وقتی که فعالیت پژوهشگری اجتماعی را از روی علاقه به عنوان حرفه انتخاب کنید، در این صورت باید بیش از دیگران به طرح سوال مشغول باشید، ولی مهمتر از طرح پرسش، یافتن راهی برای رسیدن به پاسخ مناسب و درست است.
بنده نیز به صفت حرفه یا علاقهام به پژوهشگری همواره تعدادی پرسش پیش روی خود دارم، هرچند شیوههای یافتن پاسخهای این پرسشها معمولاً با موانع و محدودیتهای رسمی، سیاسی و مالی مواجه میشوند، ولی باز هم کوشش میکنم که از روشهای ممکن این موانع را برطرف کنم، و تاکنون در اندکی از موضوعات موفق شدهام، در برخی موارد به طور نسبی موفق بودهام و در موارد بسیار هم راهها کماکان بسته مانده است.
یکی از زمینههایی که پرسشهای گوناگون را برایم ایجاد کرد، آموزش و پرورش است، از جمله اثربخشی آموزش رسمی و میزان تحقق اهداف ایدئولوژیک آموزش و پرورش، یک پرسش کلیدی برای من بوده است.
برای سنجش آن چند روش در ذهن داشتهام که متأسفانه اصلیترین روش اجرای آن بدون تأمین منابع مالی و موافقتهای رسمی، تا حدودی سخت است، ولی روش اخیر را که به صورت محدود و در چند دبیرستان اجرا کردهام، تا حدی میتواند به درک ما از موضوع کمک کند.
این پژوهش درصدد پاسخ به این پرسش است که دانشآموزان دبیرستانها چه درسهایی را برای آموزش خود ضروری میدانند و چه درسهایی را ترجیح میدهند که از نظام آموزشی حذف شود؟ این دیدگاه دانشآموزان با ارزشهای رسمی و ایدئولوژیک آموزش و پرورش تا چه حد تطابق دارد؟ پاسخ به این پرسش با طرح یک سوال ساده و توزیع آن میان دانشآموزان این دبیرستانها که در چهار منطقه شهر تهران قرار دارند انجام شد.
پرسش این بود که:اگر از شما خواسته شود که یکی از درسهای زیر از مواد آموزشی کلاس پایه شما حذف شود، کدام یک را پیشنهاد میکنید (به ترتیب دو مورد را به ترتیب اهمیت تعیین کنید)؟
دروس: ۱ـ ریاضیات، ۲ـ ادبیات فارسی و املا، ۳ـ زبان انگلیسی، ۴ـ زبان عربی، ۵ـ دینی و قرآن، ۶ـ فیزیک، ۷ـ شیمی، ۸ـ علوم اجتماعی، ۹ـ تاریخ، ۱۰ـ جغرافیا
در ادامه پرسیده شده بود که وضعیت خود را از چهار حیث علاقه، تنفر، قوی بودن و ضعیف بودن در هر یک از دروس فوق به ترتیب اولویت اول و دوم نیز تعیین نمایید. دانشآموزان باید معدل سال پیش خود و رشته تحصیلی (تجربی، ریاضی فیزیک و علوم انسانی) یا کلاس (اول، دوم، سوم و پیشدانشگاهی) و نام مدرسه را نیز قید میکردند.
مدارس انتخابی از قاعده علمی تبعیت نمیکرد، زیرا در این صورت دسترسی و انجام پژوهش، در عمل و با وجود موانع غیر ممکن میشد، مدارس انتخابی براساس داشتن رابطه با مدیریت آن بود. لذا دانشآموزان سه مدرسه پسرانه (یکی در شمال غرب تهران یعنی پونک و دیگری در جنوب شرقی تهران یعنی افسریه یکی هم در مرکز شهر یعنی ونک) و یک مدرسه دخترانه (در جنوب تهران یعنی نازیآباد) انتخاب و مورد پژوهش واقع شدند. این چهار مدرسه به لحاظ علمی بالاتر از سطح مدارس دولتی هستند، گرچه دو مدرسه پونک و ونک غیر انتفاعی است، دو مدرسه دیگر دولتیاند ولی تحت حمایتهای مالی خاص قرار دارند. دانشآموزان مدرسه شرق تهران به لحاظ پایگاه طبقاتی، جزو طبقات پایین جامعه قرار دارند، مدرسه جنوب تهران جزو طبقه متوسط (رو به پایین) دو مدرسه واقع در ونک و پونک یا شمال غرب تهران جزو طبقه متوسط (رو به بالا) قرار دارند. ترکیب پایگاه مذهبی خانوادههای آنان نیز به همین ترتیب است، هرچند هر چهار مدرسه در قالب کلی، جزو مدارس مذهبی یا نسبتاً مذهبی تلقی میشوند که به آموزشهای مذهبی و فوق برنامههای دینی اضافه بر آنچه که در برنامه آموزشی موجود است حساس هستند.
متغیرهابرای هر درس پنج متغیر ساخته شده است. متغیر پیشنهاد حذف، متغیر علاقه، متغیر نفرت، متغیر قوی بودن و متغیر ضعیف بودن. این متغیرها شامل سه رقم ۰، ۱ و ۲ است. اگر کسی درس معینی را در اولویت اول خود پیشنهاد حذف داده است، امتیاز ۲، و اگر در اولویت دوم پیشنهاد حذف داده امتیاز ۱ و اگر پیشنهاد حذف آن درس را نداده است، امتیاز صفر را گرفته است.
پایه کلاس، مدرسه، رشته تحصیلی و جنسیت متغیر مقولهای و متغیر معدل نیز نسبی هستند. تعداد افراد پاسخگو ۷۳۷ نفر بودهاند. این پژوهش در آبان و آذر سال ۱۳۸۹ انجام شده است.
مجدداً متذکر میشوم که در این گزارش و حتی اجرای طرح ضوابط کامل یک پژوهش همچون مطالعه پیشینه و یا نمونهگیری دقیق و تهیه طرح پژوهشی و چارچوب مفهومی و… انجام نشده است، لذا از تعمیم و استنتاجهای قطعی باید پرهیز کرد، اما مطالعه آن در حد آشنا شدن با مسأله و به دست آوردن ذهنیتی مقدماتی برای انجام پژوهشهای دقیق بعدی مناسب است.
نتایجنتایج متغیرهای پنجگانه مذکور برحسب جمع کل امتیازها به شرح جدول زیر است. این امتیازات برحسب اینکه چند نفر یک درس را در اولویت اول (۲ امتیاز) و اولویت دوم (یک امتیاز) انتخاب کرده باشند داده شده است.
جدول ۱ـ امتیازهای داده شده دانشآموزان به دروس دهگانه در زمینههای مختلف
درس |
حذف شود |
علاقه |
متنفر |
قویتر |
ضعیفتر |
ریاضی |
۵۵ |
۷۷۹ |
۸۵ |
۵۰۳ |
۳۰۷ |
ادبیات فارسی |
۱۳۰ |
۱۲۴ |
۱۶۴ |
۱۵۱ |
۱۹۸ |
زبان انگلیسی |
۸۹ |
۱۹۸ |
۱۶۱ |
۳۶۷ |
۲۴۲ |
زبان عربی |
۴۰۲ |
۱۱۰ |
۴۲۲ |
۱۸۱ |
۳۵۷ |
دینی و قرآن |
۳۶۵ |
۲۳ |
۲۵۹ |
۹۵ |
۱۴۶ |
فیزیک |
۷۵ |
۴۹۴ |
۱۲۷ |
۳۹۴ |
۳۳۶ |
شیمی |
۸۹ |
۲۸۵ |
۱۶۱ |
۲۸۹ |
۱۴۷ |
علوم اجتماعی |
۳۳۹ |
۱۲ |
۲۴۹ |
۲۴ |
۶۱ |
تاریخ |
۲۲۲ |
۷۵ |
۱۶۱ |
۳۶ |
۴۹ |
جغرافیا |
۲۸۸ |
۲۰ |
۱۶۸ |
۱۷ |
۶۰ |
تعداد پاسخگو |
۷۳۷ |
۷۳۷ |
۷۳۷ |
۷۳۷ |
۷۳۷ |
حداکثر امتیاز |
۱۴۷۴ |
۱۴۷۴ |
۱۴۷۴ |
۱۴۷۴ |
۱۴۷۴ |
همان طور که دیده میشود، بیشترین تأکید بر حذف دروس عربی و دینی و قرآن و در مرحله بعد علوم اجتماعی است. هنگامی که به پاسخ ستونهای بعدی مراجعه کنیم، روشن میشود که درس دینی و قرآن کمترین علاقه را برمیانگیزد، و در مقابل درس عربی نیز بیشترین تنفر را ایجاد میکند. البته در درس عربی نیز وضعیت به گونهای است که به نوعی دانشآموزان در فهم آن ضعیفترین موقعیت را دارند. در صورتی که امتیاز علاقه را به تنفر تقسیم کنیم و شاخص کمترین رقم را برابر یک فرض کنیم، مقایسه دروس دهگانه از این حیث برابر جدول زیر خواهد بود.
جدول ۲ـ ترتیب دروس دهگانه برحسب شاخص جذابیت آنها برای دانشآموزان
درس |
علاقه/نفرت = جاذبه |
شاخص جاذبه |
ریاضی |
۱۶/۹ |
۰/۱۹۰ |
فیزیک |
۸۹/۳ |
۷/۸۰ |
شیمی |
۷۷/۱ |
۳/۳۵ |
زبان انگلیسی |
۲۳/۱ |
۵/۲۵ |
ادبیات فارسی |
۷۶/۰ |
۸/۱۵ |
تاریخ |
۴۶۶/۰ |
۷/۹ |
زبان عربی |
۲۶/۰ |
۴/۵ |
جغرافیا |
۱۱۹/۰ |
۵/۲ |
دینی و قرآن |
۰۸۹/۰ |
۸/۱ |
علوم اجتماعی |
۰۴۸/۰ |
۰/۱ |
کمترین جاذبه برای دروس علوم اجتماعی و دینی است. در مرحله بعد جغرافیا و عربی قرار دارند، تاریخ و ادبیات جاذبههای بیشتری دارند، ادبیات فارسی و زبان انگلیسی در سطوح بالاتری از جاذبه قرار میگیرند و بعد از آنها شیمی و فیزیک و در اوج همه آنها ریاضی قرار دارد. اگر از معلمان و سیاستگذاران نظام آموزش کشور پرسیده شود که کدامیک از دروس دهگانه فوق برای آموزشهای ارزشی و ایدئولوژیک رسمی حکومت اهمیت دارد، واضح است که ترتیب پاسخها با ترتیب فوق مغایرت کلی خواهد داشت و دو درس آخر بیشترین اهمیت را خواهند داشت.
تحلیل رگرسیونی نشان میدهد که دلیل و انگیزه اصلی تأکید بر حذف دروس از میان ۴ مقوله علاقه، تنفر، ضعف و قوت در هر درس، در درجه اول تنفر از درس است در مواردی نیز ضعف در فهم درس تعیینکننده است، و تنها یک مورد که همان درس دینی باشد، قوی بودن در درس موجب میشود که فرد کمتر به حذف درس رأی دهد. این امر نشان میدهد که دلیل این که برخی از دانشآموزان به حذف درس دینی و قرآن رأی ندادهاند، از آنجا ناشی میشود که به دلایل مختلف(از جمله آموزش در خانواده) در این درس قوی هستند و انگیزه قوی بودن آنان در درس دینی و قرآن موجب دفاع آنان از وجود این درس میشود.
بیشترین قدرت تبیینکنندگی حذف درس به دلیل تنفر نسبت به آن درس، مربوط به درس عربی میشود که بیش از ۴۰ درصد واریانس حذف درس به وسیله نفرت از آن درس توجیه میشود. نکته بسیار مهم این است که درخواست حذف ادبیات فارسی بیش از سایر دروس متأثر از ضعف در این درس است. و این نشاندهنده نوعی اشکال در آموزش این درس است. در حالی که گرایش به حذف درس انگلیسی صرفاً متأثر از تنفر از این درس است.
به طور طبیعی دانش آموزان در برخی رشتهها گرایش بیشتری به حذف برخی از دروس دارند. به ترتیب دانشآموزان رشته انسانی و تجربی بسیار بیشتر از دانشآموزان ریاضی موافق حذف درس ریاضی هستند. اما این تفاوت در دروس ادبیات فارسی و علوم اجتماعی وجود ندارد. جالب اینکه تفاوت مذکور در دروس دینی و قرآن و انگلیسی نیز چندان جدی نیست. در این میان گرایش اصلی دانشآموزان علوم اجتماعی به دروس تاریخ و جغرافیاست.