عصرایران؛ علیرضا بهرامی*- اوضاع آنقدر آشفته و شلوغ شده است که در یک لحظه نمیدانی چه کسی خدمت میکند یا خیانت؟
واقعیت بزرگ و در عین حال مهیب و نگرانکنندهی این سالهای ما، سطحیزدگی است. همه چیز در سطح قرار گرفته و جامعه روی موجهای سطحی حرکت میکند. حوزهی فرهنگ هم به تبع جامعه، از این قاعده مستثنا نیست و در تتابع آن، حوزهی نشر و کتاب.
در این حوزه، چند سالی است که ناهنجاریهایی بروز کرده و در عین حالی که گفته میشود شوق کتابخوانی کاهش یافته و در عین حال تعداد عنوانها افزایش پیدا میکند، برخی مسائل نامطلوب هم رو به گسترش گذاشته است. سرقت ادبی و بیمسوولیتها در آثار ترجمه از یک سو، کاهش شدید کیفیت و هرج و مرج در انتشار آثار حوزه شعر و امثالهم ازسوی دیگر و شاید یکی از مهمترینهای آنها، کتابسازی است که متاسفانه شیوع بیسابقهای یافته است.
در همین چند نمایشگاه کتاب اخیر دقت کنید، کتابسازی بیداد کرد و در عین حال گردش مالی افزایش یافت؛ یعنی تبلور غیر قابل انکار و البته دردناک سودجویی در این حوزه.
حال کارکرد رسانه در چنین فضایی چه میتواند باشد؟ آیا کارکردش مخرب است یا ترمیمگر؟
شکی نیست که فضای اجتماعی بیمار است و رسانه قرار است از یک سو بهعنوان میزانالحرارهی جامعه عمل کند و ازسوی دیگر، بهعنوان درمانگری از طریق افزایش آگاهی.
یک واقعیت قابل تامل دیگر جامعه این است که در این بلبشو، رسانههای ما نقش چندان کارسازی ندارند. بهخاطر فقدان رسانههای آزاد یا نبود اقتصاد خصوصی رسانه یا هر علت دیگر باشد، رسانه نقش چندان تاثیرگذار و مطلوبی ندارد. بویژه در زمان شیوع و کارکرد گسترشی و در عین حال تخریبی شبکههای اجتماعی، رسانههای کمبنیهی ما بیش از آنکه تاثیرگذار باشند، عنان و افسار اختیار خود را در باد رها کردهاند. این است که کار میکنند، کارکرد هم دارند، اما در جهت تبلیغ و گسترش همان کیفیتی که افت کرده است. کتابهای این روزهای ما دیده و فروخته و تجدید چاپ میشوند اما معمولا نه آنهایی که واقعا عمق و اصالت لازم را دارند، بلکه عمدتا همان جنسهای چینی بازار کتاب که ظاهر شکیلی دارند اما پفکی و توخالیاند.
همه چیز آنقدر به این شکل به هم ریخته است که وقتی میخواهی کارت را درست انجام دهی، انگار در یک ترمینال بسیار پر رفت و آمد بخواهی آواز دستگاهی را به درستترین نحو اجرا کنی و به گوش دیگران هم برسد و کارکردی داشته باشد.
رسانههای ما در این زمینه کمتر توفیق دارند چون بدنههایشان به دلایل مختلف سیاسی – اجتماعی – اقتصادی کمبنیه شدهاند و نیز انحرافهایی در آنها پیش آمده است. الان گروهی از روزنامهنگاران جدی این حوزه، عملا در استخدام برخی مؤسسههای نشر شدهاند. خب همانطور که بنگاه نشر به هر پرسنلش دستمزد پرداخت میکند که خدمات ارایه کند، به روزنامهنگاران وابستهاش هم عایدی نمیدهد که صرفا حق و باطل را تمیز دهند و تعهد و مسؤولیت اجتماعی خود را به اجرا بگذارند.
اما چاره چیست؟
گفتنش به این راحتی نیست. شاید باید خیلی از مسائل اجتماعی و حتا حاکمیتی ما تغییر کند تا ساختارهای تضعیف و تخریب شده ما بهبود یابند. با این حال، بهگمانم یکی از راههای حداقلی و عملی برای هر مدیریت رسانهای در این زمینه این است که نسبت به استخدام نویسندگان و متخصصانی اقدام کنند که هفتهای چند نوبت چند کتاب را با نگاه حرفهای، فنی و غیرمناسباتی، تحلیل، بررسی و قضاوت و معرفی کنند؛ چرا که به اندازهی کافی رسانههایی داریم که هرچه بهشان برسد، راست و دروغ، درست و غلط را به هر شکلی، به سرعت تکثیر میکنند و متاسفانه تاثیر و کارکرد درست و لازم را هم از دست دادهاند یا اصلا ندارند.
* شاعر و نویسنده، فعال فرهنگی و رسانه ای