سازها عاشقان نوازندگان چيرهدستاند. چشم به راه مردان و زناني كه جنين سخت فلزيشان را، جوهره سترون پوستوارشان را و جبون بيمنفذ ايستاييشان را چون نوزادي ترد و ظريف و رها به جهان صدا قابلهگي كنند و تولدشان را به جهانشنيدن و درك چراغاني، كه ساز بي نوازنده نيست جز شيي در ميان اشياء.
براي چنين زايمان بزرگي از هيچ به هجاء و از سكوت به صدا، كه نواختن راز بزرگ آن است، نوازنده بايد سالها در آستانه شهرساز درباني و نگهباني و شب زندهداري كند. آنقدر بر در ساز بكوبد تا شهرياران صدا او را به كسوت شهروندي درآورند. سالها ميگذرد تا يك شهروند، شهردار شهر ساز شود و روحش را به روح شهر ساز بدمد. ساز شهري است، مشتاق فتح به دست شهروندي كه بهتر او را بنوزاد و او را دوباره متولد كند در باروها و بناها و برجهاي صدا و دوباره تولد و دوباره زايمان و دوباره حلول روح نوازنده در شهر ساز و دوباره شنيدن و دوباره معجزه نواهايي كه راهي ميشوند براي درك، براي فهم و براي حادثه بزرگ غنا.
شنيدن صداي پيانوي رافائل ميناسكانيان در شب بيست و يك خرداد در تالار وحدت، درك تولد صداي سازي بود كه براي نواختن با انگشتان مردي كه بيش از نيم قرن شهروندي و شهرداري و شهرياري در شهر پيانو حال خود بارويي از كلانشهر صداست، لحظهها را نفس نفس روي صحنه مي دميد در ريههاي تماشاگران. نوازنده كه كنار ساز ايستاد، انگار ساز به احترامش به آستانه آمده بود. نوازنده كه با ساز يكي شد و روح كه از سرانگشتان نوزانده كلاويهها را به كالبد ساز جاري كرد و همين كه تالار گوش شد براي سونات شماره هفت لودويگ وان بتهوون، انگار ساز مي رقصيد از خوشي. صدا ترنم نبود، ترقص بود.
رافائل ميناسكانيان، شاگرد بزرگ امانوئل مليك اصلانيان، آهنگساز و معلم بزرگ موسيقي در ايران نوازنده و مدرس بيهمتاي پيانو در ايران با اجراي چهار سونات بتهوون بار ديگر نواي ابدي و دريايي موسيقي نابغه آلماني را با نوازندگي كم نظير خود در تالارهاي تهران طنين انداخت. بدون شك شرح آنچه كه مخاطبان آن شب شنيدند تنها به شنيدن امكانپذير است و درك چنين محضري تنها به حضور ممكن. دريچههايي كه موسيقي بتهوون به جهان تا هميشه گشاده است، آن شب نغز و دلنشين در روح مخاطبان خليد و در شب تب زده خرداد وارد خيابانها شهر شد. ما شهروندان جهان صدا شده بوديم. زير بارويي كه انگشتان نوازنده بنايش كرد. سونات مهتاب بيرون بود. در حوالي حافظ، در تقاطع فردوسي. تا جايي كه چراغهاي شهر شب را به شور و صدا مهتابي كرده بودند. و اينچنين است كه شهرها عاشقان نوازندگان چيره دست اند.
* نویسنده و روزنامه نگار