بیتردید احسان شریعتی روایت خاص خود را از شخصیت ابراهیم یزدی و رابطهاش با دکتر شریعتی دارد.
روزنامه وقایع اتفاقیه نوشت: «این روزها برگهایی از کتاب تاریخ سرزمینمان، میزبان ابدی سیاستمدار کهنهکاری شده است که فارغ از اسطورهسازیهای بیپایه و مرسوم پس از مرگ، در طول دوران حیاتش به امیدواری در یأس و شکیبایی در رنج شهره بود. پیش از انقلاب، انقلابی بود و از نقشآفرینان آن روزها. در تبعیدگاه نوفللوشاتو با امام(ره) بود و از مسافران پرواز انقلاب، پس از انقلاب هم با نهضت آزادی و مرحوم بازرگان ماند و در دولت موقت، نخستین وزیر خارجه انقلاب لقب گرفت. ابراهیم یزدی تا پایان حیاتش به گفتمان سیاسی مهندس بازرگان وفادار ماند و بر این اندیشه بود که ویرانههای حاصل از 2500 سال تسلط فرهنگ استبدادی را نمیتوان یکشبه به گلستانی از آزادی و دموکراسی تبدیل کرد. در پی برداشتن نخستین گامهای سیاست «گام به گام» مرحوم بازرگان بود که شور انقلابی حاکم بر فضای نخستین روزهای آخرین انقلاب قرن، او و همفکرانش را برنتابید و آنها را به کنج و حاشیهای هدایت کرد.
به باور بسیاری از ناظران و کنشگران سیاسی، یزدی در تمامی سالهای سکوتش همچنان مخالف فرهنگ استبدادی «زور و زود» باقی ماند و با مشی اعتدال و پرهیز از خشونت، به امید اصلاحات، دیده از جهان فروبست و برای همیشه مهمان تاریخ شد. در آلبوم خاطرات انقلاب، تصویری متفاوت از مرحوم یزدی در کنار شهید چمران و احسان شریعتی بر سر مزار دکتر علی شریعتی ثبت شده، میگویم متفاوت زیرا در کمتر عکسی او را این چنین مغموم و سر در گریبان میتوان یافت. حال چهار دهه از عمر آن عکس میگذرد و این بار احسان شریعتی را در منزل مرحوم یزدی دیدم که مغموم اما متفکر به گوشهای نگاه میکرد. او تنها بازمانده آن عکس است.
بیتردید احسان شریعتی، روایت خاص خود را از شخصیت ابراهیم یزدی و رابطهاش با دکتر شریعتی دارد؛ ازهمینرو گفتوگویی با او داشتیم که در پی میآید.
- آشنایی شما با مرحوم یزدی مربوط به پیش از انقلاب میشود. در تمام این سالها دکتر یزدی را چگونه شخصیتی یافتید؟
دکتر ابراهیم یزدی مانند مهندس بازرگان شخصیتی بود برخاسته از خانوادهای اصیل ایرانی و مسلمان که هم جنبه بومی و ملی داشتند و هم مذهبی و سنتی بودند و آشنایی با فرهنگ مذهبی و نزدیکی با روحانیون مبارز را هم از همانجا دارند ولی در جریان جنبشهای اجتماعی تاریخ ایران یعنی نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق و پیشتر نهضت «خداپرستان سوسیالیست» بهرهبری دکتر نخشب قرار میگیرد و بعدها به «نهضت مقاومت ملی» میپیوندد و بخشی از این مبارزات سیاسی را همچون دکتر چمران و دکتر شریعتی در خارج از کشور ادامه میدهد.
استمرار و پیگیری در کارها و انتخابهای درستتر در بزنگاههای تاریخی، یکی از شاخصههای فردی ایشان بود که برای امثال من همیشه جالب بوده است. در بزنگاههای تاریخی برخی از رجال و شخصیتها به پیمانهای اولیه خود وفادار نمیمانند و تغییر ماهیت میدهند و دگرگونی جوهری یا ماهوی پیدا میکنند اما ایشان راه درستتر را تشخیص داد و انتخاب کرد.
در انتخابهای کلی هر چند ممکن است افراد ضعفها یا اشتباهاتی در بیان دیدگاهها یا سلایق خاصی داشته باشند ولی زندهیاد یزدی بسیار منعطف بود و گوش شنوایی برای شنیدن نظرات انتقادی مخاطبان؛ به ویژه جوانان داشت.
دکتر یزدی در قید و بند تشریفات و اشرافیتهایی نبود که بزرگان گاهی بدان مبتلا میشوند. سادهزیست بود و خاطرم هست که در آمریکا، اروپا و خاورمیانه، چگونه میزیست. یک کتاب زیر سر میگذاشت و بر زمین میخوابید. در آن زمان در خارج کشور مُدلی برای فعالیت انجمنهای دانشجویی بود. البته منتقدانی زیادی هم داشت؛ از میان برخی گرایشهای دیگر که مثلا نوگراتر، چپتر یا رادیکالتر بودند. در زمان فعالیت در «انجمنهای اسلامی» دانشجویان ایرانی در خارج برخی ایراد میگرفتند که دکتر یزدی خیلی متشرع است و حتی در خانهاش ذبح شرعی میکند و از این قماش شایعات!
- مثل همان انتقاداتی که از سوی برخی چهرههای مذهبی یا روشنفکر به دکتر شریعتی میشد؟
بله، مثلا اخیرا عکسی از دکتر شریعتی و خانوادهاش در اروپا را در فضای مجازی بازنشر کردهاند و گفتند کسی که «فاطمه فاطمه است» را نوشته، چرا خانمش محجبه نبوده و توجه نکردهاند نه به تاریخها و دورهها و نه این که اصلا دکتر شریعتی در آن کتاب چه گفته است؟ اصلا حرف و پیامش چه بوده... در مورد دکتر یزدی هم همیشه انتقاداتی از این دست یا معکوس، در افواه عمومی مطرح بود. برای نمونه، بیشتر از سوی غیر مذهبیها و به ویژه نیروهای چپ مارکسیستی که با امثال او و دکتر چمران حساسیت خاص داشتند و... در عین اعتراف به این که از خصوصیات ایشان حرفهای بودن در عقیده و مبارزه بود و واقعا زندگی او این گونه بود و به رغم زندگی روزمره مانند مردم عادی، این اهداف و فعالیتها را هم تعقیب میکرد و در قید تعلقات مادی نبود.
- مشی سیاسی ایشان قبل و بعد انقلاب دچار تغییر هم شد؟
طبعا در آستانه انقلاب گرایش به سمت مبارزه مثبت یا مقاومت و قهر انقلابی بیشتر بود، نسبت به بعد انقلاب که اصلاحگری و پرهیز از خشونت، مشی او و همفکرانش بود.
اخیرا در رسانهها نوشته بودند که دکتر یزدی از مهندس بازرگان انقلابیتر بوده است. این گونه ارزیابی به این علت مطرح شده که در مقطع تاریخی مشخصی پس از شکست نهضت ملی و مبارزات قانونی و مسالمتآمیز، در ایران کودتا رُخ داد و شرایط حرکتی رادیکال نمودار شد. جنبشهای انقلابی قهرآمیز در کشورهایی مانند کوبا، ویتنام، الجزایر و فلسطین به وجود آمد که دکتر یزدی هم مانند همه، متأثر از ادبیات و رویکرد آن دوران بود اما در دوران پس از انقلاب که مسائل و تنشها به اصطلاح «درونخَلقی» بود و میبایست از درون نقد و اصلاح صورت میگرفت، دکتر باز هم با همین رویکرد اصلاحی با مؤلفههای سیاسی و اجتماعی همراهی کرد.
- دکتر یزدی در این سالها هیچگاه از مشارکت قهر نکرد. این شاید وجه بارز مشخصه اصلاحاندیشی او باشد. مثلا به رغم همه محدودیتها حضور در انتخابات را تجویز میکردند. میتوان این خصوصیت را به عنوان نماد اصلاحطلبی او معرفی کرد؟
هر چند بنده خود اینگونه نمیاندیشم که ما مجبوریم همواره به صندوق رأی وفادار باشیم یا از آن توقع معجزه داشته باشیم، بلکه بستگی دارد که در یک دوره چقدر واقعا میتوان مؤثر بود. این که شرکت کردن بهتر است یا نه، بستگی به شروط و شرایط مشخص دارد. زمانی ممکن است لازم باشد «شرکت در انتخاباتی خاص» را ترغیب یا تحریم کنیم و شخصا معتقدم روشنفکر نباید به طور مستقیم به مردم توصیه کند و دستورالعمل صادر کند که چه بکنند. البته میتواند بگوید خودم رأی میدهم یا نه ولی نمیتواند همان را از مردم انتظار داشته باشد یا به آنها حکم و امر و نهی کند، بلکه بیشتر باید تحلیل و بینش بدهد تا مردم خود بتوانند درستتر تشخیص دهند.
و اما خط مشی دکتر یزدی و دوستان نهضتی از آغاز انقلاب تاکنون؛ چنان که در زمان شاه پیش از کودتا، اتخاذ مشی قانونگرا، مسالمتآمیز یا پرهیز از خشونت، یعنی سبک کاری اصلاحی بوده است. در نتیجه، در هر انتخاباتی که فضایی بازتر برای طرح مطالبات، برنامه و... پیدا میشد، توصیه میکردند به مشارکت عمومی در حیات سیاسی و رأیدادن به نیروهای مصلحتر.
- رابطه مرحوم یزدی با دکتر شریعتی چگونه بود؟
ایشان از دوستان دوران فعالیتهای دانشجویی در نهضت ملی و نواندیشی مذهبی دکتر شریعتی بودند و حتی در اروپا به خانه شریعتی آمدند تا در جهت تشکیل مقدمات نهضت آزادی (یا آزادیبخش) ایران در خارج از کشور اقدام کنند و نیز زمانی که قرار شد به آمریکا بروم، همانطور که در نامههای دکتر شریعتی هم آمده است، توصیه میکرد که با دکتر یزدی در تماس و مشاوره باشم و زمانی که خبر شهادت شریعتی آمد، به خانه دکتر یزدی رفتم و ایشان با ظرافتی، خبر فوت پدر را دادند و گفتند که در انگلیس برای خانواده وکیل گرفته شده تا رژیم شاه از جنازه سوءاستفاده نکند، چون در مطبوعات آن زمان اعلام کرده بودند که میخواهند جنازه را برگردانند و مراسمی رسمی بگیرند!
ایشان در تکثیر و ترجمه آثار دکتر شریعتی نیز از همان زمان حسینیه ارشاد به بعد در آمریکا نقش فعال داشتند و از نظر فکری هم مشی دکتر شریعتی را تعقیب و تبلیغ میکرد و از مبلغان اندیشههای دکتر در جهان بود.