عصر ایران؛ مهرداد خدیر- برپایی نمایشگاه کتاب در تهران و استقبال فراوان از آن که با کند و مختل شدن رفت و آمد در خیابان های اطراف محل برگزاری همراه است نسبتی با کتاب ناخوانی غالب ایرانیان ندارد و از این حیث می تواند موضوعی قابل بحث باشد.
این گفتار اما به این اشاره بسنده می کند وبه نکات دیگر همچون گرانی کتاب، ممیزی سلیقه ای و تبدیل کتاب از یک نیاز به یک «فرانیاز» و تکرار مواردی که در یادداشت پژوهشگر و نویسنده گرامی با عنوان «
کوتاه کردن دست مردم از کتاب با 4 حرکت» منتشر شده نیز نمی پردازم بلکه غرض ، موضوعی دیگر است؛ پرداختن به کتاب و کتاب خوانی با توجه به مناسبت دیگر هفته: هلال احمر.
قطعا در نگاه اول تعجب می کنید که کتاب و کتاب خوانی - که مناسبت غالب این هفته و مهم ترین رخداد فرهنگی کشور است - چه ربطی به هفته هلال احمر دارد که از 18 تا 24 اردیبهشت، به این نام خوانده می شود و در آن قرار داریم؟ جز آن که هم زمان برگزار می شوند.
ربط آن اما در این است که یکی از دلایل کاهش اقبال به کتاب در جامعه امروز جدای مباحث اقتصادی و ممیزی و فضای مجازی و شبکه های ماهواره ای این است که کتاب خواندن و کتاب داشتن «فضیلت» گذشته را ندارد.
ربط موضوع به هلال احمر را حال توضیح می دهم. این جمعیت، پیش از انقلاب «شیر و خورشید سرخ» نام داشت و در میان ادارات مختلف دولتی در رژیم گذشته از نظر علاقه کارکنان به کتاب و ادبیات سرآمد بود در حالی که هیچ ارتباط ماهوی با موضوعات فرهنگی نداشت.
راز این توجه در این بود که رییس جمعیت شیر و خورشید سرخ در سال های طولانی و البته با پیشینه خدمت در دولت ملی دکتر مصدق بر خلاف تصور اولیه پزشک نبود بلکه یک نویسنده و ادیب بود و تا می فهمید کارمندی اهل کتاب و رمان و شعر است او را ارتقا می داد و به همین خاطر در جمعیت شیر و خورشید رقابتی درگرفت تا کارکنان خود را بیش از دیگران اهل موانست با کتاب و ادبیات جلوه دهند و در مواجهه با دکتر حسین خطیبی حرفی برای گفتن داشته باشند.
همه می دانستند که دکتر خطیبی به کتاب خوانان بها می دهد و این فضیلت بسیار به چشم او می آید. پس کسانی که در پی برخورداری های مادی و حقوق بالاتر و منصب بهتر هم بودند ولو بی باور قلبی کوتاه ترین راه را در کتاب می جستند!
حال به نکته مرتبط و حلقه وصل این دو مقوله می رسم: وقتی مدیر یک مجموعه کتاب خوان باشد و زیر دستان را چنین محک بزند خواسته و ناخواسته دیگران هم به این مسیر سوق داده می شوند و به عکس هنگامی که کارمند ببیند رییس او بی آن که خوانده باشد و به صرف ارتباطی نسبی یا سببی یا سیاسی به جاه و عنوانی رسیده احساس نمی کند در کتاب خوانی و دانستن فضیلتی مترتب است. گاه حتی احساس می کنند اگر دانش خود را بالا ببرند و با کتاب مشاهده شوند شغل آنان به خطر می افتد!
ضمن این که امروز میان رییس و مرئوس تنها رابطه کاری و اداری برقرار است و در چنین ارتباطی حوزه های گفت و گو محدود و قابل پیش بینی اند اما هنگامی که کارکنان یک مجموعه و مدیران در باشگاه و تالاری گرد هم می آیند بحث های فرهنگی در می گیرد و مشخص می شود هر که چه در چنته دارد. چون در گفت و گوی غیر رسمی و در جمعی که در باشگاه یا تالار مجموعه گرد آمده اند دانسته های اداری به کار نمی آید و هنری و فضیلتی باید تا به رخ کشی ولو به قصد تظاهر و اینجاست که به کتاب و دانستن نیاز می افتد.
این انس با کتاب البته جان خود دکتر خطیبی را هم نجات داد. زیرا پس از انقلاب اسلامی به اتهام ارتباط با رژیم پهلوی بازداشت شد و تا مرحله سنگین ترین حکم هم رفت. اتهام مالی و سیاسی نداشت اما چون جمعیت شیر و خورشید حسب ظاهر دولتی بود چون خواهر شاه – شمس – در راس آن تعریف می شد – بی آن که واقعا ریاستی اعمال کند و وابستگی در کار باشد- خطیبی هم در کنار وابستگان حکومت سرنگون شده تعریف شد اما چهره های فرهنگی و شخصیت های بسیاری دست در کار شدند و رییس شیر و خورشید نجات یافت و در ایران ماند تا در سال 1380 در تهران درگذشت.
در این گفتار البته برآن نیستم تا درباره سه دهه مدیریت دکتر حسین خطیبی در شیر و خورشید که از مصدق شروع شد و تا انقلاب 57 ادامه یافت بنویسم یا از قبول مسوولیت در ساختاری که ریاست عالیه آن ولو صوری و تشریفاتی با خواهر شاه که مستلزم به رسمیت شناختن القابی چون والاحضرت و امثال آن هم بوده دفاع کنم بلکه اینجا موضوع دیگری مد نظر است. این که اگر رییس، اهل کتاب باشد مرئوسان نیز می کوشند ولو حسب ظاهر کتاب خوان شوند یا کتاب خوان تلقی شوند.
نگاهی به زندگی مرحوم خطیبی هم خالی از لطف نیست تا بدانیم اشغال مناصب مدیریتی توسط علوم انسانی نخوانده ها هم از عوامل دور شدن مردم از علایق فرهنگی می تواند باشد. همین حالا اگر یک دکتر ادبیات را در راس هلال احمر بگذارند خیلی ها اعتراض می کنند و گمان می برند این پست خاص پزشکان است:
حسین خطیبی در ۳۱ تیر ۱۲۹۵ خورشیدی در تهران متولد شد. پدرش حاج شیخ محمدعلی نوری سالها نایبالتولیه و مدرس مدرسهٔ مروی تهران بود و امور مدرسه و طلاب و موقوفات را اداره میکرد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسهٔ ثریا، و تحصیلات دورهٔ اول متوسطه را در مدرسهٔ اقدسیه انجام داد. سپس در مدرسهٔ دارالفنون در رشتهٔ ادبی مشغول تحصیل شد و دیپلم خود را از آن مدرسه گرفت.
در سال ۱۳۱۳ وارد دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران شد و در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی و فلسفه دانشنامهٔ لیسانس گرفت. در سال ۱۳۱۶ که دورهٔ دکتری زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران تأسیس شد همراه با محمد معین، ذبیحالله صفا و پرویز ناتل خانلری دانشجویان اولین دورهٔ دکتری زبان و ادبیات فارسی بودند. دروس دورهٔ دکتری را در سال ۱۳۱۸ پایان برد و به تألیف و تنظیم رسالهٔ دکتری خود پرداخت که موضوع آن تاریخ تطور نثر فارسی بود. پس از ملکالشعرا بهار، اولین تحقیق دربارهٔ سبکشناسی در نظم و نثر فاسی به وسیلهٔ حسین خطیبی انجام گرفت.
پورداوود، علیاصغر حکمت، بهمنیار و فروزانفر با قید بسیار خوب پذیرفته شد و سمت وی از دبیری دانشگاه به دانشیاری تبدیل و مستقلاً تدریس سبکشناسی را در دانشکدهٔ ادبیات عهدهدار شد.
در سال ۱۳۳۰ پس از درگذشت محمدتقی بهار، کرسی استادی او به دکتر حسین خطیبی واگذار شد و از آن تاریخ تا دوران کنارهگیری به تدریس تاریخ تطور نظم و نثر و دستور زبان فارسی در دورههای لیسانس و دکتری اشتغال داشت. دکتر خطیبی در کنار شغل دانشگاهی، مشاغل دیگری را نیز عهدهدار شد. چندی ریاست کتابخانه دانشکده حقوق با او بود و بعد مدیریت روزنامهٔ رسمی کشور را عهدهدار شد. در دورهٔ دولت ملی دکتر محمد مصدق مدیرکل دفتر نخستوزیری بود و تا زمان کودتای سیاه 28 مرداد با او همکاری نزدیک داشت.
البته او به رغم غالب رجال دیگر دولت مصدق پس از 28 مرداد از گردونه قدرت خارج نشد و ازاین حیث و از وجه سیاسی می تواند نقد شود خاصه این که در سال ۱۳۴۲ در دورهٔ بیست و یکم مجلس شورای ملی از لار او را به مجلس فرستادند و در همان دوره به نیابت ریاست هم رسید. در دورههای 22و23 و 24مجلس شورای ملی همچنان وکیل مجلس بود و یک دوره طولانی ریاست جمعیت شیر و خورشید را بر عهده داشت و پس از انقلاب طبعا به این دوره طولانی پایان داده شد. به جای شیر و خورشید هم «جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران» فعالیت خود را آغاز کرد و همچنان ادامه دارد.
دکتر حسین خطیبی در ۳۱ شهریور ۱۳۸۰ در تهران درگذشت؛ مردی که کتاب می خواند و به کتاب خوانان بها می داد.
من برای نمایشگاه ادوات کشاورزی هم دیدم که مردم عادی آمده بودند و ساک و خودکار جمع می کردند!
هرگز با کتاب قهر نکنید.