این روزها بستر برای خرید فروش نقش در سینما فراهم است. میتوانید با مراجعه به یک تهیهکننده؛ البته نه تهیهکننده کار بلد و دارای اعتبار؛ نقشی را به مبلغ 100، 150 میلیون تومان خریداری کنید.
به گزارش ایلنا دیدن چهرهتان روی سردر سینماها آرزوی محال و دور ازدسترسی نیست. کمی پول میخواهد و رابطه. شما هم اگر به این شهرت و دیده شدن علاقهمندید؛ کافیست یا پدرِ پولدار داشته باشید یا خودتان پولدار باشید یا در انتخاب همسر؛ پول را جزء ملاکهای اولیه خود قرار دهید.
این روزها بستر برای خرید فروش نقش در سینما فراهم است. میتوانید با مراجعه به یک تهیهکننده؛ البته نه حتی تهیهکننده کاربلد و دارای اعتبار؛ نقشی را به مبلغِ 100، 150 میلیون تومان خریداری کنید و جلوی دوربین بروید. شک نکنید زمان زیادی نمیگذرد که چهرهی شما روی سردرِ سینماها میرود و حرفهتان میشود بازیگری. حفظ این جایگاه و اینکه چهقدر بتوانید خود را به شمایل یک ستاره یا شبه ستاره درآورید دیگر بستگی به جربزه و عمق روابطی دارد که برقرار میکنید. زیرا ثابت شده در محیط بلبشوی امروزِ سینما؛ حفظ این جایگاه به پرورش مهارتها و تبحرِ خاص نیاز ندارد تنها استحکامِ روابط کفایت میکند.
اگرچه در بهترین شرایط مدت زمان چنین جایگاهی به یک دهه هم نمیرسد اما همین زمان برای فردی که زحمتی برای رسیدن به آن نکشیده و یک شبه ره صدساله را رفته؛ کافیست تا هم شهرتی را برای خود دستوپا کند و هم با حضور سلسلهوار در چند فیلم سینماییٰ پول خوبی به جیب بزند.
تاسفبارتر اینکه در این بسترِ فاسد؛ داد و ستدها تنها به خرید نقش ختم نمیشود و با شل کردن در کیسه میتوان کارگردانِ پولی هم شد. چنانچه اخیرا یکی از فیلمهایی که به این شکل ساخته شده تا اندازهای بیمحتوا بود که توقیف شد. سرمایهگذار این فیلم که یک جراح است و دو میلیارد تومان برای کارگردانی فیلم توسط پسرش هزینه کرده؛ درباره سرمایهگذاریاش برای ساخت چنین فیلمی گفته؛ من با این پول اگر یک "مازاراتی" برای پسرم میخریدم و با آن تصادف میکرد؛ بهتر بود یا حال که فیلمی را کارگردانی کرده و نقشی را در آن بازی کرده؟
این صحبتها را یکی از تهیهکنندهگان سینما مطرح میکند که علاقهای به بردن نامش ندارد و در ادامه میگوید: تهیهکننده فیلم آقای (غ. م) که در سینما جایگاهی هم برای خود دارد؛ دو میلیارد تومان از سرمایهگذار گرفته و برای راضی کردن حضور برخی بازیگران چهره در این فیلم دستمزد 200 میلیون تومانی هم به آنها پرداخت کرده است. نهایتا فیلم به دلیل ضعف ساختار توقیف شد و اجازه اکران نگرفت.
این یک مثال بود از دهها فیلمی که سالیانه تنها با پشتوانه مالی و بدون داشتن تجربه و دانشِ کارگردان مجوز ساخت میگیرند. سینما در این سالها از اپیدمی شدن ساخت این فیلمهای بیمایه، بازیهای آبکی، کارگردانهای بدون دانش و تجربه ضربه مهلکی را خورده است. بیشترین دلیل از دست رفتن مخاطبان سینما را هم باید در این مناسبات جستجو کرد زیرا جذبِ مجدد مخاطبی که دوبار برای دیدن اینگونه فیلمها به سینما رفته و سرخورده شده؛ بسیار دشوار خواهد بود. و نکته دیگر اینکه آمار فروش فیلمهایی که اینروزها با چنین ساختارهایی تهیه میشود؛ نشان میدهد ذائقه مخاطبان عام هم دیگر به دیدن چنین فیلمهایی رضایت نمیدهد.
ستارههای سینما پیش از ورود به بازیگری چه پیشینه هنری داشتند؟محمدحسین فرحبخش (تهیهکننده فیلم مستانه) میگوید: سوپراستارهایی که در سینما جایگاهی بهدست آوردند یک بیوگرافی داشتهاند. امین حیایی که با فیلم «دو روی سکه» وارد سینما شد قبل از آن در سربازی و دوارن مدرسه تئاتر بازی میکرده. گلزار نیز در عرصه هنر (به عنوان گیتاریست گروه آریان) فعال بوده. بهرام رادان پیش از ورود به سینما دورههای بازیگری را در کلاسهای آزاد گذرانده. مهناز افشار نیز در کار تدوین فیلمها فعالیت داشته. سارا خویینیها نیز همسر سابقش هنرمند بود، یوسف مرادیان در اطراف سینما حضور داشت اما فیلم بازی نمیکرد.
سینمای ما ستاره ندارد
آیا بسیاری از بازیگرانی
که این روزها در اکثر فیلمهای سینمایی دیده میشوند؛ استار هستند یا تنها به دلیل کمبود بازیگران حرفهای نقشهای اول را از آن خود میکنند و در طول سال بیشتر از 10 فیلم از آنها روی پرده دیده میشود؟
آرش معیریان (کارگردان فیلم کما)؛ درباره تعریف سوپراستار میگوید: در سینمای کلاسیک جهان؛ ستاره زمانی ستاره میشد که دورههای متعدد آموزشی و مهارتهای کافی را گذرانده باشد. زمانیکه یک کارگردان چهرهای را کشف میکرد روی آن سرمایهگذاری میکرد و آدمهایی که مستحق ستاره شدن بودند تحت تعلیم قرار میگرفتند. بعد از این مرحله از آنها بهرهبرداری میشد. همچنین براساس این متد؛ تعریف کلاسیک زیبایی دارای مترومعیارها خاص بود. به لحاظ آناتومی، ظاهر، فیزیک، قدرت بیانی و فتوژنیک بودن و استار باید دارای محبوبیت ذاتی شخصی درنظر عوام میبود. اما باتوجه به عوض شدن تعاریف کلاسیک در سینمای فعلی دنیا بخش عمدهای از این مترومعیارها تغییر کرده و در عصر حاضر معنای خود را از دست داده.
او ادامه میدهد: با توجه به دنیای پست مدرن و تغییر معیارها و ویژگیهای زیباییشناختی؛ بسیاری مواقع پیش میآید که استارها چهره زیبایی یا مهارت خاصی ندارند و حتی ناتوان در داشتن بیانی شیوا و صریحاند. بنابراین در عصر حاضر نمیتوان فرمول خاصی را برای یک استار مشخص کرد.
از نظر معیریان در سینمای کنونی به این دلیل که آن نگاه خاص کلاسیک درون استارهای ما جریان پیدا نمیکند؛ آنها لزومی برای کسب مهارتها و پرورش ویژگیهای منحصر بهفرد نمیبینند. قاعدتا قانون میگوید کسی که ستاره میشود برای دوام بیشتر باید مهارتهای بیشتری را هم کسب کند. اما در زمانه فعلی بنا به رویکردی که پیش آمده استارها و بازیگران مطمئن از بقای خود نیستند و حالتی ناپایدار را برای خود متصورند. آنها آگاهانه به این نتیجه رسیدهاند که بعد از چند سال جایگاهشان را از دست میدهند و این اعتقاد را دارند که زود از یاد میروند و تلاشی هم برای افزایش کیفی خود نمیکنند.
کارگردان فیلمِ "چپ دست" ادامه میدهد: حداکثر حیات یک ستاره 5 تا 6 سال است به همین دلیل آنها انگیزهای برای کسب مهارتهای بیشتر ندارند و لزومی هم نمیبینند. اما در تاریخ سینمای دنیا ما ستارههایی را داشتهایم که نزدیک به 4 دهه ستاره بودند و خود را ملزم به پرورش هر روزه خود میکردند. در عصر کنونی؛ که روح زمانه موجب تنوعطلبی شده است؛ دیگر نیازی به پرورش مهارتها احساس نمیشود.
او استار را بازیگرِ تاریخ مصرفدار معرفی میکند که محبوبیتش کاملا منطبق بر سلیقه عوام است و به این دلیل که سلیقه عوام روز به روز در حال تغییر است؛ تاریخ مصرف استارها هم محدود است. و این موقعیت نه ارتباطی به بازیگر، نه کارگردان، نه تهیهکننده و نه مسئولان دارد بلکه تابع روح زمانه است. کوتاه بودن عمر ستاره جزء ذاتِ تلخ و بیرحمِ ستارهپروریست.
معیریان این نکته را هم متذکر میشود؛ که یکی از ویژگیهای مهمِ استار بودن دستنیافتنی بودن برای مخاطب عام است. امروز که این چهرهها در همه فیلمها، تله فیلمها و سریالها حضور دارند؛ دیگر ستاره معنا پیدا نمیکند. واقعیت این است که سینمای ما ستارهپرور نیست و ستاره ندارد. در آن دورهای هم که ستارههایی به وجود آمدند بنا به شرایط گذار و به دلیل کمبود رقیب برخی چهرهها درخشیدند.
اعتقاد این کارگردان بر این است که هرکس با هرسطح سواد میتواند استار باشد. زمانی که مردم حاضرند برای دیدنش هزینه بپردازند جای هیچ نقد و و ایرادی وجود ندارد زیرا چهرهها با هر میزان ناتوانی از پارامتری برخوردارند که میتوانند مخاطب را به سینما بکشانند و نباید با نگاه انتقادی به این مقوله نگاه شود.
کارگردان شارلاتان درباره کار کردن با چنین افرادی که در شمایل شبه سوپراستار در سینمای این روزهای ایران حضور دارند؛ میگوید: کار کردن با استارها قاعده و روانشناختی خاصی را میطلبد. شکلگیری این همکاری به یک روانشناسی، تیزهوشی، ریزبینی و درایت خاص چه از طرف کارگردان و چه استار نیاز دارد. به تعداد استارهای دنیا شیوههای هدایتگری وجود دارد.
بازی بر چهره ارجح استفریبا کوثری از بازیگران سینما و تلویزیون که از ورودش به حرفه بازیگری نزدیک به سه دهه میگذرد؛ از اینکه هرکس ازهر شغل و صنفی وارد حرفه بازیگری میشود؛ به شدت گلهمند است. او به سالهایی دور که خود وارد این حرفه شده؛ اشاره میکند که بازیگرها هر روز خود را به روز میکردند و امروز چنین دغدغهای بین بازیگران تازه وارد دیده نمیشود.
کوثری بر نقش رسانهها در بها دادن به بازیگرانی که در حد هنرجو هستند و بعد از بازی در یک نقش کوتاه؛ آنها را به شهرت میرسانند؛ اشاره کرد و گفت: چه فرقی بین کسی که پنجاه سال در این شغل است با کسی که یک فیلم بازی کرده؛ وجود دارد؟ حرمتها از بین رفته. به راستی به احترام کدامیک باید بایستیم؟
او درباره افرادی که با پول بازیگر میشوند؛ میگوید: به دلیل مشکلات مالی؛ تهیهکننده به فکر این نیست که کار فرهنگی انجام دهد. دغدغهاش برگشت سرمایه است. او ترجیح میدهد بازیگری را بیاورد که یا پول نگیرد یا کم بگیرد یا پولی هم بدهد. در نهایت از 50 فیلمی که در طول سال ساخته میشوند به تعداد انگشتان یک دست هم مردم را ترغیب به سینما رفتن نمیکند.
کوثری؛ اعتقادی به موفقیت فیلم به دلیل چهره زیبای بازیگر ندارد و میگوید: اولین چیزی که مخاطب را جذب میکند قصه و پرداخت درست داستان است. بسیاری از بازیگران ممکن است جذاب و دلربا نباشند اما بازی خوبی داشته باشند. یک بازی یک دست و رئال چهره بازیگر را کنار میزند و مخاطب تنها بازی او را میبیند. آن چیزی که به چشم میآید بازی خوب است. در هالیوود نیز همین است. چهره خوب عادی میشود مثل عروسک زیبا. اما از بازی خوب بازیگر هیچ وقت خسته نمیشوید. مگر بازی پرویز پرستویی یا فاطمه معتمدآریا عادی میشود؟ در مقابل دیدیم در مواردی که بازیگران تئاتری روی پرده سینما دیده شدند به شدت موفق عمل کردند و موجب دلگرمی مخاطبان شدهاند.
میزان فروش فیلمهای ضعیف و آشفته سینما؛ گویای این است که زمان عروسکهای بیهنر و پولی سرآمده است. مخاطب گزیده شده امروز؛ دیگر با یک چهره گول نمیخورد. تماشاگر برای آمدن به سالنهای سینما و هزینهای که میخواهد برای دیدن یک فیلم 90 دقیقهای پرداخت کند؛ چرتکه میاندازد. بنابراین؛ از خرید بلیت فیلمی که احساس کند تنها به واسطه حضور چهرهها قصد اقناع او را دارد؛ صرفنظر میکند.