با نقل داستان است که نهتنها چیزهایی درباره خودمان و دنیا درمییابیم، بلکه همچنین یاد میگیریم چطور خود و دنیای خودمان را عوض کنیم و بسازیم. با داستان، چه داستانهای شخصی و چه روایت داستانهای سنتی یا معاصر، این امکان برای ما فراهم میآید که فکر خود را بسط دهیم و نیز چیزهایی درباره ساختار، نقش و اهداف زبان بیاموزیم.
داستان میتواند ما را که یادگیرنده هستیم، در یادگیری توانمند کند. با گوش دادن به داستانها، ویژگیهای نقل داستان ملکه ذهن بچهها میشود، همچنین از آنها خواسته میشود در برابر ایدهها و عواطف قدرتمند واکنش نشان دهند. داستانها این فرصت را در اختیار بچهها قرار میدهند تا هم درباره داستانها فکر کنند و هم آنها را ملکه ذهن خود کنند.
پروفسور متیو لیپمن بنیانگذار برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوانان میگوید: در اواخر سالهای 1960 در دانشگاه کلمبیا واقع در نیویورک به درجه استادی فلسفه رسیدم. فکر میکردم دانشجویانم فاقد قدرت استدلال و قدرت تمییز داوری هستند؛ اما برای تقویت فراوان قدرت تفکر آنها، دیگر بسیار دیر شده بود. به این نتیجه رسیدم که این کار باید در دوران کودکی انجام میگرفت. باید وقتی کودکان در یازده یا دوازدهسالگی بودند یک سری دورههای درسی در خصوص تفکر انتقادی را میگذراندند.
اما برای تهیه موضوعی قابلفهم و مخاطب پسند، متون درسی باید به شکل داستان نوشته میشد؛ داستانی درباره کودکانی که در حال اکتشاف منطقیاند.
همچنین خانم آن مارگارت شارپ که یکی از چهرههای سرشناس و مۆثر در گسترش فلسفه برای کودکان و نوجوانان است، تفاوت میان متن فلسفی و داستان فلسفی را اینگونه بیان میکند: «متن فلسفی تلاشی است برای ارائه فلسفه به نحوی منطقی و جامع که فاقد هرگونه تجربه ملموس است، در حالیکه داستان فلسفی کوششی است که کودکان را به کندوکاو در مورد مفاهیم و شیوههای فلسفی ترغیب میکند. این ترغیب از طریق جای دادن مفاهیم و شیوههای فلسفی در خلال اتفاقات داستان است».
یکی از مزیتهای اصلی استفاده از داستان بهعنوان محرکی برای فکر کردن در کلاس درس این است که داستان خوب توجه کودک را جلب کند و فکر او را مشغول میکند این امر گام اول و اساسی در چرخه یادگیری میباشد.
خواندن و گوش دادن به داستانها، فضای ذهنی برای فکر کردن ایجاد میکند. اما کیفیت فکر کردن است که باید برای ما مهم باشد. همچنین، همه داستانهای خوب، برانگیزاننده فعالیتهای فکری مثل تصور کردن، حدس زدن و قضاوت کردن هستند. با محدود کردن بچهها به ندای درون قضاوتهای شخصیشان، فرصتهایی را که متنهای خوب برای واکنش فکری فراهم میآوردند، محدود میکنیم.
هر داستان یا کتابی که کودکان میخوانند میتواند داستانی برای فکر کردن باشد. اگر معلم یا شریک خواندن شما داستان را با طرح سوالها یا مضامینی برای بحث ارتقاء دهد.
با در نظر گرفتن کار بزرگ محققان و دانشورانی چون متیو لیپمن در انستیتو ترویج فلسفه برای کودکان و گارت ماتئوز از دانشگاه کورنل، درگیر کردن کودک در بحثهای فلسفی از طریق مطرح کردن داستانهای فلسفی ابتکاری و خلاقانه به عنوان نقطه آغاز، تمرینی عادی به شمار میآید. در این کلاسها دانش آموزان داستان را با صدای بلند میخوانند یا بخشی از آن را اجرا میکنند. آموزگار هم به نوبه خود تلاش میکند محیطی مناسب برای بحثهای ابتدایی و تبادل نظر بین دانش آموزان ایجاد کند، تا آنان به جای پاسخ دادن صرف به سۆالهای آموزگار، تحریک شوند که در گفت وگوهای چندجانبه بین خود شرکت کنند.
هدف از کلاسهای آموزش فلسفه برای کودکان، شکل دادن «جامعه ای پویا و پرسشگر» است. برنامه آموزشی، شامل 80 صفحه داستان فلسفی برای دانش آموزان و راهنمای آموزشی برای آموزگاران است. راهنمای آموزشی، شامل صدها تمرین و فعالیت برای برانگیختن تفکر فلسفی است، تا کمک کند مخاطب به سۆالهای بزرگ تری در ذهن خود دست یابد.
باید رویکرد اصلی فلسفه برای کودکان را رویکرد داستانی بنامیم. البته نمیتوان انتظار داشت که با به کار گرفتن این برنامه، شاهد پیشرفتهای خیلی زیاد و خارق العاده ای در کودکان، آن هم در مدت زمان کوتاهی باشیم. گرچه این گفته به این معنی نیست که کودکان نمیتوانند فلسفی فکر کنند یا از این فعالیتها چیزی نمیآموزند. بسیاری از کسانی که در چنین برنامههایی شرکت داشتهاند، براساس تجربههایشان معتقدند که کودکان از عهده این کار به خوبی برمی آیند.