– دهه 60 که لیگ باشگاه های تهران برگزار می شد و ما عاشق استقلال و پرسپولیس بودیم، بازیکن هایی بودند که تن کودکیمان را می لرزاندند:
حالا نه نامی از آنهاست و نه اصلاً خیلی از جوان ترها می دانند که تیم هایی مثل بوتان و صنعت و معدن و هما و دارایی زمانی با چه شور و شوقی به جنگ قرمز و آبی می آمدند.
پاس وقتی قهرمان شد
سال های آخر دهه 60 اما با تیمی شناخته می شود که دیگر متکی به تک ستاره ها نبود. کابوس بود. بازی با آنها مرگ و زندگی می شد. یک تیم یکدست، جسور و سرسخت که به رهبری
فیروز کریمی انگار آمده بودند خاطرات کودکی ما را به یغما ببرند.
وقتی پاس با یک گل پرسپولیس را شکست داد، کیهان ورزشی از «
بهزاد غلامپور شهنی» نوشت. دروازه بان جوانی که صورت استخوانی کشیده ای داشت، از نفتون مسجد سلیمان آمده بود و با درخشش خیره کننده اش یکبار دیگر از احیا شدن پاس خبر داد.
تا سال ها
مارکار آقاجانیان با آن قامت کشیده مدافع باهوش شان بود. در کنارش
محمد خاکپور می ایستاد، کم حرف، دونده، سختگیر و کارگر. لاغر اما شبیه تیغ بُرنده.
رضا رضایی منش که توپ را می انداخت و مثل گلوله روی خط می رفت و برمی گشت در کنار
گنارو گتوسو! ... آن روزها خبر نداشتیم ولی بعدها که بازی گتوسو را دیدیم یاد
علی اکبر یوسفی افتادیم. بازیکنی که خسته نمی شد. نه از دویدن و نه از خطا کردن روی بازیکن های حریف!
کمی این ورتر یکی از وفادارترین بازیکنان تاریخ باشگاه های فوتبال ایران توپ می زد.
علیرضا حکیم زاده. لاغر و استخوانی اما باهوش و خلاق.
دوقلوی
محمدخاکپور- حمید استیلی بود. با صورتی که خیس عرق می شد، پاس های بیرون پا، تکل های خشن و بدنی که انگار برای درگیری های تن به تن ساخته شده بود.
خط حمله پاس بی رحم بود.
علی اصغر مدیرروستا با آن چهره خونسرد در کنار
محسن گروسی ترکه ای و سبیلو زوج ترسناکی بودند.
رسول غنی زاده با آن موهای مدل چتری،
داوود محبوب، امیر موسوی نیا، رضا امری و .... چه جام هایی را از چنگ مان در آوردند و چه افسوس ها خوردیم بعد از هر رویارویی پاس با قرمز و آبی.
پاس با فیروز کریمی قهرمان باشگاه های آسیا هم شد. آخرین قهرمانی یک باشگاه ایرانی در آسیا. 24 سال پیش! دو سال قبل از اینکه
سردار آزمون به دنیا بیاید و سه سال قبل از اینکه سریال پدرسالار از تلویزیون پخش شود!
در غياب استيلي، خاکپور و مارکار آقاجانيان که از اين تيم جدا شده و به تيم هاي فوتبال پرسپوليس و بانک تجارت پيوسته بودند، بازيکناني مثل
بهزاد غلامپور، فرهاد عباسي، ناصر قصاب، محمد شهبنديان، رضا امري، مرتضي قرباني، رضا رضايي منش، عليرضا حکيم زاده، آرش نوآموز، مهدي تارتار، اکبر يوسفي، اصغر مديرروستا، محسن گروسي، احمدرضا سهرابي و... پاس را قهرمان آسیا کردند.
آنها در فینال با گل پشت پای شگفت انگیز محسن گروسی الشباب عربستان را شکست دادند. دیداری که هر بار فیروز کریمی خاطره رویارویی اش با
کارلوس آلبرتو پریرا سررمبی الشباب را با پیاز داغ بیشتر و افزودنی های مجاز و غیرمجاز را با روایتی تازه تعریف می کند.
نسل جدید هم تیم
مجید جلالی را به خاطر می آورد. با
آرش برهانی جوان و دونده، خداداد عزیزی پرحاشیه و
جواد نکونام که صدایش به چهره اش نمی خورد و انگار دوبلور داشت!
آنها در ورزشگاه اکباتان که پر بود از سربازهای سرتراشیده، قهرمان سومین دوره لیگ برتر شدند. سال 83. و حالا دوازده سال بعد آنها به دسته دوم لیگ برتر سقوط کردند. برای کسی مهم است؟ کسی رفت سراغ آقای
محمد علی آبادی و از او پرسید: مهندس! خبر داری پاس سقوط کرد دسته دو؟!
او که یار گرمابه و گلستان
محمود احمدی نژاد بود ّبه اتفاق رییس خود با طرح تمرکززدایی از تهران ایده تزریق حس قهرمانی به تمام کشور را پی گرفتند و پاس را به همدان بخشیدند!
طعنه آمیز است که محمود احمدی نژاد و محمد علی آبادی که مدام دم از تمرکززدایی از تهران می زدند، هیچ یک حتی تلاش نکردند بعد از پایان دورانشان به زادگاهشان یعنی آرادان و اراک برگردند اما پاس را به همدان بخشیدند!
ا
سماعیل احمدی مقدم و مسئولان نیروی انتظامی که پیش از این مالکان پاس بودند اعلام کردند تیم داری نمی کنند و در میان اعتراض اهالی فوتبال که البته بی حاصل بود سبزقباها بی آنکه ریشه هایشان را همراه ببرند به دیاری رفتند که در آنجا مثل چنار پیری خشکیدند و از پا درآمدند.
این روزها جواد نکونام چندباری در صفحه اینستاگرامش در این مورد حرف زد. دلگیر و خسته. کسی اما صدایی نشنید از
حسن حبیبی، حشمت مهاجرانی، همایون شاهرخی، مهدی مناجاتی و محمود یاوری نشنید که زمانی سرداران پاس بودند.
آنها هم انگار دیگر دل و دماغی ندارند. سال 86 فریاد زدند، اعتراض کردند و بارها گفتند و نوشتند که پاس مبل دست دوم نیست که به کسی اعانه بدهید. اما گوش ندادند. آن روزها گوشی برای شنیدن وجود نداشت.
چندی پیش یک نفر نوشته بود، این همه قیل و قال برای محافظت از یوزپلنگ آسیایی برای چیه؟ ما هم دایناسور ندیدیم، مگه چی شد؟!..
شاید بتوان این را هم اضافه کرد که وقتی بعضی ها می روند و روی سردیس های چندهزارساله تحت جمشید با میخ یادگاری می نویسند و تاریخ را به مضحکه می گیرند و کک کسی نمی گزد، طبیعی است که خلایق برای نابودی یک تیم فوتبال با عقبه 63 ساله هم تره خرد نکند!
خانم ها و آقایان! پاس به دسته دوم فوتبال ایران سقوط کرد. این نتیجه نفرین های کودکانه ما در سی سال پیش نیست که آنها قرمز و آبی را نقره داغ می کردند، این محصول مدیریت لحظه ای و خیال پردازانه کسانی است که می گفتند برای مدیریت دنیا هم برنامه دارند اما حتی یک تیم فوتبال را که قهرمان آسیا و ایران بود را هم نتوانستند مدیریت کنند!
آفرین و هزار افرین بر این قلم و زنده باد صاحب این قلم