عصر ایران؛ مازیار آقازاده - شاید برای بسیاری از انسان های روی کره خاکی کمک کردن برای التیام زخم های انسان هایی هزاران کیلومتر دورتر از آنها معنا و مفهومی نداشته باشد و این دسته از انسان ها بر این گمان باشند: مادامی که اوضاع آنها "روبراه" است همه چیز خوب است!
به واقع این قبیل انسان ها یک میزان الحراره با خود دارند که تب بدن خودشان را نشان می دهد و مادامی که خود احساس راحتی کنند وضع دنیا را خوب می دانند و به محض اینکه کوچکترین ایراد و اشکالی در زندگی شخصی و رفاه این افراد ایجاد شد، آن وقت است که اوضاع از نظر آنها بحرانی می شود.
اما در همین جهان امروزی، گروهی هر چند "اندک شمار" از انسان ها هستند که این گونه فکر نمی کنند و معتقدند جامعه بشری یک کلیت در هم تنیده و غیر قابل تفکیک است که هر زخمی بر پیکره آن به منزله دردی مشترک برای همه اجزای آن است.
انسان هایی که چنین فکر می کنند در واقع بدنه اصلی جمعیت خیرخواه جهان را تشکیل می دهند و این انسان ها هستند که بیشترین کمک را به دیگر انسان های گرفتار در چهارگوشه جهان فارغ از رنگ، مذهب ، زبان و نژاد آن انسان ها می کنند.
البته گروهی بسیار بسیار اندک نیز هستند که زندگی خود را وقف امور خیریه می کنند. این قبیل انسان های بسیار اندک شمار خود را – وقت و سرمایه خود را – وقف مشکلات دیگر انسان ها در هر گوشه ای از جهان می کنند و هر کاری که از دست شان برآید برای کمک به حل مشکلات دیگر انسان های گرفتار جهان می کنند.
جهان امروز ما متاسفانه مملو از زخم است، زخم هایی سطحی و عمیق که برخی از آنها سالها خونریزی دارد و هزاران و شاید صدها هزار قربانی داده است.
پدیده فقر در آفریقا که دهها میلیون نفر از جمعیت این قاره را درگیر خود ساخته یکی از قدیمی ترین تراژدی های زیست بشر روی کره خاکی است و در کنار آن دهها بحران و جنگ در اقصی نقاط جهان است که سالانه هزاران و شاید صدها هزار نفر را به کام مرگ می کشد و میلیون ها انسان را به آوارگی و فقر رهسپار می کند.
بحران سوریه در منطقه خاورمیانه و جنگ در یمن از متاخرترین بحران های انسانی هستند که در پیش چشم ما در حال وقوع هستند.
این روزها بحران اقلیت قومی روهینگیا در کشور میانمار نیز به عنوان یک تابلوی غمناک از نقض فاحش حقوق بشر و پاکسازی قومی در حال وقوع است و صدای محافل جهانی را در آورده است.
ما در ادبیات کلاسیک فارسی پیشینه ای غنی از نگرش جهانی به مشکلات جامعه بشری داریم.
شاید کمتر کسی در جهان همچون سعدی شیرازی به شیوایی شعر " بنی آدم اعضای یکدیگرند" را سروده باشد.
یا همچون مولانا که به زیبایی از بازگشت نتیجه اعمال ما به خودمان سروده و گفته است: این جهان کوه است و فعل ما ندا... سوی ما آید نداها را صدا .
ما در ادبیات کلاسیک پارسی نمونه های بسیار دیگری نیز داریم که در قالب پند و اندرز همه ما را به سرنوشت مشترک ابناء بشر در روی کره خاکی توجه داده و به کمک به همنوع انسانی مان فراخوانده است.
جدای از این، می توان مساله ضرورت کمک به همنوع در جهان امروزی را نه از زاویه رویکرد اخلاقی بلکه یک رویکرد کاملا واقع گرایانه توجیه کرد.
این روزها با پدیده افزایش گرمایش جهانی مواجهیم که همه ما را تحت تاثیر قرار داده است و به همه ما یادآور شده که سرنوشت بشر روی این کره خاکی قابل تفکیک نیست هر چند به طور جغرافیایی و در اثر حرکات صفحات زمین در طی دهها میلیون سال به فواصل قاره ای مختلف تقسیم شده است.
آنهایی که امروز در مناطق مرفه و کم تنش زندگی می کنند باید بدانند که رفاه امروزی آنها می تواند همچون حبابی بر روی آب باشد و به "طرفه العینی" وضعیت زندگی شان تغییر کند. همان طور که میلیون ها مردم دو ایالت فلوریدا و تگزاس آمریکا طی روزهای گذشته این وضعیت را تجربه کردند.
پدیده گرمایش زمین همه ما را تحت تاثیر قرار داده و می دهد و این روزها با توفان های اقیانوسی "ایرما" و "هاروی" در حوزه دریای کاراییب قدرت و شدت خود را به رخ می کشد و مناطقی از دو ایالت تقریبا مرفه و توریستی آمریکا را به تلی از ویرانی مبدل کرده است.
ذره ای از سوخت این توفان ها شاید از دودکش کارخانه ای بزرگ در چین و یا از آتش سوزی جنگلی تابستان امسال در اسپانیا باشد؛ اما نکته ای که به باور دانشمندان اقلیم زمین تغییر نمی کند اینکه افزایش شدت و دفعات توفان ها یکی از نتایج تغییرات اقلیمی یک سده گذشته در جو زمین است که ناشی از تغییر شیوه زیست بشر و صنعتی شدن بیشتر و بیشتر جوامع سنتی سابق و افزایش تولید گازهای گلخانه ای است.
مثال دیگر در این باره را می توان در پدیده خشونت های تروریستی که این سال ها همچون ویروسی همه کشورها را در برگفته دانست.
جنگ ها و بی عدالتی های دهه های گذشته در بخشی از فقیرترین و کم توسعه ترین کشورهای جهان یکی از علل شکل گیری ایدئولوژی نفرتی شده که این روزها همچون غولی از چراغ جادو بیرون آمده و در شهرهای اروپایی، آسیایی، آمریکایی و آفریقایی و حتی اقیانوسیه مرگ و وحشت می آفریند و هیچ حد ومرزی نمی شناسد.
شاید پربیراه نباشد اگر بگوییم یکی از دلایل شیوع این پدیده شوم جهانی نادیده انگاشتن ها و کم اهمیت دانستن بحران ها و مشکلات در جوامع پیرامون بوده است. روندی که منجر به شکل گیری اقتصادی جهانی با دو حیطه مرکز – پیرامون شده طی دهه ها و حتی سده های گذشته با بهره کشی های ناعادلانه از جوامع انسانی تلاش کرده رفاهی انباشته را در مرکز ایجاد کند در حالی که دهها برابر جمعیتی که در مرکز زندگی می کنند در کشورهای پیرامون با شرایط فقر و نداری دست و پنجه نرم کرده اند.
فقر منجر به تروریسم البته صرفا فقر اقتصادی نیست و دامنه ای گسترده تر و مهم تر نیز دارد که "فقر فرهنگی" را نیز شامل می شود که از این زاویه اتفاقا ممکن است انسانی متمول به لحاظ اقتصادی را نیز گرفتار خود کند.
بنابراین این روزها بهتر است و باید به بحران ها و زخم های جوامع بشری نگاهی نو بیندازیم و آنها را جدا از خود ندانیم و مطمئن باشیم که تاثیرات بحران های جوامع بشری هر چند هزاران کیلومتر دورتر از ما باشند، بالاخره یک روزی به شکلی در زندگی شخصی ما نمایان خواهند شد و انسان هایی که با این دید به تجولات و مشکلات جوامع انسانی می نگرند در واقع با واقع بینانه ترین شکل در حال مداوای درد مشترک جوامع بشری هستند و چه نیکو می نگرند.
شاید روزی در آینده یکی از دهها هزار کودک روهینگایی که در هفته های گذشته در دامان مادر یا در آغوش پدر از میانمار به بنگلادش گریخته وقتی در شرایط فقر و فلاکت در اردوگاه های بنگلادش از "آب و گِل در آمد" و بزرگ شد هوس انتقام از بودایی های تندرو در میانمار همچون خوره ای به جانش بیافتد و ساز انتقام کوک کند؛ در چنین حالتی آیا مسئولیتی متوجه عملکرد امروز رهبران سیاسی و نظامی میانمار و جامعه جهانی نظاره گر بحران آوارگی مسلمانان میانماری نیست!
اردوگاه آوارگان میانماری در بنگلادش