عصر ایران - یک عضو فراکسیون اصولگرایان در مجلس شورای اسلامی و یار غار محمود احمدینژاد در آن هشت سال اندوهبار تاریخ معاصر ایران ، در تازهترین انتقاداتش از دولت، حسن روحانی و یارانش را متهم به تلاش برای برپایی نوعی "مککارتیسم" در ایران کرده و گفته است: "اینکه منتقدان را کم سواد، اندک و بیپشتوانه از رأی مردم نشان دهیم و سعی کنیم برای آنها پروندهسازی کنیم نشان میدهد نوعی روحیه مک کارتیستی در حال شکل گرفتن است."
اینکه یکی از چهرههای جریان راست رادیکال نگران ظهور جنبش مککارتیسم در ایران باشد، البته شایسته تقدیر است؛ اما به شرط اینکه این نگرانی، واقعا نگرانی از ظهور مککارتیسم در ایران امروز باشد، نه نگرانی از اینکه چرا روشهای مک کارتیستی از انحصار ما خارج شده و در اختیار دیگران قرار گرفته است؟!
مککارتیسم در آمریکا، سیاست دست راستی افراطیای بود در مخالفت با کمونیسم. این سیاست، دستمایه محافظهکاران تندرویی شد که نه تنها کمونیستها را دشمن میدیدند، بلکه لیبرالها را نیز کمونیست میدیدند. ماجرا، به طور خلاصه، این بود که
سناتور جوزف مککارتی، شبح کمونیسم را در سر تا سر حکومت آمریکا حیّ و حاضر میدید و با هشدار دادن نسبت به نفوذ کمونیستها در ارکان نظام سیاسی آمریکا، شرایطی در کشور پدید آورد که باب انتقاد از راستگرایی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی در جامعه آمریکا، مسدود شد.
در دوران مک کارتیسم (دهه 1950)، نه فقط هنرمندانی چون چارلی چاپلین و آرتور میلر تحت فشار قرار گرفتند، بلکه برخی از سیاستمداران و مدیران لیبرال هم فرایند بازجویی و تفتیش عقیده را از سر گذراندند. کمیته بررسی فعالیتهای "غیر آمریکایی" از سوی سیاستمدارانی چون جوزف مککارتی و ریچارد نیکسون برپا شد و با همکاری هنرمندانی چون والت دیسنی و الیا کازان، بازرسی و محاکمه بسیاری از چهرههای سرشناس و موثر حکومتی و غیر حکومتی را آغاز کرد.
جالب است که بدانیم سناتور مککارتی هم مثل رئیس دولت قبل، با ژستهای افشاگرانه، ادعا میکرد "فهرست اسامی متهمان" را در اختیار دارد ولی سرانجام به دلیل اتهامات بیجا و نادرست، با تذکر و توبیخ مواجه شد.
مککارتیسم در واقع جریانی بود که عملاً نابودی آزادیهای مدنی و مدرن جامعه آمریکا را هدف گرفته بود. جوزف مککارتی، دائماً هشدار میداد که کمونیستها در "قسمتهای حساس حکومت"، به ویژه در وزارت خارجه، نفوذ کردهاند و در صدد براندازی نظام سیاسی ایالات متحده آمریکا هستند. امروزه واژه مککارتیسم در فرهنگ سیاسی، در اشاره به سیاست متهم کردن اشخاص و سازمانها به خیانت و براندازی بدون وجود مدارک و دلایل کافی، به کار میرود.
حال باید پرسید چنین سیاستی بیشتر در دوره احمدینژاد مصداق داشت یا در دولت روحانی؟ کافی است که "واژه کمونیسم" را برداریم و "سکولاریسم" را به جای آن بگذاریم. مگر نه اینکه دولت قبل، زمین و زمان را سکولار میدید و در صدد پاکسازی مراکز سیاسی و فرهنگی از لوث وجود سکولارها بود؟ کدام دولت استادان دانشگاههای کشور را به اتهام سکولار بودن کنار میگذاشت و نه فقط استادان دانشگاه، بلکه روسای جمهور پیشین نظام اسلامی یعنی هاشمی و خاتمی را هم به سکولاریسم متهم میکرد؟ در آمریکای دوران مککارتیسم، لیبرالهای مستقر در ساختار قدرت به کمونیست بودن متهم میشدند و در دوران تاخت و تاز دولت قبل، رجال مسلمان بلندپایه نظام اسلامی، به سکولار بودن متهم میشدند.
حال با این سابقه راستگرایی افراطی و متهم کردن این و آن به ترویج سکولاریسم و لیبرالیسم و تلاش برای براندازی، از غرایب است که هواداران و کارگزاران دولت احمدینژاد، دولت روحانی را به اتخاذ روشهای "عصر مککارتیسم" متهم میکنند.کسانی که مدعی شیوع مک کارتیسم در ایرانند، با هر معیاری که چنین نقدی را بر دولت روحانی روا بدانند، باید بپذیرند که دولت متبوع خودشان (دولت احمدینژاد) به مراتب بیشتر شایسته چنین نقدی بوده است.
دولت روحانی را باید با توجه به نقاط ضعف موجود و واقعیاش نقد کرد نه نقاط ضعف مفقود و خیالی.
ردای مککارتیسم در همه جای دنیا، با کرباس افراط دوخته میشود نه با حریر اعتدال؛ و دولت روحانی و احمدینژاد، سر و ته یک کرباس نیستند!