۱۸ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۸ آبان ۱۴۰۳ - ۰۲:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۵۹۰۸۰۴
تاریخ انتشار: ۱۴:۰۷ - ۱۵-۱۱-۱۳۹۶
کد ۵۹۰۸۰۴
انتشار: ۱۴:۰۷ - ۱۵-۱۱-۱۳۹۶

هاشوری بر مهربانی

ما ته مانده بچه های جنگ هستیم که از وسط گل و بته های دشت ما را کشانده اند میان دود و دم و سیمان، باید همین بشویم که زود از کوره در برویم.

عصر ایران؛ روح الله صالحی- هر جامعه ای خودش را آن طور که دوست دارد معرفی می کند، گاهی آنچه را که نیست، سعی می کند از طریق واژگان به خود بچسباند و انتظار دارد دیگران به به گویان به پیشواز بدوند و بی حرفی پس و پیش بپذیرند.

در روانشناسی مدرن می گویند افراد از خود در جوانی تصویری می سازند و همه عمر با آن تصویر زندگی و رفتار می کنند و خودشیفتگان جایی که مورد نقد قرار گیرند به شدت شکسته می شود و جبهه می گیرد.

اگر کسی چهره واقعی ما را به ما بشناساند، با انگ بد طینتی و دشمنی از خود می رانیم و زنهار می گوییم ، این که می گویی خود توست، ما که گل و بلبل هستیم.

این که جهانگردان راجع به ما چه صفاتی را نوشته اند بگذارید کنار نظر موسسه گالوپ که ما را خشن ترین مردم جهان معرفی کرد نشان از یک پدیده می دهد این که واقعا نمی دانیم آنی هستیم که خود می گوییم یا آن چه دیگران راجع به ما می گویند.

آینه ای شده ایم که بر زمین افتاده و هزار تکه شده هر کس تکه ای از آن را که بر می دارد گمان می کند تمام و کمالش نزد او می باشد و این هویت ماست که چند تکه و خش دار دارد رفتار ما را منعکس می کند.

کافیست به گوشه و کنار ضرب المثل ها و اصطلاحات رایج در مترو و خیابان و ورزشگاه و... سرک بکشیم ،در می یابیم گاهی نیاز هست از موضع خود برتر بینی و شیفتگی مفرط بیرون بیاییم تلاش کنیم اندکی آنی باشیم که می گویم و چه بهتر برنامه ای برای رسیدن به آن چه که می خواهیم، داشته باشیم.

خشم مستتر در اندام شهر، زنگ هشداری است که جایی خشتی را کج و کژ روی هم گذاشته و چشم داشت بیهوده است دیگران شاهکار خودپندارانه را بر دیده بگذارند. در برنامه خود سازی معتادان گمنام پله اول اعتراف به بیماری می باشد و باید بپذیریم که در نظام تربیت کم کاری اتفاق افتاده است.

کمی باید با خود جمعی مان رو راست باشیم اتفاق بدی نمی افتد و دشمن نمی خندد بلکه نگران می شود که مبادا روزنه ها را ببندیم. از خودمان بپرسیم این همه خشم را چه کسی در گلوی ما ریخته است که وقت حرف با دوست و مخالف به جمله دهم نرسیده رگ گردن مان بیرون می زند و دیگ بخاری می شویم در آستانه انفجار و نفر مقابل هم برافروخته در میدان گلادیاتوری می ایستیم به جنگی که دو سرش باخت دارد.

ما ته مانده بچه های جنگ هستیم که از وسط گل و بته های دشت ما را کشانده اند میان دود و دم و سیمان، باید همین بشویم که زود از کوره در برویم، شبیه دیوار صوتی هواپیمای دشمن که خواب نیمه شب را زهر می کرد پیچیده لای پتو و آژیر قرمز، کز کرده کنج پناگاه.

این منطق هم پاسخ بسیاری است که حسرت یک چرت و خواب بیقوله به دل شان مانده اما مگر قسط و غول بی شاخ و دم تورم می گذارد؟ بی پولی و بی کاری بعد جنگ آن قدر طولانی شده است که باید نان را از دهان تمساح بیرون بکشیم و این ها همه روی دیگر سکه زندگی است.

حرف اینست یا آنی باشیم که پزش را می دهیم همان دو هزار و پانصدو اند و چند سال تمدن یا سرمان را بیندازیم پایین و دنبال نان بدویم و هی نگوییم ما فلان هستیم و بهمان ، چون ملاک اکنون است نه دیروز و پریروز.

قبول! از وسط توپ و تانک و شوری خون، نظام تربیتی بر پایه روانشناسی مدرن که به بچه شخصیت بدهید انتظار نمی رود اما در فصل کتب کمک آموزشی و پشتیبان انتظار می رود سمت آرزوهای نسل جزغاله شده در بدخواهی دشمن، گل بکاریم تا بلبل ها به نغمه خوانی برگردند.

ما خیلی پرخاشگر شده ایم بعد می خواهیم فرزندان مان جهان و کشورمان را با ادبیات می و ساغر بسازند لذت ببرند ، این می شود که دکمه آخر کنده شده به خانه بر می گردیم و زنان مان به جای تشت گلاب و بوسه باید رد چنگ و جنگ را توی تشت چنگ بزنند تا پاک شود.

مهربانی در واکس زدن یواشکی پوتین بچه های سنگر ، کار فرشته ها نبود و اگر غضبی هست کار شیطان نیست. حالا اگر کفش کسی را واکس بزنی مهربانی از حد گذشته است و لابد منظوری داری.

(مهربانی از حد که بگذرد ابله فکر بد می کند) این را از کره مریخ یا از اتاق جنگ چنگیزخان مغول نیاورده اند و با زور تیپا به خوردمان نداده اند.این چکیده رفتاری ماست که مهربانی را مرز می کشیم که زنهار و بر حذر باش اگر از این خط قرمز بگذری ساده لوح می شوی. بدتر که سادگی مترادف حماقت و نادانی ترسیم می کنیم.

«کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من» نوعی خود محوری و غد بودن را یدک می کشد می کشیم. این نگاه را بگذارید کنار این ضرب المثل ژاپنی «تو پشت من رو بخارون من پشت تو رو» که همکاری برای رسیدن به آرامش را تدوین می کند و می آموزاند.

از مهربانی، دیوارش را آموختیم که بیشتر از آن که به کار آید سر از طنازی ما درآورد . انگار باید دعای تلخی کنیم که آواری هر ماه از راه برسد که مهربان باشیم و دست در دست هم به آرامش دیگری فکر کنیم.

این که چرا نظام تربیتی ما هم چنان انتظار دارد کودکان این سرزمین را تبدیل به موتور جستجو کند تا هر سوالی را پرسیدی بداند. اما اصول انسانی که دین هم برآن صحه و تأکید می گذارد هیچ نقشی و حضوری ندارد.

مهربانی رمز و راز دوست داشتن خود و دیگران است بدون مرزی به اسم ساده لوحی و سادگی و... باید معانی واژگانی که نقش کلیدی در رفتار را دارد دوباره بازنگری شود و نگذاریم مرزشان آن قدر کم رنگ شود که درهم ادغام شوند و معنی شان گم و کور باقی بماند

ارسال به دوستان