید این پول را صرف تقویت جامعه مدنی و سامانمندی دموکراتیک کشور کنیم؟ مهم ترین راز یک اقتصاد مولد، نظارت است. برای افزایش تولید و ثروت در کشور، باید نظارت بر حوزه اقتصاد افزایش یابد. ما با یک اقتصاد بسته که نمیتوانیم شاخصهای اقتصادیمان را بالا ببریم. فضای دموکراتیک موجب شفافیت و ارتقای اقتصاد کشور میشود.
حدود 40 درصد اقتصاد زیر زمین و خارج از نظارت دولت است. 40 درصد رقم کمی نیست. اقتصاد ما خاکستری و زیرزمینی است. از قاچاق کالا و اسکلههای غیر مجاز گرفته تا نهادهایی که مالیات نمیدهند، همگی در این اقتصاد غیر شفاف نقش دارند. بخش زیادی از نقدینگی و مناسبات مالی و پولی در اقتصاد ما، در فضایی مبهم و مهآلود قرار دارد. شفافیت در این حوزه، نیازمند توسعه آزادی و نقادی است. توسعه آزادی هم با کمتوجهی دولت به جنبش اجتماعیای که او را به قدرت رسانده، امکانپذیر نیست. شفافسازی حوزه اقتصادی کشور، باید استراتژی دولت روحانی باشد.
البته این حرف به این معنا نیست که روحانی باید پروژههای اقتصادی را از نهادهای غیردولتی بگیرد بلکه باید با توسعه آزادیهای مدنی، شرایطی را ایجاد کند که مردم بدانند چه پروژههایی در دست چه نهادهایی است و کارایی آنها در اجرای آن پروژهها چقدر بوده است. مثلا رسانهها به اطلاع افکار عمومی برسانند این پروژه خاص در دست فلان نهاد است و باید ظرف 4 سال با این میزان هزینه به پایان برسد. این شفافسازی، موجب افزایش مسئولیتپذیری نهادهای غیر دولتی در حوزه اقتصاد و همچنین افزایش کارآمدی آنها در این حوزه میشود.
درباره بایدها و نبایدهای دولت روحانی توضیح دادید. حالا پیشبینی شما چیست؟ فکر میکنید دولت روحانی بتواند از پس این کارها برآید؟من امیدوارم آقای روحانی، با توجه به اقبال عمومی و حمایتی که اصلاحطلبان از او دارند، موفق شود. اما این موفقیت در خلاء حاصل نمیشود. تحقق آن نیازمند پایههای اجتماعی و قانونی است. به همین دلیل، اصلاحطلبان و سایر نیروهای حامی دولت روحانی باید بتوانند در انتخابات آتی مجلس به پیروزی برسند. اگر مجلس آینده در اختیار راست محافظهکار و راست رادیکال باشد، کار دولت روحانی پیش نمیرود. اگر نیروهای تندروی جناح راست که الان تا حدی کنار به حاشیه شدهاند، در انتخابات مجلس دوباره بتوانند به شکل اثرگذاری وارد متن فضای سیاسی کشور شوند و مجلس آینده را در اختیار بگیرند، وااسفا! در این صورت، به نظر من، دولت روحانی قطعاً شکست خواهد خورد.
روحانی در صورتی میتواند موفق شود که مجلس بعدی ما، مجلسی واقعبین باشد که مسائل جناحی را بر مسائل ملی اولویت ندهد. ضمناً حمایت افکار عمومی از دولت روحانی هم باید ادامه یابد. در این چند ماه گذشته، جامعه یکی دو اشتباه دولت روحانی را تحمل کرد؛ ولی معلوم نیست در آینده هم این صبوری و تحمل در جامعه وجود داشته باشد. دولت روحانی باید از اشتباهاتی نظیر شیوه توزیع سبد کالا یا نحوه تعامل با مردم در سفرهای استانی، درس بگیرد. چنین اشتباهاتی را نباید تکرار کرد.
موفقیت دولت روحانی به چند عامل بستگی دارد: 1- استراتژی راستگرایان رادیکال در مقابله با دولت روحانی و حد پیشروی آنها در برابر دولت 2- استراتژی راستگرایان محافظهکار در برابر راستگرایان رادیکال و نیز در مواجهه با دولت روحانی 3- سازمانیابی جریان اصلاحطلب و نحوه آن. 4- عملکرد خود دولت.
من با مداخله دولت در انتخابات مجلس مخالفم. دولت نباید با مداخله در انتخابات مجلس، در صدد ایجاد مجلسی همسو با خودش باشد. دولت باید بداند که وظیفه قوه مجریه، مجلسساختن نیست. این کار وظیفه جامعه و جنبشهای اجتماعی موجود در جامعه است. یعنی جامعه باید مجلسی بسازد مددکار و یاور دولتی که میخواهد منافع ملی را محقق کند و حق حاکمیت ملی را گسترش دهد.
بهترین کار این است که دولت روحانی مسئولیت قانونیاش را در انتخابات مجلس ایفا کند. یعنی تلاش کند انتخاباتی آزادتر و رقابتیتر، نسبت به انتخابات مجلس نهم، برگزار شود. بنابراین دولت روحانی باید شجاعانه با شورای نگهبان وارد دیالوگ شود و اجازه ندهد نظارت استصوابی منجر به حذف نمایندگان اصلی مردم از صحنه انتخابات شود.
درباره کابینه دولت روحانی چه نظری دارید؟ متاسفانه، من احساس میکنم ستاد دولت ضعیف است. درست است که کابینه معتدلی شکل گرفته است، ولی نوع دفاع وزرا در جلسات رای اعتماد مجلس، چندان قابل قبول نبود. برخی از وزرا حتی حاضر میشدند دوستان خودشان را هم نفی کنند تا رای اعتماد بگیرند. این شیوه دفاع از خود، این حس را به آدم منتقل میکند که این دولت با این وزرا نمیتواند از منافع عمومی چنانکه باید و شاید، حمایت کند. به همین دلیل هم، دولت درباره مساله حصر یا مساله آزادی زندانیان سیاسی، که جزو وعدههای انتخاباتی آقای روحانی و لازمه بهبود فضای اقتصادی و بهبود فضای سیاست خارجی بودند، بسیار ضعیف عمل کرده است.
در خیلی از مسائل مربوط به سیاست داخلی، ستاد دولت متاسفانه ستاد ضعیفی است. در حوزه اقتصاد هم، به نظرم، برگهایی که دولت رو میکند، خیلی قوی نیست. بخشی از آنها، کپیبرداری از دولت هاشمی رفسنجانی و نسخههای ضعیف دولت دوران سازندگی است. بخش دیگری از این برگها و اقدامات، متناسب با شرایط روز است. مثلاً اینکه چقدر از منابع مالی بلوکه شده، به داخل کشور برگردد. مهمترین وظیفه دولت در حوزه اقتصادی، مبارزه با رانتخواری و "اقتصاد سایه" است. در این زمینه، گاهی بخشنامهای صادر میشود ولی من واقعا نمیدانم که دولت در ماههای آینده تا چه حد در این حوزه موفق میشود.
دولت روحانی باید به گونهای عمل کند که دولت بعدی، یک قدم جلوتر از دولت اصلاحات باشد؛ نه اینکه ما برگردیم به ماقبل دوم خرداد و آرزو کنیم یک خاتمی دیگر، دوباره به قدرت برسد.