استیون گونزالز تنها 12 سال داشت وقتی که دکترها، «لوسمی حاد میلوییدی» را در بدن وی تشخیص دادند. نوعی نادر از سرطان که منجر به کم خونی، عفونت و احساس درد مکرر می شود.
به او گفته شده بود که تنها 2 درصد شانس بقا دارد و با جدا شدن از دوستانش به محیط ناخوشایند بیمارستان منتقل شد. گونزالز آرامش را در بازی های ویدیویی یافت.
همان طور که استیون در دنیای مجازی خود، چه به تنهایی و چه با پدرش، غرق می شد تمام درد، حالت تهوع و خستگی اش از بین می رفتند.
بازی ها توانستند راهی برای فرار از اثرات روان شناختی و دردهای فیزیکی روند معالجه ایجاد کنند؛ روند معالجه ای که روش هایی چون شیمی درمانی و اتصال دو لوله برای پیوند خون را شامل می شود.
روش درمانی وی، باعث ایجاد مغز استخوان های جدید شده و 30 روز قرنطینه بیمارستانی و 100 روز قرنطینه خانگی را شامل می شد.
او می گوید که متخصصان با این کار، پلی برای بازگشت به شرایط عادی ایجاد کردند؛ سرگرمی مشترکی که می توانست به دوستی وی با سایر کودکان کمک کند. گونزالز به آرامی از سرطان و مسائل مربوط به آن جدا شد و به زندگی قدیمی خود بازگشت.
پنج سال بعد، در ماه آگوست 2012، گونزالز در مقابل مخاطبان مراسم TEDxSugarLand قرار گرفت و درباره مدت زمان حضورش در «مرکز سرطان هیوستون» سخن گفت. «من دو کودک را ملاقات کردم که آن ها نیز علاقه ای مشابه به بازی ویدیویی داشتند.
در همان زمانی که ما آغاز به صحبت با یک دیگر کردیم، جهان سرطان محو شد.» با توجه به این تجربه و نیز تجارب دیگری که در زمان درمان خود یافته است، گونزالز ماموریت خود را می داند.
او می خواهد به دنیا درباره قدرت شفابخش بازی های ویدیویی بگوید، و او نوعی سازمان غیرانتفاعی به نام «بازی های بازمانده» تاسیس نموده و می خواهد پلی میان بازی سازان، قربانیان سرطان و هرکس دیگری ایجاد کند.
مبارزه با سرطاناستیون گونزالز در ماه اکتبر 2007، به یک کمپ پیشاهنگی پیوسته بود تا این که یک روز با صورت پف کرده از خواب برخواست. همان طور که خود وی به یاد می آورد: «ما به یک کلینیک مراجعه کردیم و آن ها ما را به بیمارستان فرستادند؛ چون نتایج آزمایش اشتباه بودند. و مشخصا یک جای کار می لنگید.»
«این تجربه کمی دیوانه کننده بود.» عموی استیون، ادی گونزالز، این طور می گوید: «آها تصور کردند که این اتفاق شاید به نوعی آلرژی خاص یا گزش یک حشره مربوط باشد، چیزی خیلی ساده، اما ناگهان جواب آزمایش ها آمد.» دکترها به صورت نامی برای این عارضه در نظر گرفتند و استیون به جای خوشگذرانی در شب هالووین، به بیمارستان منتقل شد.
گونزالز دروه ای سخت را سپری می کرد و روند درمان وی نیز به این مسئله دامن می زد. برای درمان لوسمی، باید از پیوند مغز استخوان بهره برد؛ ادی این گونه توضیح می دهد: «استیون، نیمه پورتوریکویی و نیمه مکزیکی است. پیدا کردن شخصی که خون مناسب برای پیوند مغز استخوان را داشته باشد تقریبا غیرممکن بود.
برای این کار، ابتدا آزمایش هایی روی اعضای خانواده وی انجام شد؛ اما هیچ یک از آن ها مطابقت نداشتند. به عنوان نقشه دوم، پیوند ساقه سلولی مورد استفاده گرفت؛ نقشه ای که بعد از سه ماه متوالی شامل شمی درمانی و در روز قبل از ولنتاین اتخاد شد.
در حالی که استیون روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود و لوله هایی به وی متصل بودند، مشغول به بازی Marvel: Ultimate Alliance با پدرش شد و دکترها مشغول به اتصال دستگاه آی وی شدند.
بعد از این که پدر وی از نگاه کردن به صفحه کوچک نمایشگر خسته شد، بازی نیز به پایان رسید. حالت تهوع را فراموش کرده بود و بعد از خستگی مفرط ناشی از بازی کردن، گونزالز به خواب رفت. او به یاد می آورد که وقتی از خواب بلند شد، همه چیز به اتمام رسیده بود.
ماه دوم قرنطینه او فرا رسید و سیستم ایمنی بدنش به آزامی شروع به بازتولید کرد. وی مریض و دچار عفونت شد. اما استیون مک بوکی را که از بنیان Make A Wish دریافت کرده بود را برداشت و برنامه هایی نظیر آی مووی، مایا و چند برنامه دیگر را یاد گرفت. وی توانست برای خود یک بازی بسازد.
بازی «مبارزه با سرطان» که با نام مخفف P.A.C نیز شناخته می شود، 18 مرحله شبیه به هزار تو دارد و گیمر در نقش شخصیت پک من، به روح های پک من-شکل که نمایانگر سلول های سرطانی اند، شلیک می کند. و بعد از آن، گیمر می تواند سرطان را شکست دهد.
او کپی بازی خود را در کریسمس، به سایر کودکان بیمار داد. در ماه های بعد از این، کودکان دائما به وی مراجعه می کردند و از گلیچ هایی که یافته بودند حرف می زدند؛ آن ها به گونزالز می گفتند که به نظرشان، چطور می توان این مشکلات را رفع کرد. گونزالز می گوید: «بقیه کودکان عاشق بازی و عاشق حرف زدن درباره آن بودند.»
از نگاه ادی گونزالز، این لحظه ای بزرگ بود: «من از پیش می دانستم که بازی های ویدیویی به استیون کمک می کردند.
فکر کنم چیزی که به وضوح مشاهده کردم این بود که ساخت بازی ویدیویی، باعث شد تا درمان شخصی وی بهتر پیش رود. این باعث شد که او خلاق شود و روی یک محصول خاص، یک بازی و یک هدف تمرکز کند.
هم استیون و هم عموی وی، به خوبی دریافتند که چطور می توان از این طریق، به سایر کودکان بیمار نیز کمک کرد.
ساخت یک بازی با محوریت خالی کردن خشم، ناامیدی و ترس در قبال سرطان، سبب می شد که نوعی احساس مدیریت شرایط در ذهن آن کودکان پدید آید. به گفته ادی گونزالز، ساخت بازی می تواند کمک کند «تا آن ها نوعی احساس امید پیدا کنند و به این موضوع پی ببرند که این تنها شروع سفر آن هاست.»
ایان کیُن می گوید که همین مسئله درباره سایر فعالیت های هنری هم صدق می کند. او مدیریت برنامه «نقش هنر در درمان» در بیمارستان کودکان سرطانی اندرسون را بر عهده دارد؛ همان بیمارستانی که گونزالز در آن مورد درمان قرار گرفت. شغل او کمک به کودکان سرطانی در خلق پروژه های هنری را شامل می شود.
نقش هنر در درمانکین می گوید: «وقتی که وارد یک اتاق می شوید و یک نفر از لحاظ فیزیکی خیلی ضعیف است و ممکن است دائما استفراغ کرده و درد بسیاری می کشد، برای درگیر کردن آن ها با خلاقیت، نیاز به تلاش زیادی دارید.
در مدتی کوتاه، می توانید ببینید که یک نفر دست از گریه برداشته و ضمن تمرکز روی یک پروژه، شروع به خندیدن کرده و برایتان داستان تعریف می کند.»
کین در بحث خود می گوید که دست یابی به این حد از تمرکز، ارزش فیزیولوژیک و بایولوژیک زیادی دارد: «در این حالت، بدن ماده ای به نام اندورفین ترشح می کند؛ که می تواند به کمک تمرکز، اثرات درد را از بین ببرد. و به همین شکل، ناگهان می بینید که روی یک مقوله خاص متمرکز شده اید و به آرامی به زندگی باز می گردید. وقتی که یک نفر در مسئله ای خلاقانه درگیر می شود، می توانید تغییرات صورت آن ها و میزان لذتی که می برند را مشاهده کنید.»
کین کودکان بیمار را به نقاشی و انیمیشن سازی علاقه مند می کند. او به آن ها کمک می کند تا چیزی خارق العاده بسازند و در معرض نمایش عموم قرار دهند؛ معمولا به شکل نوعی ریمیکس دیجیتالی که به نقاشی های اولیه آنان جان می بخشد.
اما او در کار خود محدودیت هایی نیز دارد؛ کین تنها توانسته به سختی با 15 الی 20 درصد از 2000 کودک حاضر در بیمارستان اندرسون به صورت سالانه، ارتباط برقرار کند. و با در نظرگیری تمام فواید، کاری که او می کند هزینه بر است.
خود او توضیح می دهد که «برای پیدا کردن جایمان، باید روند کار برنامه را آغاز می کردیم. ما پایه ریزی های لازم را انجام دادیم، به سختی کار و مستنداتی جمع آوری کردیم و آن ها را در در خود انستیتو و یا جاهای دیگر به نمایش گذاشتیم تا تنها بتوانیم به جذب سرمایه ادامه دهیم؛ تا تنها بتوان روند برنامه را ادامه داد.»
زمانی که کین برنامه خود را آغاز کرد، روند درمان گونزالز به پایان رسیده بود؛ اما هر دوی آن ها به کمک یک دیگر روی چند پروژه کار کردند.
گونزالز در حالی که هنوز در دبیرستان درس می خواند، توانست به عنوان کارآموز در بیمارستان مشغول به کار شود. او وظیفه داشت تا ورژنی انیمیشنی از نقاشی های بیماران را بسازد.
یک کار یکی از روش های برقراری ارتباط با بیماران و خانوده هایشان بود تا به آن ها نشان داده شود که در طول درمان تنها نخواهند بود.
کین می گوید: «فکر کنم از لحاظ تصور شخصی از خود و بدن خود، بسیاری از مبتلایان سرطان دچار تغییراتی زیاد شوند. بنابراین، بسیاری از آن ها نمی خواهند که دوستان و خانواده هایشان، آن ها را در حالی که از لحاظ فیزیکی ضعیف اند و موهایشان دچار ریزش شده است، ببینند.
«به شکل های مختلف، دنیای دیجیتالی، دنیای مجازی و دنیای گیمینگ، همه و همه، می توانند نقشی مهم در برقراری ارتباط ایفا کنند و به آن دسته از افرادی که ممکن است خجالتی باشند، فرصت صحبت با دیگران را مهیا می کند.»
کین دوست دارد که بتواند به کمک پنج یا شش هنرمند دیگر، ایده خود را بسط دهد؛ اما حقیقت ماجرا آن جاست که این بودجه تدارک دیده شده کافی نیست و در بسیاری از مواقع، سوریس های دیگری مانند خریداری دستگاه های جدید MRI در اولویت قرار داند.
در همین حال، بیمارانی که نمی توانند با کین کار کنند، هم چنان به یک گروه متخصص کودکان و چند اتاق مخصوص بازی دسترسی دارند.
جایی که نوجوانان می توانند در آن جمع شده و به بازی های آرکید جدید یا قدیمی بپردازند. و شرایط زندگی در بیمارستان اندرسون نیز پس از مرخص شدن گونزالز تغییر کرده است؛ کیفیت زندگی حالا بهتر است و شرایط مساعدتری برای بیماران و خانوده های آنان پدید آمده.
بیمارستان اندرسون هم چنین همکاری هایی با توسعه دهندگان استودیوی Playnormous در هیوستون داشته و به تولید چند بازی و اپلیکیشن سلامت محور پرداخته است. گونزالز و سایر بیماران نیز در کنار دکترها و متخصصین، روی توسعه و طراحی آن ها دخیل بوده اند.
استیون گونزالز توانست بعد از به پایان رسیدن دوره قرنطینه، به زندگی معمولی خود شامل رفتن به مدرسه و خوش گذرانی با دوستان اش مشغول شود. او بعد از آن به موسسه اندرسون بازگشت و با خود، بازی هایش را که بعضی از مواقع با اهداف تبلیغاتی و برای جذب کمک مالی بیش تر ساخته می شوند، به همراه آورد.
تاثیر مثبت بازی های ویدیویی روی وی و دیگر کودکان سرطانی، با او همراه ماند. استیون حالا می گوید: «بازی ها، جهانی برایم به وجود می آورند که هیچ یک از مشکلاتم در آن حاضر نبود.
جهانی که می توانستم در آن به راحتی با مردم درباره موضوعی سرگرم کننده صحبت کنم و دنیایی که سرطان و درد در آن وجود داشت، به کلی از بین می رفت.
در این حالت، شما ماموریتی دارید که باید آن را به انجام رسانید و همین، موانع ذهنی به وجود آمده در اثر سرطان را از بین می برد.»
ایده ای همچون یک دانه در ذهن استیون رشد کرد تا به طراحی نوعی شبکه اجتماعی مخصوص برای جمع آوری کودکان بیمار از طریق بازی های ویدیویی بپردازد. در اواسط سال 2012، این ایده گامی بلند به سوی تحقق برداشت؛ ساخت جهانی که سرطان در آن وجود نداشت.»
استیون به همراه پدرش به به مراسمی رفت که در آن، مهندسان می توانستند ایده های خود را با مخاطبان به اشتراک بگذارند.
«همان طور که به سخنان سایر افراد گوش می دادم، با خودم فکر کردم که می توانم این کار را انجام دهم. بنابراین برای پدرم پیامکی فرستادم و نوشتم: ممکن است که من هم ایده کمپانی ام را بگویم؟» پدرش پاسخ مثبت داد.
این درخواست به گوش مسئول برگزاری مراسم TEDxSugarLand رسید و وی متوجه شد که مخاطبان تحت تاثیر سخنان استیون قرار گرفته اند؛ بنابراین، پسر 17 ساله توانست برای سخنرانی در طول مراسم ثبت نام کند.
گونزالز در ماه آگوست همان سال، صحنه را در اختیار گرفت و با آرامش، داستان مبارزه خود با سرطان و نقش بازی های ویدیویی در آن را با مخاطبان به اشتراک گذاشت. «هر یک از ما می توانیم از دنیایی که می شناسیم، جدا شویم.
اما از طریق نیروی شفابخش بازی های ویدیویی، ما می توانیم از درد و رنج جدا شده و پلی به عادی بودن بزنیم. و این دقیقا از طریق نیروی شفابخش بازی های ویدیویی به دست می آید.
ادی گونزالز، مراسم را با احساس غرور و از طریق لایواستریم تماشا کرد، او به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بود. «من به استیون گفتم که با وجود فاصله ام از شهر نیویورک، از او حمایت می کنم. اما آن روز که ویدیوی او را دیدم، نه به عنوان یک کودک بلکه به عنوان برادرزاده ام، فهمیدم که او کارآفرینی حرفه ای خواهد بود.»
بنابراین ادی گونالز از کارش استعفا داد و به هیوستون رفت تا در «بازی های بازمانده» و در کنار برادرزاده اش مشغول شود.
بازی های بازماندهادی گونزالز می گوید: «خبر خوب این است که من در تمام عمرم برای این لحظه آماده شده ام؛ بدون آن که خودم متوجه شوم.» وی پیش از این سابقه کار در سازمان های غیرانتفاعی را داشته است.
تربیت او در واقع از طریق «بازی درمانی» انجام شده بود؛ روشی برای مشاوره و روان درمانی که از طریق آن، کودک به ابراز افکار خود در زمینه های اسباب بازی، بازی یا هنرهای دستی تشویق می شود.
بعد از این، او در سال 1997 به نیویورک رفت تا روی یک استارتاپ کار کند، بعد هم به نوعی از برنامه های مربوط به نوجوانان بزرگسال مشغول شد؛ یکی از آن برنامه هایی که اگر ایدز داشته باشید رویتان اِعمال می شود.
ادی توضیح می دهد: «مجبور کردن نوجوانان به در نظرگیری تمام موارد حساس سلامتی، آن هم در حالی که آنان مشکلات زیادی برای خود دارند، کار سختی است.
ما تبلیغات زیادی در حوزه رسانه های جمعی و تکنولوژی کرده ایم؛ اما نوجوانان هم چنان نوجوان اند.
ادی در بحث خود می گوید که این مسئله در عین حال، چالش برانگیز و فوق العاده است، و بازی ها ثابت کرده اند که بهترین راه برای دست یابی به آن ها اند. تحقیقات، نتایجی مثبت در زمینه تاثیر بازی ها روی بیماران سرطانی نشان داده اند.
امروزه، حجم وسیعی از تحقیقات نشان می دهند که تجربه بازی های ویدیویی، باعث کاهش حالت تهوع و استرس در مردم تمامی سنین می شوند.
استفاده از بازی ها با جهت تلطیف اثرات تکان دهنده سربازان، افزایش زیادی داشته است. مضاف بر این، بازی های Wii نینتندو نشان داده اند که می توانند افراد پیرتر جامعه را فعال و اجتماعی نگه دارند.
کنسول Wii نینتندو، هم چنین در بالا بردن فعالیت های فیزیکی موثر بوده است و روحیه قربانیان بزرگسال سرطانی را به آنان باز می گرداند.
پاتریک جان، مدیر بخش پرستاران بیمارستان هال، در مقاله خود نوشت که: «همه بیماران عبور زمان را فراموش می کردند و حواس شان از اعمال روزمره بیمارستانی پرت می شد. بسیاری از بیماران هم اذعان کردند که به لطف بازی ها، روحیه خود را بازیافته اند.
سازمان های خیریه ای چون Child’s Play، Extra Life و GamesAid سالانه میلیون ها دلار از پول خیریه را صرف تهیه کنسول های بازی، بازی های ویدیویی، اسباب های بازی برای کودکان سرطانی بیمارستان های سراسر جهان می کنند.
تحقیقات نشان داده که حتی اگر بازی ها نتوانند سرطان را درمان کنند، تاثیر مثبت زیادی در روند درمان می گذارند.
حالا گونزالز و عموی اش امیدوارند که همه این ها را در کنار یک دیگر قرار دهند؛ یعنی بازی ها، سرطان، جامعه، نوجوانان و بازی درمانی.
آن ها با بیمارستان ها، بازی سازان و کودکان بیمار ارتباط برقرار می کنند و نیازهایشان را شناسایی می کنند. «بازی های بازمانده» برنامه دارد که بخت خود را ابتدا در شبکه اجتماعی بیازماید و قرار است که چند بازی آرکید آنلاین و تحت وب نیز عرضه کند.
تمامی این بازی های آرکید، براساس مفهوم «بازی های بازمانده» ساخته می شوند؛ یعنی بازی هایی که سرگرم کننده اند و در عین حال، نیازمند به همکاری اند. هر شکلی از بازی برای بیماران سرطانی مناسب نیست.
خون و مرگ می تواند باعث بالا رفتن میزان استرس شود. در سوی دیگر نیز، تجربه تصاویر سه بعدی در بسیاری از آن ها موجب ایجاد حالت تهوع می شوند.
«بازی های بازمانده» قرار است که ساختاری شبیه به ماینکرفت داشته باشد. ادی گونزالز در توضیحات خود می گوید که آن ها در تلاش اند تا حس قدرت و کنترل را در بیماران تشویق کنند؛ یعنی بیمار با خود بگوید که اگر من توانستم غولی 6 متری را شکست دهم، پس سرطان دیگر مشکلی نخواهد بود.
آن ها در تلاش اند که به کمک بازی سازان مستقل به کار خود ادامه دهند؛ بازی سازانی که به عقیده ادی گونزالز، بهتری گزینه برای برطرف کردن این نیاز به شمار می روند.
هنوز زود است که بخواهیم درباره بازخورد نهایی «بازی های بازمانده» در زنجیره درمانی نظر دهیم اما بنیان گذار آن امیدور است. گونزالز می گوید: هرکسی که ما تا به امروز با آن ها صحبت کرده ایم، ذهنی باز درباره دنبال کردن مسائل به شکلی متفاوت داشته اند.
حتی اگر آن ها همان لحظه از این روش ها استفاده نکنند، آنقدر روشن فکر هستند که بالاخره به آن رضایت می دهند. بنابر با ارائه توضیحات، و شنیدن داستان من، آن ها بالاخره متوجه می شوند. دیدن تعجب ناشی از تاثیر این روش، واقعا باحال است!»