نقدی کوتاه بر یک فرهنگ غلط ما ایرانی ها
بارها در جمع مختلف شنیده ایم که که مردم بخش های مختلف کشورمان اعم از ترک و لر و کرد و مشهدی و اصفهانی و رشتی و قزوینی و ... با القاب مختلف از سوی هموطنانشان نوازیده می شوند. این سخنان که گاه به شوخی و گاه به جد مطرح می شود، می تواند سوهانی شود بر روح همان کسانی که در روزهای سختی با آب و تاب هم میهنشان می خوانیم.
تلختر آنجاست که وقتی می خواهیم وحدت و یکپارچگی خودمان را [به خودمان!] نشان دهیم به تحقیر مردم کشور های همسایه اعم از کشور های عرب گرفته تا افغانی و پاکستانی و ... می پردازیم و اگر بگویی که ما در کشورمان چند میلیون عرب داریم خواهند گفت که «نه؛ منظور ما آنها نیستند...». آری ما چنین تافتگان جدا بافته ای هستیم که با یک خط مرزی، مردم آنسو لایق هرگونه اظهار نظری خواهند بود و این سوی مرز این اظهار نظر ها مبرا هستند!
اما این اتحاد توهین کننده و توهین شنونده نیز نمی تواند مرهمی بر این درد تاریخی تلقی شود. چگونه می تواند نفرت پراکنی را با نفرت پراکنی پوشانده شود؟
می توانیم خودمان را توجیه کنیم و بگوییم که این حرف ها چیزی جز مزاح نیست اما اگر لحظه ای با خود خلوت کنیم و صادقانه بیاندیشیم می بینیم این مزاح صرف بر تفکر و ذهنیت ما تاثیر گذاشته است. به طوریکه اگر با غریبه ای ملاقات کنیم و از زادگاهش بپرسیم ناخودآگاه او را با معیار هایی که از آن خطه می شناسیم مقایسه خواهیم کرد و یا اگر خبری از پیشرفت در کشور های همسایه بشنویم به جای حس خوشحالی، در بهترین حالت حسی حاکی از تمسخر در ما بر انگیخته می شود.
چرا نباید آرزو کنیم دست در دستان همسایگانمان، پیشرفت و توسعه را تجربه کنیم و به جایگاهی که خود را محق آن می دانیم دست پیدا کنیم؟ چرا نباید چشم اندازمان منطقه ای آباد و توسعه یافته باشد که سفر میان کشور های مختلف آن به سادگی تردد در اتحادیه اروپا باشد؟
یادمان باشد که ما حتی اگر بخواهیم تافتگان جدا بافته باشیم، تاریخ؛ چنان ما را در هم تنیده است که به هیچ عنوان نمی توانیم اشتراکات فرهنگی، زبانی، تاریخی و مذهبی میانمان را نادیده بگیریم.
بیاییم به جای بذر نفرت، تخم محبت بکاریم و باور کنیم محصولی پربارتر و صد البته پر برکت تر درو خواهیم کرد.
سعیدی