عصرایران؛ احسان محمدی - در بخش ایمنی یک شرکت نفتی کار می کردم. اجازه نمی دادیم کارگرها با کامیون هایی که سوار می شدند بنزین ببرند برای دستگاه های حفاری. ماشین های حمل سوخت باید این کار را می کردند. اما گوش نمی دادند. دبه را زیر وسایل قایم می کردند که زودتر برسند و کارشان را تمام کنند و برگردند.
هرچه توضیح می دادم که وقتی توی ماشین سیگار می کشید و لباس هایتان بنزینی است این کار چقدرمی تواند خطرناک باشد، گوش نمی دادند. احتمالاً به نظرشان حرف های یک بچه سوسول دانشگاهی می آمد که فکر می کرد مهندس است! الکس ناظر پروژه اسکاتلندی بود. یک روز محموله بنزین قایم شده توی یک کامیون پیدا کردیم. عصبانی شد. سر کارگرها داد زد. یکی از آنها انگشتش را گرفت طرف آسمان و گفت: مستر فقط گاد! ( یعنی خون خودت رو کثیف نکن پیرمرد! خدا هوامونو داره)! فکر کنم آخرش از دست ما سکته کرد و مُرد.
یک - پلاسکو فروریخت. کام مان تلخ است اما یادمان می رود. درست مثل منا، مثل تصادف قطار سمنان، مثل کشته شدن سربازها، مثل فروریختن ساختمان سعادتآباد که هفده کارگر دفن شدند، مثل آتش سوزی خیابان جمهوری که دو زن کارگر یک تولیدی از طبقه پنجم پائین پریدند و مُردند. این آخری دقیقاً دی ماه دو سال پبش رخ داد! یادتان هست؟ این هم یادمان می رود، چون ما به زخم خو کرده ایم. مرگ کسب و کار ماست. یک اتفاق تازه رخ می دهد، می شورد می برد. فقط گاد!
دو - قالیباف؛ گرچه مورد علاقه نگارنده نیست اما کسی تضمین می دهد اگر او استعفا بدهد و نفر بعد شهردار تهران بشود دیگر هیچ ساختمانی آتش نمی گیرد؟ هیچ خیابانی نشست نمی کند؟ دبه آب جایش را به تجهیزات مدرن آتش نشانی می دهد؟
ما گرفتار بحران مدیریت در این کشوریم. تا دلتان بخواهد دکترا و مهندس و فلان و فلان داریم اما مدیر چطور؟ چرا مثل مربی فوتبال، مدیر وارد نمی کنیم؟ چند نفرمان کُشته بشود تا مدیران ما قبول کنند مدیریت بحران نمی دانند؟ یک باران، یک سیل کوچک، یک آتش سوزی در این کشور جنازه تولید می کند.
مسئله فقط پلاسکو نیست، صدها ساختمان مستعد سوختن و فروریختن مثل پلاسکو در همین شهر همین لحظه توسط سودجویانی از جنس خودمان دارد ساخته می شود. اگر در تهران زلزله بیاید چکار کنیم؟ فقط گاد؟
سه - بی اعتمادی در این کشور ترسناکتر از آتش سوزی است. مردم ما به اخبار تلویزیون اعتماد ندارند، به توصیه مسئولین که آقا نیایید برای تماشا اعتماد ندارند، به حرف آتشنشان ها که ساختمان را ترک کنید اعتماد ندارند، به آمبولانسی که توی خیابان پشت سرشان آژیر می کشد اعتماد ندارند. فقط گاد!
چهار- ما مردم شرم آوری هستیم مثل آنها که با فاجعه سلفی می گیرند، ما مردم بزرگی هستیم،مثل آتش نشان هایی که سوختند. ما دقیقاً چه هستیم؟ فقط گاد ما را می شناسند!
پنج- چند روزی بازی «کی بود کی بود من نبودم» و «تشکیل کمیته بررسی» و « غافلگیر شدیم و انشااله با خاطیان برخورد می شود» و «همدردی می کنیم با خانواده جانباختگان» و ... ادامه دارد و بعد از یادها می رود. خلاص! ما عادت کرده ایم به این قصه ها و غصه ها. گاد چطور؟
شش- چندنفر از ما که فحش و تز می دهیم بلدیم با کپسول آتشنشانی کار کنیم؟ یک آتل بستن ساده را بلدیم؟ تنفس مصنوعی بلدیم؟می دانیم بچه مان پاک کن قورت داد نجاتش بدهیم؟ تقریباً هیچکدام مان! پس برای فاجعه بعدی آماده شویم. گاد مدیر بحران ما نیست.
------------------------
خدا بیامرزد پدربزرگم حاج میرزا علی اسدی که همیشه به ما می گفت:«زنده جان حرمت دارد، زنده جان احترام دارد، پسرم حیوان را اذیت نکن، زنده جان است، گناه دارد، پسرم شاخه درخت را نشکن، زنده جان است گناه دارد، ....»
-----------------------
و در این آبادی و کشور چیزی که در حال ازبین رفتن است همانا حرمت زنده جان است. گویی هیچ حرمتی برای هیچ زنده جانی قایل نیم شوند، نمی شویم، نمی شوید.
----------------------
نمونه قبلی: شیر فروشان(کارخانه های لبنیات و فراورده های شیری) فرومایه ای هستند که روغن پالم مضر را در شیر می ریختند و به ملت می فروختند. آنها هم هیچ حرمتی برای هیچ زنده جانی قایل نبودند.
یک نادانی به امام علی علیه السلام گفت: دارید از قضای الهی فرار می کنید. امام علی علیه السلام فرمودند: من از قضای الهی به قدر الهی پناه می برم. یعنی ایشان با تغییر در موقعیت شرایط ایمن زندگی رو انتخاب کردند و همه ما می دانیم خداشناس تر از امام علی علیه السلام در عالم وجود ندارد.
پس این کارگری که گفته مستر فقط گاد، دین رو نفهمیده بوده است.
اگر واقعا ما در همه چیز تدبیر امور رو به خدا بسپاریم، عقلانی ترین راه رو انتخاب می کنیم همانطور که امام علی علیه السلام انتخاب کردند.
بنابراین اگر می خوایید نتیجه بگیرید این مشکلات به دلیل تکیه به خدا است "گاد مدیر بحران ما نیست. " نتیجه شما منصفانه نیست.
لطفا مقاله تان را اصلاح کنید.