روزنامه ایران در ستون «اول دفتر» روز شنبه خود در مطلبی به قلم دکتر «سیدعلی میرباقری» استاد دانشگاه، به تحلیل ماجرای استناد برخی رسانهها و چهرههای مخالف دولت به ادعای یک «چهره بدنام » در فضای سیاسی آمریکا، علیه برخی فعالان سیاسی در ایران پرداخته است.
در این مطلب آمده است: نه ادله منطقی ناظران و نه نصیحت
مشفقانه برخی پیشکسوتان سیاست نتوانست شاخه تندرو اصولگرایان را از ادامه
خط تبلیغاتی عجیبی که بر پایه اظهارات یک چهره سیاسی بدنام امریکا علیه
حامیان دولت پیش گرفتهاند بازدارد.
به این ترتیب اکنون یک هفته است که مخالفان دولت برای حمله به جبهه حامیان دولت به اظهارات چهرهای به نام«مایکل لدین» استناد میجویند بیآنکه برای افکار عمومی توضیح داده شود که براستی مایکل لدین کیست، ارزش سخنان او چه اندازه است؟ نسبت او با جناح حاکم امریکا (دموکراتها) و دولت اوباما چیست و اساساً چه اندازه در مراکز قدرت امریکا حرف او خریدار دارد؟
اما اصل ماجرا چیست؟ همه چیز به توافق هستهای وین و قصه تحریمها
برمیگردد و اینکه بعد از حل مناقشه هسته ای، یک بحث جدی در فضای رسانهای و
سیاسی ایران درگرفت که در آن تحلیلگران به نقد کارنامه آن دسته از
اصولگرایان پرداختند که در دولت گذشته با سکوت یا مماشات خویش راه تحریم و
انزوای سیاسی ایران را هموار کرده بودند.
در تلافی و مقابله با این اتهام
(یعنی اتهام حمایت از سیاست خارجی مخرب و تحریمساز دولت سابق) بود که
یکباره نام مایکل لدین و مطلبی آرشیوی و تاریخ گذشته از او بر پیشانی دو
روزنامه مخالف دولت نشست.
در این مطلب ادعا شده که لدین قبلاً با برخی افرادی که امروز در صف متحدان دولت روحانی قرار دارند در تماس بوده است. در ادامه این داستان ادعا میشود که لدین در آن تماسهای غیرمستقیم در پی راهی برای افزایش فشار اقتصادی و تضعیف نفوذ و قدرت نظام بوده است.
به این صورت شبکه تندروها با این امید پای یک سیاستمدار جنجالی به نام مایکل لدین را به مجادلات داخلی کشاند که بتوانند تا حدی اتهام مماشات در سیاستهای تنشزا و تحریمساز دولت سابق را از دامن خود دور سازد. این نوع بهرهبرداری از مواضع سیاستمداران تندخوی امریکا علیه حریف شاید عده قلیلی از هواداران یک جناح را در داخل کشور تحت تاثیر قرار دهد اما نزد اکثریت جامعه ایران که به این نوع بازیهای تبلیغاتی عادت کردهاند ارزش چندانی ندارد.
از بازتاب این بحث در میان عامه مردم بگذریم، طرح قصه مایکل لدین بیش از
همه موجب بهت و شگفتی ناظران سیاسی در داخل و خارج شد؛ به گونهای که برخی
شبکههای خارج از کشور نیز از آن به عنوان یک لطیفه سیاسی تعبیر کردند؛
زیرا تحلیلگران از این واقعیت خبر داشتند که مایکل لدین همانند دیگر اعضای
حلقه موسوم به نومحافظهکاران یا نئوکانهای امریکا با رفتن دولت جورج بوش
نفوذ و اعتبارش را از دست داده است.
او تا زمانی که دولت بوش بر سریر قدرت
بود از طریق موسسه خود- واشنگتن اینترپرایز- تا حدی بر سیاست خارجی جناح
جنگطلب امریکا اعمال نفوذ میکرد اما بعد از روی کارآمدن دموکراتها
عمدتاً به نوشتن خاطرات و مقاله در گوشه و کنار صحنه امریکا سرگرم شد.
نکته دیگری که موجب حیرت ناظران سیاسی از مطرح شدن چهره مایکل لدین در شبکه های خبری اصولگرایان شد این بود که او از سالهای دور به عنوان یکی از سرسختترین دشمنان جمهوری اسلامی شناخته شده است و در همه ایام حضور در مقام مشاوره روسای جمهوری پیشین امریکا به چیزی کمتر از براندازی و تغییر نظام جمهوری اسلامی رضایت نمیداد؛ بنابراین استناد به اظهارات چنین فردی به عنوان «یک مرجع و منبع خبری» در این برهه مایه بسی تامل است.
اکنون سوال جدی در قصه بازگشت مایکل لدین به تیتر رسانههای مخالف دولت این
است که در شرایطی که گردانندگان شبکه تندروهای داخل میدانند، لدین اکنون
یک سیاستمدار خانهنشین و ورشکسته است چرا بر پیگیری سناریوهای بایگانی شده
او اصرار دارند؟
لدین یک دشمن شناختهشده است که در سوابق خویش انواع بدگوییها و دروغپردازیها حتی علیه رهبران و بزرگان دینی نظام را دارد و استفاده از او به عنوان یک «شاهد و گواه» در بحثهای داخلی یک انحراف آشکار است.
پاسخ این سوال را باید در شرایط و موقعیت تندروها بعد از توافق تاریخی وین جستوجو کرد؛ زیرا آنها به مدت 23 ماه همه تلاشها و تمهیدات و تمام اسباب و عوامل را برای جلوگیری از انجام این توافق به کار بستند و اکنون که همه آن تلاشها بیثمر مانده با نوعی آشفتگی و سراسیمه، امید به این موجهای تبلیغاتی و درگیری رسانهای دوخته اند تا بلکه فضای دوران بعد از توافق در داخل را برای دولتمردان مخدوش سازند.